كرج، مسجد جامع رجائي شهردهة سوم محرم 1386
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
اسوه از ديدگاه بزرگان دين
کلمۀ اسوه دو بار در قرآن کريم ذکر شده است و دو بار هم در روايات مهم نقل شده است.
در قرآن آمده که به کارگيرندۀ آن وجود مبارک، پروردگار است.[1] دو باري که در روايات آمده، نسبت به وجود مبارک حضرت ابي عبدالله الحسين (ع) و ديگري امام زمان (ع) است.
مفهوم اسوه
معناي اسوه اين است که پروردگار عالم براي شما طرح جامع و نقشۀ حکيمانهاي ارائه کرده تا اگر شما علاقه داشته باشيد، ساختمان باعظمت و بينظير انسانيت را بسازيد؛ و سعادت امروز و فردا و خير دنيا و آخرت خود را تأمين کنيد. از روي اين نقشه و الگو، اين طرح ساختمان انسانيت را بسازيد و خير دنيا و آخرت خود را مهیا کنید.
اگر هم علاقه نداشته باشيد که ساختمان انسانيت را بسازيد و خير دنيا و آخرت خود را تأمين کنيد، آزاد هستيد. در اين زمينه، شما را به ساختن، مجبور نميکنم. اما يقين بدانيد که هر کسي نخواهد اين ساختمان ساخته و خير دنيا و آخرتش تأمين شود، «کالانعام» بار ميآيد و تمام سرمايۀ عمرش فقط هزينۀ شکم و شهوت ميشود و در قيامت هم عنصر شعلهور شدن آتش دوزخ ميگردد. دربارۀ طغيان آتش بارها در قرآن کريم اعلام کرده كه آتش دوزخ با نفت و بنزين و مواد فسيلي و هيزم برافروخته نميشود؛ عنصر شعلهور کننده و مايۀ آن آتش، انسانها هستند.
(فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتي وَقُودُهَا النَّاس)[2]
وقود يعني آتشگيره؛ عنصري که در ذات و درونش آتش است. پردۀ دنيا که كنار برود، اين آتش، آشکار و ظاهر ميشود. فعلا به چشم ما اجازه نميدهند ببينيم. البته اهل بصيرت ديدند و بيان کردند. انبياي الاهی و ائمه طاهرين و اولياي الاهی ديدند و گفتند.
اگر به بيان قرآن کريم کشف غطاء شود، و پرده از برابر ديده کنار برود، روي کره زمين در باغها، خيابانها، پارکها و بسیاری جاهای دیگر، ميلياردها شعلۀ آتش سر به فلک کشيده میبینید.[3]
ايّام فاطميه، تهران حدود 34 ـ 35 سال قبل، شش صبح براي منبر ده روز دعوت شده بودم. روز اولي که رفتم، چشمم به امام جماعت مسجد افتاد. حس کردم چهره و حال او چهره و حال ديگري است. حس کردم که آن بزرگوار در چهارچوب دنيا زندگي نميکند. از آنهایي است كه نهجالبلاغه ميفرمايد:
بدنهاي آنان در دنياست، خودشان در افق اعلا و ملکوت هستند.[4] از آنجا به بدن فرمان ميدهند. ثقل روي زمين است، حقيقت در ملکوت است. روح، اسير نيست. بدن، قبر جان نيست؛ بلکه غلام حلقه به گوش روحي است که به حق وصل است. آن روح به اعضا و جوارح، فرمان کار ميدهد. از این رو آنان هر فتنه و فسادي هم که در کشور پراكنده شود، فتنهگر و فاسد نميشوند؛ چون خودشان به فرمودۀ قرآن کريم، مع الله هستند و پيش خدا زندگي ميکنند. پيغمبر اكرم (ص) ميفرمايد:
«ابيت عند ربي يطعمني و يسقيني»[5]
پيش پروردگار هستم؛ او مرا سير ميکند و سيرابم ميکند. منبر که تمام شد، رفتم کنار ايشان نشستم؛ خيلي هم خود را جمع کردم؛ خيلي حالت انکسار به من دست داده بود. در گوش او گفتم: از چيزهايي که ديدهايد حاضريد براي من تعريف کنيد؟
يکي از دعاهايي که به ما ياد دادهاند اين است که «خدايا ما را به کساني که اهل دل هستند، راهنمايي کن»؛ چون غير از نفس آن ها، همۀ نفسها آلوده است. اگر نفسها آلوده نبود، جهان چنين نبود؛ زندگي انسانها چنين آشفته نبود. ما را به دنيا براي چشيدن مشکلات و ترسيدن و غصه خوردن نياوردند. اصلاً دنيا جاي اين حرفها نيست.
(فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ)[6]
نميخواهد کسي با ترس و غصه زندگي کند. مگر خدا ظالم است که جايي براي ما ساخته باشد که ما تا آخر عمر، در وحشت و ترس به سر بريم و غصه دار و اندوهگين باشيم.
صبر در قضاي الاهي
در روايت آمده است که بعد از ظهر روز عاشورا، وقتي تيزي خنجر شمر، گلو را بريد، امام حسين (ع) لبخند زد و از دنيا رفت. امام زمان (عج) در توصيف ابيعبدالله (ع) ميفرمايد که تک و تنها در برابر 30 هزار نفر قرار داشت و هر گاه آنان چهرهاش را نگاه ميکردند، ميديدند اندكي ترس و اضطراب و دلهره در او نيست.[7] در مقابل چشمش هفتاد و دو بدن قطعه قطعه افتاد است و از خيمهها صداي نالۀ زنان و دختران و کودکان ميآيد. خيلي آرام، صورتش را روي خاک ميگذارد و ميگويد:
«صبراً علي قضائک»[8]
من به خواستۀ تو راضي هستم.
گفتم از آنچه ديدهايد، حاضريد براي من تعريف کنيد؟ سر ايشان پايين بود، بلند کرد، نگاهي به من کرد که ببيند واقعاً من لياقت و استعداد دريافت را دارم.
يک وقت به يکي از اولياي الاهی گفتم مرا چطور ميبيني؟ گفت: نصف آدم. درست هم ميفرمود. چون تا آدم درونش تصفيه نشود، يا آدم نيست يا نصف آدم است. بعد هم به پهناي صورتش اشک ريخت. گفتم: چه کنم؟ گفت: جاده را برو! توقف آدم را ميکشد. ميخواهي آدم بشوي برو. چرا ايستادهاي؟! چرا در اين چهار ديوار مغازه و خانه و آشپزخانه متوقف شدهاي. چرا راه نميروي؟ حرکت و مقصد را ببينيد که چه کار کرد؟! بعد از 5 (ع) سال به امام حسين (ع) گفتند:
(ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً * فَادْخُلي في عِبادي * وَ ادْخُلي جَنَّتي )[9]
بعد ايشان نگاهي کرد و گفت: تو براي من حرف بزن! گفتم من حرفي ندارم. من اگر حرف داشتم، ميزدم؛ من سرمايهها و زحمات ديگران را روي منبر ميگويم. من از خودم چيزي ندارم، چه بگويم! شما بگو. گفت: اولا من متولد کوير بين اصفهان و نائين هستم. محلۀ ما نزديک جاده هم نبود؛ بلكه در دل کوير بود. از شش يا هفت سالگي که در اين ده، در دل کوير، ماه رمضان و محرم و صفر جلسه بر پا ميشد، شرکت ميکردم. هر چه روحاني در ماه مبارک رمضان و ماه محرم در ده ما آمد، از حلال و حرام خدا و اخلاق گفت و در حد خودش، معمار ساختن آدم بود. پاکنيت بود. صد سال قبل زبان و نفس پاک، محراب و منبر پاک، و سينه پاک و دل پاک وجود داشت. به تعبیر قرآن:
(مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ)[10]،
(لايَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ)[11]،
(لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً)[12]
(لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ)[13]
گفت: منطقۀ ما هم مانند ديگر مناطق ايران، در تصرف ستمکاري خانها و ژاندارمهاي آن زمان بود. خان مال مردم و گندمشان را ميبرد. مرغ و خروسشان را ميبرد. مانع زندگي خوب مردم بود. دست خان هم در دست ژاندارم بود.
بلد طيب و بلد خبيث
شريکان دزدان که سر کار باشند، هيچ قانوني احترام ندارد. رشوهگير که سر کار باشد، هيچ قانوني اعتبار ندارد. بيتقوا که سر کار باشد، مردم نباید توقع ختم به خير شدن کاري را داشته باشند.
