فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

توحید (2) - جلسه دوم – (متن کامل + عناوین)

 

حاكميت مطلق پروردگار

 

كرج، مسجد جامع رجائي شهر دهة سوم محرم 1386 

الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.

 

كمالات انبيا در رسالت دين

انبيا اين حقيقت را با همۀ وجود در مرحلۀ اول يافته بودند و برنامۀ بسيار زيبايي را انجام داده بودند. فضايي را براي خودشان ساخته بودند که هر يك از پيامبران در حد ظرفيت خود به تمام فيوض الاهي رسيده بودند. در هيچ يك از زواياي وجودي خويش، از فيض حق خلأ نداشتند.

مكارمي مانند:

(إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحينَ)[5]،

(مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ)[6]،

(إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمينَ)[7]،

(كانُوا لَنا عابِدينَ)[8]،

(وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ)[9]

همه دربارۀ انبياي الاهی است.

اين مجموعه كمالات هم از خود آنان نبود. شايستگي نشان دادند و تمام درها به رويشان باز شد. غناي مطلق هستي به فقير مطلق از غناي خودش بي‌نهايت بخشيد و عنايت کرد.

قرآن مجيد مي‌فرمايد: با يقين و بي‌ترديد و بدون نگراني نسبت به آينده تسليم خدا شدند:

(إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمينَ)[10]

فرق وجه و سيما

تمام فرهنگ‌هاي زمان خود را ديدند و از تمام قوانين و فرهنگ‌هاي زمان خود آگاه شدند. عملکرد ملت‌هاي زمان خودشان را مشاهده کردند و گفتند:

(وَجَّهْتُ وَجْهِيَ)

اين وجه، به معناي چهره نيست. کلمۀ قيافه در قرآن مجيد، با لغت «سيما» آمده است:

(سيماهُمْ في وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ)[11]

کلمه وجه به معني همۀ موجوديت و تمام دارايي انسان است. دربارة بدن، قلب، روح، عقل، نفس، جوارح و جوانح و هرچه که انسان با آن‌ها ترکيب شده است، به کار میرود گفتند:

(إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ)[12]

 

توجه ابراهيم (ع) به خداوند متعال

تمام وجود خود را متوجه کسي کرديم که تمام آسمان‌ها و زمين را به وجود آورد؛ (حنيفا) و در اين رويکردي که به پروردگار کرديم، کمترين انحرافي را باقي نگذاشتيم. يک رويکرد مستقيم و بي‌عيب و بي‌وسوسه و نگراني نسبت به آينده انتخاب كرده‌ايم. وقتي جبرئيل آمد و به ابراهيم (ع) گفت: تا چند لحظۀ ديگر منجنيق به حرکت در مي‌آيد و تو را وسط آتش پرتاب مي‌کند. نگاهي به جبرئيل کرد و گفت: مگر او مرا نمي‌بيند و به من آگاهي ندارد؟!

«فقال: حسبي من سؤالي علمه بحالي»[13]

همين که مي‌داند که چه اتفاقی مي‌خواهد بيفتد، براي من کافي است.

ما معارفي را براي مردم مي‌گوييم و مردم چيزي مي‌شنوند، ولي وقتي نوبت به عمل مي‌رسد، اميرالمؤمنين (ع) مي‌فرمايد: مشتري، انگشت شمار مي‌شود.[14]

در شش ميليارد نفر، يک ابراهيم، یک يوسف یک سليمان نمايان مي‌شود. سليمان با داشتن آن همه حشمت، هيچ هيجاني در او ايجاد نمي‌شود تا انحراف از توحيد پيدا کند.

يوسف با آن همه زيبايي و جاذبۀ شهوت، هيچ انحرافي در او نسبت به توحيد ايجاد نمي‌شود.

