هانى بن عروه ، مسلم بن عقيل را به خانه خود آورده و پناه داده بود، در حالى كه وضع كوفه به هم ريخته بود. مسلم به هانى گفت: وضع شهر بسيار بد است. امكان گرفتار شدن شما هم هست. اگر اجازه بدهيد من از خانه شما بروم! هانى گفت: من سرم را در راه اين مهمانى گذاشته ام. نبايد بروى. نهايت كار اين است كه مأموران يزيد تو را در خانه من پيدا مى كنند و مى گويند جرم نگه داشتن مسلم جان توست.
اين مردانگى بزرگى است كه يك نفر بگويد در اين فضاى پر از وحشت، نه مهمانم را بيرون مى كنم و نه حاضرم او برود، گرچه به قيمت جانم تمام شود.
نه از بستن نه از كشتن ندارم هيچ باكى |
من از روزى كه اين جا پا نهادم ترك سر گفتم. |
|
انسان بايد مرد باشد؛ چه كسانى كه در لباس مردان ظاهر مى شوند و چه كسانى كه در لباس زنان هستند. فرقى نمى كند. زن هم بايد مانند مرد مردانگى داشته باشد.
اين كمال نامردى است كه كسى پس از ده سال ازدواج و داشتن پنج فرزند بگويد ديگر از قيافه زنم يا شوهرم خوشم نمى آيد و خواستار ازدواج با ديگرى هستم. اين دليل پستى و نامردى آن شخص است و متاسفانه، از اين نامردها فراوانند! اين نامردى است كه كسى ثروت اندوخته باشد، اما آن را در امور خير هزينه نكند؛ كسى آبرو داشته باشد و بتواند آن را براى ديگران گرو بگذارد و كار آنان را حل كند، اما اين كار را نكند و ....
منبع : پایگاه عرفان