غلط است که بگويم، رفتم و کارم را انجام ندادند. اصلاً کساني ممکن است سر کار باشند و بافتشان اين است که نبايد کار انجام بدهند. قطعاً اگر شمر کربلا ميآمد و دست خالي برميگشت، تعجب داشت. شمر بايد جنايت كند؛ بافتش اين گونه است. حر بن يزيد رياحي هم بايد دست ابيعبدالله (ع) را بگيرد و بگويد هر کجا ميروي مرا ببر! اگر ميخواهيد آرام زندگي کنيد، حقايق را ببينيد و با حقايق زندگي کنيد. کسي که رشوه ميگيرد، بايد رشوه بگيرد. اگر نگيرد، جای تعجب است؛ زيرا قرآن مجيد ميفرمايد:
(وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذي خَبُثَ لايَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً)[14]
از گياه نجس، پرتقال يا سيب درشت يا خرما يا انگور ميخواهيد؟! اين چه توقع غلطي است.
بركات قبرستان رفتن
گفت يکي از کارهايي که از منبريها ياد گرفته بودم، اين است که: زود به زود به قبرستان بروم. قبرستاني براي 4 ـ 5 روستا بود؛ بيشتر اوقات هم كه آفتاب در نيامده بود، در قبرستان بودم. قبرها را نگاه ميکردم و ميگفتم: تو را هم همين جا ميآورند. تو که ميخواهي در آخر اينجا دعوا براي چيست؟ فحش و غيبت، براي چيست؟ خوردن حق مردم و بردن پول مردم براي چيست؟ اگر در دنيا هميشه بودي، هر فضولي دلت ميخواست ميکردي. اشتباه هم بود، اگر نميکردي. اگر بنا بود کاري به تو نداشته باشند، پس ربا بخور، هر چه دلت ميخواهد. رابطۀ نامشروع داشته باش، هر چه دلت ميخواهد. اما تو که دو روز ديگر بايد اينجا بيايي، کارگردان هم کس ديگر است. عمر تو را به پايان ميبرد. تو که هيچ چيزي در دستت نيست. اين همه آلودگي براي چيست و براي کيست؟ گفت: سر قبرها خود را نصيحت ميکردم. يک روز ديدم چهرۀ مردم ده، خندان است. به پدرم گفتم چه خبر است؟ عيد و جشن است؟ گفت: نه، خان مرده است و مردم خوشحال هستند.
مرگ با عزّت و مرگ با ذلّت
به امام حسن مجتبي (ع) ميفرمايد: حسن جان! به گونهاي بمير که تمام زندهها برايت گريه کنند. به گونهاي زندگي كن که تمام زندهها از وجودت خوشحال شوند.[15]
گفت: خان را ديشب دفن کردند. من بيست سالم بود. هنوز هوا تاريک و روشن بود، به قبرستان رفتم همان جايي که هر روز ميايستادم؛ قبرخان هم پيدا بود، چون تازه دفن شده بود. وقتي استقرار پيدا کردم كه براي مردهها فاتحه بخوانم، ديدم از قبر خان تا جايي که چشم کار ميکند آتش بالا ميرود؛ بيهوش شدم. وقتي به هوش آمدم با زحمت خودم را به خانه رساندم.
(فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتي وَقُودُهَا النَّاسُ)[16]
زغال سنگ جهنم، خود مردم هستند. آتش جهنم را خدا روشن نميکند کل آتش هفت طبقۀ جهنم، براي خود مردم است. در دنيا وجودشان را از گناه پر میکنند، در آخرت پرده كنار ميرود و شعلهها بالا ميآید.[17]
دنبالة حكايت
گفت: پيش پدرم رفتم، به او گفتم که من بروم و درس طلبگي بخوانم. چون ميخواستم بيشتر ريشۀ اين مسأله را بفهمم. گفت: از خدا ميخواهم بروي، طلبه شوي و درسهاي الاهی و قرآن را بفهمي؛ ولي پول ندارم به تو بدهم. گفتم: من هيچ چيز نميخواهم. به مادرم گفتم: شما اجازه ميدهيد من بروم؟ مادرهاي گذشته ما مؤمن و اهل خدا بودند. در همين شهر، نصف شبها صداي نالۀ زنان در نماز شب زنگار دلهاي اهل خانه را پاک ميکرد. گفت: برو!
گفت: از دل کوير، پياده براي فهم دين راه افتادم و رفتم. شب و روز راه ميرفتم، روزها را استراحت ميکردم و غروب راه ميرفتم. سحر راه ميرفتم که به آن مقصدي که داشتم، برسم.
دو ماه جاده را رفتم تا به حرم ابيعبدالله الحسين (ع) رسيدم. شبکههاي ضريح را گرفتم و گفتم: حسين جان! دو ماه است پياده ميآيم. هيچ توقعي هم از تو ندارم. به خدا بگو مرا قبول کند. کار ديگري هم ندارم. از شما نان و پول نميخواهم، دنيا و ثروت نميطلبم. بگو خدا مرا قبول کند. يکي دو سال بعد هم پدر و مادر از دنيا رفتند و کس ديگری در ايران نبود که برگردم. 50 سال در کربلا درس خواندم و درس دادم و حرم ميرفتم تا به اين جا آمديم.