 

توحيد ايوب (ع)

ايوب با آن همه بلاي بدني، مالي، خانوادگي و اجتماعي، کمترين انحرافي نسبت به پروردگار برايش پيش نيامد. هفت سال خانه و زمين‌هاي کشاورزي او از بين رفت. دچار يک آزمايش سنگين عجيبي شد.

يک روز ابليس به پروردگار گفت: خيلي به ايوب افتخار مكن. دوازده پسر دارد، همسر به اين خوبي دارد، خانه‌هاي آباد و کشاورزي عالي دارد. بدن پهلوان و سالمي دارد، مي‌خواهي به ياد تو نباشد. همه چيز به او دادي که خيلي با تو خوش است. خطاب به شيطان رسيد که بودن او با من هيچ ارتباطي به زن و فرزندان و خانه و زمين و زراعت و بدن سالم ندارد. او مرا يافته که با من است.

ابليس گفت: نعمتي را از او بگير، ببين باز هم بندۀ تو است.

جوانان رشيد او از دنيا رفتند؛ داغ دوازده اولاد، کم نيست. ابليس ديد هيچ موجي در حال ايوب و هدايتگري او به وجود نيامد؛ و او همان ايوب باقی ماند.[15]

ابليس گفت: اي خدا! چه مي‌گويي؟ دلش به زراعت خوش است، بسيار درآمد دارد؟ يک صاعقه و طوفان برپا شد و تمام زراعت‌هايش و باغ و گندم و جو سوخت. باز هم موجي در ايوب ايجاد نشد، همان ايوبي بود که دوازده تا پسر داشت و زراعت داشت.

ابليس گفت: باز هم، با اين بدن سالمي که دارد دلش به تو خوش است. بدنش هم بيمار شد و تمام پوست او تاول زد. امت او، تحملش نکردند. به همسر خود گفت: بيرون شهر برويم. خانم بزرگوار او در شهر برايش غذا تهيه مي‌کرد و براي او مي‌آورد. روزي خانم مهربان به او گفت: ايوب، يعني يک بار نمي‌خواهي به خدا بگويي صحنه را عوض کند؟ ايوب به او گفت: شهر که رفتي، براي من هيچ چیزی نياور! تو هم کم آوردي. گفت: اي زن بايد 63 سال ديگر اين بلاها طول بکشد تا با روزگار خوشي ما مساوي شود؛ هفتاد سال شود.

چون من هفتاد سال غرق انواع نعمت‌ها بودم. اكنون هفت سال است، غرق آزمايش هستم. ما 63 سال ديگر فرصت داريم. من از اين بيماري خلاص شوم به اين‌ دلیل که در آزمايش خدا کم آورده‌اي؟! برو ديگر نمي‌خواهم براي من کاري کني. خانم او هم وي را رها کرد. بعد ايّوب رو کرد به پروردگار و خيلي آرام گفت:

(رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ)

تمام بلاها سر من آمد، اما من با همۀ اين بلاها کنار تو هستم:

(وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ)[16]

گفت: دوازده پسرم را بردي، خانه‌هايم را خراب کردي، زراعتم از بين رفت، و بدنم اين طور شده است؛ همۀ این‌ها از ارحم الراحميني تو بوده است.

درک اين مسأله براي ما خيلي مشکل است.

چه وقت گفت مرا خوب کن؟ چه وقت گفت خانه‌ها را برگردان؟! «واو» در آيه حاليه است؛ یعنی «و حال اين‌که تو ارحم الراحميني». تمام بلاهايي که سر من آمده، محصول مهرباني تو است که بالاترين مهربانان هستي.

اين ترجمه و تفسير آيه است. آيات قرآن را با ترجمۀ ساده نمي‌توان بيان كرد. سرمايۀ ايوب، يک مايه الاهی و ملکوتي است. ايوب نگفت: «و اکشف عني الضر» اگر آيه دعايي بود، بايد چنين مي‌بود «رب اني مسني الضر و اکشف عني الضر»؛ اما آيۀ قرآن، دست نخورده است، او گفت: (رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ) حضرت با معشوقش عاشقانه حرف مي‌زند.

ربّ در آيه، اصلش ربّي است. يعني ياء متکلم دارد. چون کسره دارد، ربّ اضافه به ياء متکلم است. ربّي يعني پروردگار و مالک من؛ الله نمي‌گويد، مي‌گويد «ربّي». یعنی اي مالک من، من مملوک تو هستم. من اصلاً احساس مالکيت ندارم.

من كه مالک نيستم. (رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ) آزمايش‌ها و بلاها سراغ من آمده، براي اين‌که مرا دوست داري.

(وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ) تو مهربان‌ترين مهرباناني.

يکي از آياتی که در آن عاشق با معشوق حرف زده، همين آيه است. گفت‌وگو تمام شد.

 

پايان مصايب ايّوب

جبرئيل گفت: خداوند مي‌فرمايد: اين چشمه، چشمۀ آب سرد است. خداوند مي‌فرمايد:

(ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ)[17]

در اين چشمه آب سرد برو که آب سلامت است.[18] با بدن تاول و زخم، در چشمه رفت؛ و پوست و بدن و قيافۀ او مانند يك جوان شد. لباس‌ها را پوشيد و نشست.

همسر او هم در شهر نگران بود؛ شوهرم مرا بيرون کرده اما نمي‌شود تنهايش بگذارم. يک ظرف غذا برداشت و لب چشمه آورد. گفت: آقا ما يک مريض اينجا داشتيم؛ کجاست؟ قدرت حرکت نداشت و تمام بدنش زخم بود. ايوب به پروردگار گفت: من قسم خوردم كه صد تا تازيانه به او بزنم. قسمم را چه کنم؟ خداوند فرمود: به قسمت عمل کن. اما صد تا علف نرم و نازک را بشمار و يک نخ به آن ببند و آرام از روي لباس به پشتش بکش. من قسم تو را قبول مي‌کنم. خداي مهربان چيزهاي خيلي آسان را به جاي چیزهای سخت، قبول مي‌کند.


حكايت علاقۀ پيامبر به هدايت مردم

پيغمبر اكرم (ص) در مدينه به مردي كه در حال احتضار بود، فرمود: بگو «لااله الا الله»! زبانش قفل مي‌شد. پيامبر خيلي ناراحت بود اصلاً طاقت اين حالت‌ها را نداشت. قرآن مي‌فرمايد:

(عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ)[19]

چيزي که شما را در فشار قرار مي‌دهد، مانند کوه روي دوش پيامبر سنگيني مي‌کند. دو سه بار گفت: بگو «لااله الا الله»! حالا كه مي‌روي اين طوري بروي، جهنمي هستي. با او بسازيم که با ما بسازد. خداي خوبی است.

پيامبر اكرم (ص) به او گفت: آن را نمي‌گويي اين را بگو:

«يا من يقبل اليسير» ‌اي خدايي که عمل کم را قبول مي‌کني.

«و يعفو عن الکثير» ‌اي خدايي که گناه زياد را مي‌بخشي. تو كه خوبي‌هاي کم را قبول مي‌کني و بدي‌هاي يک عمر را مي‌بخشي.

«اقبل منّي اليسير» کم را از ما قبول کن! «و اعف عني الکثير» اما گناه مرا تو ببخش! تمام شد و قفل زبان باز شد و گفت: «لااله الا الله». حضرت فرمود: خيالم راحت شد. حالا اگر بميري، به جهنم نمي‌روي.[20]

همسر ايوب گفت: مريض ما کجاست؟ ايوب گفت: مريض تو منم.