جايگاه اسوه در آيات و روايات
در يكی از آیات قرآن، خدا کلمۀ اسوه را کنار اسم ابراهيم آورده، ميفرمايد:
(قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ)[18]
ابراهيم براي شما طرح جامع آورده که او را ببينيد و از او الگوبرداري کنيد و ساختمان انسانيت را بسازيد.
آيۀ ديگري که در ایران کلمۀ اسوه آمده، در کنار نام پيامبر اسلام است كه ميفرمايد:
(لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)[19]
بندگان من! اين نقشه نيکي است. اين نقشه و طرحي است که من ساختم.
یکی از مواردی که در روايات کلمۀ اسوه آمده، در فرمايشهاي امام صادق (ع) نسبت به امام حسين (ع) است:
«لي اسوة بما يصنع بالحسين (ع)»[20]
من براي شما از جانب خدا، طرح کامل و نقشۀ کامل هستم. زندگيتان را از روي اين نقشه بسازيد. عقلتان، اخلاقتان، روان و احوالتان، و کارتان را اينگونه سامان دهيد.
در مورد ديگر، کلمۀ اسوه از زبان امام زمان (ع) آمده است. در کنار نام مبارک و باعظمت و باکرامت و ملکوتي وجود مبارک فاطمه زهرا (ع) است که امام زمان ميفرمايد: من خودم را با نقشۀ وجود حضرت زهرا 3 ساختم.[21]
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[1]) اشاره به احزاب/ 21؛ و ممتحنه/ 4.
[2]) بقره/ 24: «نهایتاً از آتشى که هیزمش مردم و سنگ هایند بپرهیزید.»
[3]) اشاره به ق/ 22.
[4]) نهجالبلاغه، خطبۀ 221: «کانُوا قَوْماً مِنْ أَهْلِ الدُّنْیا وَ لَیسُوا مِنْ أَهْلِهَا فَکانُوا فِیهَا کمَنْ لَیسَ مِنْهَا عَمِلُوا فِیهَا بِمَا یبْصِرُونَ وَ بَادَرُوا فِیهَا مَا یحْذَرُونَ تَقَلَّبُ أَبْدَانِهِمْ بَینَ ظَهْرَانَی أَهْلِ الآْخِرَةِ وَ یرَوْنَ أَهْلَ الدُّنْیا یعَظِّمُونَ مَوْتَ أَجْسَادِهِمْ وَ هُمْ أَشَدُّ إِعْظَاماً لِمَوْتِ قُلُوبِ أَحْیائِهِمْ.»
[5]) بحارالأنوار، 6/208، باب 8: «قَالَ رَسُولُ اللَّه9:ِ أَبِیتُ عِنْدَ رَبِّی یطْعِمُنِی وَ یسْقِینِی.»
بحارالأنوار، 64/ 253، تتمیم: «قَال9 إِنِّی لَسْتُ کهَیئَتِکمْ إِنِّی أَبِیتُ عِنْدَ رَبِّی یطْعِمُنِی وَ یسْقِینِی.»
[6]) بقره/ 38: «پس کسانى که از هدایتم پیروى کنند نه ترسى بر آنان است و نه اندوهگین شوند.»