خداوند منان مي‌فرمايد: هر چه از او گرفته بودم، برگرداندم.[21]

الاهی دلـي ده که جاي تو بـاشد    لساني که در آن ثناي تـو باشد

الاهی عطا کن مرا گوش و قلبي  که آن گوش پر از صداي تو باشد

الاهی عطا کن بـر اين بنده چشمي که بينايي‌اش از ضياي تو باشد

الاهی همتــي ده آن چنـانـم       که هر کار کردم براي تو باشد

الاهی چنانم کن ازفضل و رحمت  که سعيم وصول لقاي تـو باشد

الاهی ندانـم چه بخشي کسي را  که هم عاشق و هم گداي تو باشد[22]

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

 


پی نوشت ها:

 

 

 

 

 

 



[1]) یونس/ 88؛ و اعراف/ 151.

[2]) نظامی گنجوی.

[3]) قصص/ 88: «هر چیزى مگر ذات او هلاک شدنى است.»

[4]) الرحمن/ 27: «و تنها ذات باشکوه و ارجمند پروردگارت باقى مى ماند.»

[5]) انبیا/ 75: «چون از شایستگان بود.»

[6]) یوسف/ 24: «زیرا او از بندگان خالص شده ما [از هر گونه آلودگى ظاهرى و باطنى] بود.»

[7]) آل عمران/ 33: «بى تردید خدا آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را [به خاطر شایستگى هاى ویژه اى که در آنان بود] بر جهانیان برگزید.»

[8]) انبیا/ 73: «آنان فقط پرستش‌کنندگان ما بودند.»

[9]) یوسف/ 22: «ما نیکوکاران را این گونه پاداش مى دهیم.»

[10]) بقره/ 131: « [و یاد کنید] هنگامى که پروردگارش به او فرمود: تسلیم باش. گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم.»

[11]) فتح/ 29: «نشانه آنان در چهره هایشان از اثر سجود پیداست.»

[12]) انعام/ 79: «من به دور از انحراف و با قلبى حق گرا همه وجودم را به سوى کسى که آسمان ها و زمین را آفرید، متوجه کردم و از مشرکان نیستم.»

[13]) بحارالأنوار، 68/155، باب 63، حدیث 70: «بَیانُ التَّنْزِیلِ لِابْنِ شَهْرَآشُوبَ، قَالَ أَمَرَ نُمْرُودُ بِجَمْعِ الْحَطَبِ فِی سَوَادِ الْکوفَةِ عِنْدَ نَهْرِ کوثَى مِنْ قَرْیةِ قُطْنَانَا وَ أَوْقَدَ النَّارَ فَعَجَزُوا عَنْ رَمْی إِبْرَاهِیمَ فَعَمِلَ لَهُمْ إِبْلِیسُ الْمَنْجَنِیقَ فَرُمِی بِهِ فَتَلَقَّاهُ جَبْرَئِیلُ فِی الْهَوَاءِ فَقَالَ هَلْ لَک مِنْ حَاجَةٍ فَقَالَÛ
Ü أَمَّا إِلَیک فَلَا حَسْبِی اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ فَاسْتَقْبَلَهُ مِیکائِیلُ فَقَالَ إِنْ أَرَدْتَ أَخْمَدْتُ النَّارَ فَإِنَّ خَزَائِنَ الْأَمْطَارِ وَ الْمِیاهِ بِیدِی فَقَالَ لَاأُرِیدُ وَ أَتَاهُ مَلَک الرِّیحِ فَقَالَ لَوْ شِئْتَ طَیرْتُ النَّارَ قَالَ لَاأُرِیدُ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ فَاسْأَلِ اللَّهَ فَقَالَ حَسْبِی مِنْ سُؤَالِی عِلْمُهُ بِحَالِی.»

[14]نهج البلاغه، حکمت 297: «ما أکثَرَ العِبَرَ و أَقَلَّ الاعتبارَ.»

نهج البلاغه، حکمت 127: «قَالَ7 مَنْ قَصَّرَ فِی الْعَمَلِ ابْتُلِی بِالْهَمِّ وَ لَا حَاجَةَ لِلَّهِ فِیمَنْ لَیسَ لِلَّهِ فِی مَالِهِ وَ نَفْسِهِ نَصِیبٌ.»