[7]) بحارالأنوار، 98/320 ـ 322، باب 24، حدیث 8: «قَالَ الشَّیخُ الْمُفِیدُ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فِی کتَابِ الْمَزَارِ بَعْدَ إِیرَادِ الزِّیارَةِ الَّتِی نَقَلْنَاهَا مِنَ الْمِصْبَاحِ مَا هَذَا لَفْظُهُ زِیارَةٌ أُخْرَى فِی یوْمِ عَاشُورَاءَ بِرِوَایةٍ أُخْرَى إِذَا أَرَدْتَ زِیارَتَهُ بِهَا فِی هَذَا الْیوْم وَ قُل... فَجَاهَدْتَهُمْ بَعْدَ الْإِیعَازِ لَهُمْ وَ تَأْکیدِ الْحُجَّةِ عَلَیهِمْ فَنَکثُوا ذِمَامَک وَ بَیعَتَک وَ أَسْخَطُوا رَبَّک وَ جَدَّک وَ بَدَءُوک بِالْحَرْبِ فَثَبَتَّ لِلطَّعْنِ وَ الضَّرْبِ وَ طَحَنْتَ جُنُودَ الْفُجَّارِ وَ اقْتَحَمْتَ قَسْطَلَ الْغُبَارِ مُجَالِداً بِذِی الْفَقَارِ کأَنَّک عَلِی الْمُخْتَارُ فَلَمَّا رَأَوْک ثَابِتَ الْجَأْشِ غَیرَ خَائِفٍ وَ لَا خَاشٍ نَصَبُوا لَک غَوَائِلَ مَکرِهِمْ وَ قَاتَلُوک بِکیدِهِمْ وَ شَرِّهِمْ وَ أَمَرَ اللَّعِینُ جُنُودَهُ فَمَنَعُوک الْمَاءَ وَ وُرُودَهُ وَ نَاجَزُوک الْفُتَّالُ وَ عَاجَلُوک النُّزَّالُ وَ رَشَقُوک بِالسِّهَامِ وَ النِّبَالِ وَ بَسَطُوا إِلَیک أَکفَّ الِاصْطِلَامِ وَ لَمْ یرْعَوْا لَک ذِمَاماً وَ لَارَاقَبُوا فِیک أَثَاماً فِی قَتْلِهِمْ اولیاک وَ نَهْبِهِمْ رِحَالَک وَ أَنْتَ مُقَدَّمٌ فِی الْهَبَوَاتِ وَ مُحْتَمِلٌ لِلْأَذِیاتِ قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِک مَلَائِکةُ السَّمَاوَات.»
اللهوف، 128؛ و بحارالأنوار، 45/56، بقیة الباب 37: «رَوَى هِلَالُ بْنُ نَافِعٍ قَالَ إِنِّی کنْتُ وَاقِفاً مَعَ أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ إِذْ صَرَخَ صَارِخٌ أَبْشِرْ أَیهَا الْأَمِیرُ فَهَذَا شِمْرٌ قَتَلَ الْحُسَینَ7 قَالَ فَخَرَجْتُ بَینَ الصَّفَّینِ فَوَقَفْتُ عَلَیهِ وَ إِنَّهُ7 لَیجُودُ بِنَفْسِهِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیتُ قَطُّ قَتِیلًا مُضَمَّخاً بِدَمِهِ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ لَا أَنْوَرَ وَجْهاً وَ لَقَدْ شَغَلَنِی نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَیئَتِهِ عَنِ الْفِکرَةِ فِی قَتْلِه»
[8]) موسوعة کلمات الإمام الحسین7: 615 حدیث 644؛ ینابیع المودة، 3/82: «قال الحسین7: صبرا على قضائک یا رب! لا إله سواک، یا غیاث المستغیثین ... .»
[9]) فجر/ 28 ـ 30: «به سوى پروردگارت در حالى که از او خشنودى و او هم از تو خشنود است باز گرد. * پس در میان بندگانم درآى * و در بهشتم وارد شو.»
[10]) عبس/ 14: «بلند مرتبه و پاکیزه.»
[11]) واقعه/ 79: «جز پاکشدگانِ [از هر نوع آلودگى] به [حقایق و اسرار و لطایف] آن دسترسى ندارند.»
[12]) احزاب/ 33: «جز این نیست که همواره خدا مى خواهد هرگونه پلیدى را از شما اهل بیت [که به روایت شیعه و سنى محمّد، على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام اند] برطرف نماید، و شما را چنان که شایسته است [از همۀ گناهان و معاصى] پاک و پاکیزه نگه دارد.»
[13]) توبه/ 108: «هرگز [براى عبادت و نماز] در آن مسجد نایست، قطعاً مسجدى که از نخستین روز بر پایه تقوا بنا شده شایسته تر است که در آن [به نماز و عبادت] بایستى.»
[14]) اعراف/ 58: «و زمین پاک و پاکیزه است که گیاهش به اذن پروردگارش بیرون مى آید، و زمینى که ناپاک است، جز گیاهى اندک و بى سود از آن بیرون نمى آید.»
[15]) بحارالأنوار، 75/76، باب 16، حدیث 47: «أَوْصَى أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ7 بَنِیهِ فَقَالَ: یا بَنِی عَاشِرُوا النَّاسَ بِالْمَعْرُوفِ مُعَاشَرَةً إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیکمْ وَ إِنْ مِتُّمْ بَکوْا عَلَیکمْ»
[16]) بقره/ 24: «نهایتاً از آتشى که هیزمش مردم و سنگ هایند بپرهیزید.»
[17]) بحارالأنوار، 72/315، باب 79، حدیث 39: «قَالَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ7 فِی قَوْلِهِ تَعَالَى فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ یا مَعَاشِرَ شِیعَتِنَا اتَّقُوا اللَّهَ وَ احْذَرُوا أَنْ تَکونُوا لِتِلْک النَّارِ حَطَباً وَ إِنْ لَمْ تَکونُوا بِاللَّهِ کافِرِینَ فَتَوَقَّوْهَا بِتَوَقِّی ظُلْمِ إِخْوَانِکمُ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِنَّهُ لَیسَ مِنْ مُؤْمِنٍ ظَلَمَ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ الْمُشَارِک لَهُ فِی مُوَالَاتِنَا إِلَّا ثَقَّلَ اللَّهُ فِی تِلْک النَّارِ سَلَاسِلَهُ وَ أَغْلَالَهُ وَ لَنْ یکفَّهُ مِنْهَا إِلَّا شَفَاعَتُنَا وَ لَنْ نَشْفَعَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى إِلَّا بَعْدَ أَنْ نَشْفَعَ لَهُ فِی أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ فَإِنْ عَفَا شَفَعْنَا وَ إِلَّا طَالَ فِی النَّارِ مَکثُهُ.»
[18]) ممتحنه/ 4: «مسلماً براى شما در ابراهیم و کسانى که با اویند سرمشقى نیکوست، آن گاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جاى خدا مى پرستید بیزاریم، ما به شما کافریم و میان ما و شما دشمنى و کینه همیشگى پدیدار شده است، تا آن زمان که به خداى یگانهÛ
Ü ایمان آورید. [آرى، ابراهیم و مؤمنان جز اعلام بیزارى سخنى با بت پرستان نداشتند] مگر سخن ابراهیم به پدرش [که عمو یا پدرخوانده اش بود] که گفت: من براى تو [در صورتى که دست از دشمنى و کینه با حق بردارى] آمرزش خواهم خواست و در برابر خدا به سود تو اختیار چیزى را ندارم. اى پروردگار ما! بر تو توکل کردیم، و به سوى تو بازگشتیم، و بازگشت به سوى توست.»
[19]) احزاب/ 21: «یقیناً براى شما در [روش و رفتار] پیامبر خدا الگوى نیکویى است.»
[20]) بحارالأنوار، 13/388، باب 15، حدیث 2: «أَبِی عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ: إِنَّ إِسْمَاعِیلَ الَّذِی قَالَ اللَّهُU فِی کتَابِهِ وَ اذْکرْ فِی الْکتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولًا نَبِیا لَمْ یکنْ إِسْمَاعِیلَ بْنَ إِبْرَاهِیمَ بَلْ کانَ نَبِیاً مِنَ الْانبیا بَعَثَهُ اللَّهُU إِلَى قَوْمِهِ فَأَخَذُوهُ فَسَلَخُوا فَرْوَةَ رَأْسِهِ وَ وَجْهِهِ فَأَتَاهُ مَلَک فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ بَعَثَنِی إِلَیک فَمُرْنِی بِمَا شِئْتَ فَقَالَ لِی أُسْوَةٌ بِمَا یصْنَعُ بِالْحُسَینِ7»
[21]) الاحتجاج: 2/467؛ و بحارالأنوار، 53/178، باب 31، حدیث 9: «التَّوْقِیعُ الَّذِی خَرَجَ فِیمَنِ ارْتَابَ فِیهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ عَنِ الشَّیخِ الْمُوَثَّقِ أَبِی عُمَرَ الْعَامِرِی رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیهِ ... وَ فِی ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ9 لِی أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ وَ سَیرَدَّى الْجَاهِلُ رِدَاءَ عَمَلِهِ وَ سَیعْلَمُ الْکافِرُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ عَصَمَنَا اللَّهُ وَ إِیاکمْ مِنَ الْمَهَالِک وَ الْأَسْوَاءِ وَ الآْفَاتِ وَ الْعَاهَاتِ کلِّهَا بِرَحْمَتِهِ فَإِنَّهُ وَلِی ذَلِک وَ الْقَادِرُ عَلَى مَا یشَاءُ وَ کانَ لَنَا وَ لَکمْ وَلِیاً وَ حَافِظاً وَ السَّلَامُ عَلَى جَمِیعِ الْأَوْصِیاءِ وَ الْاولیا وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِی وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً.»
منبع : پایگاه عرفان