[15]) تفسیر القمی، 2/239، قصة ابتلاء أیوب 7؛ و بحارالأنوار، 12/341، باب 10، حدیث 3: «أَبِی عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ بَلِیةِ أَیوبَ7 الَّتِی ابْتُلِی بِهَا فِی الدُّنْیا لِأَی عِلَّةٍ کانَتْ قَالَ لِنِعْمَةٍ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِ بِهَا فِی الدُّنْیا وَ أَدَّى شُکرَهَا وَ کانَ فِی ذَلِک الزَّمَانِ لَایحْجَبُ إِبْلِیسُ عَنْ دُونِ الْعَرْشِ فَلَمَّا صَعِدَ وَ رَأَى شُکرَ نِعْمَةِ أَیوبَ حَسَدَهُ إِبْلِیسُ فَقَالَ یا رَبِّ إِنَّ أَیوبَ لَمْ یؤَدِّ إِلَیک شُکرَ هَذِهِ النِّعْمَةِ إِلَّا بِمَا أَعْطَیتَهُ مِنَ الدُّنْیا وَ لَوْ حَرَمْتَهُ دُنْیاهُ مَا أَدَّى إِلَیک شُکرَ نِعْمَةٍ أَبَداً فَسَلِّطْنِی عَلَى دُنْیاهُ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ لَایؤَدِّی إِلَیک شُکرَ نِعْمَةٍ أَبَداً فَقِیلَ لَهُ قَدْ سَلَّطْتُک عَلَى مَالِهِ وَ وُلْدِهِ قَالَ فَانْحَدَرَ إِبْلِیسُ فَلَمْ یبْقِ لَهُ مَالًا وَ لَا وَلَداً إِلَّا أَعْطَبَهُ فَازْدَادَ أَیوبُ لِلَّهِ شُکراً وَ حَمْداً فَقَالَ فَسَلِّطْنِی عَلَى زَرْعِهِ یا رَبِّ قَالَ قَدْ فَعَلْتُ فَجَاءَ مَعَ شَیاطِینِهِ فَنَفَخَ فِیهِ فَاحْتَرَقَ فَازْدَادَ أَیوبُ لِلَّهِ شُکراً وَ حَمْداً فَقَالَ یا رَبِّ سَلِّطْنِی عَلَى غَنَمِهِ فَسَلَّطَهُ عَلَى غَنَمِهِ فَأَهْلَکهَا فَازْدَادَ أَیوبُ لِلَّهِ شُکراً وَ حَمْداً فَقَالَ یا رَبِّ سَلِّطْنِی عَلَى بَدَنِهِ فَسَلَّطَهُ عَلَى بَدَنِهِ مَا خَلَا عَقْلَهُ وَ عَینَیهِ فَنَفَخَ فِیهِ إِبْلِیسُ فَصَارَ قَرْحَةً وَاحِدَةً مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ فَبَقِی فِی ذَلِک دَهْراً طَوِیلًا یحْمَدُ اللَّهَ وَ یشْکرُهُ حَتَّى وَقَعَ فِی بَدَنِهِ الدُّودُ وَ کانَتْ تَخْرُجُ مِنْ بَدَنِهِ فَیرُدُّهَا وَ یقُولُ لَهَا ارْجِعِی إِلَى مَوْضِعِک الَّذِی خَلَقَک اللَّهُ مِنْهُ وَ نَتِنَ حَتَّى أَخْرَجَهُ أَهْلُ الْقَرْیةِ مِنَ الْقَرْیةِ وَ أَلْقَوْهُ عَلَى الْمَزْبَلَةِ خَارِجَ الْقَرْیةِ وَ کانَتِ امْرَأَتُهُ رَحْمَةَ بِنْتَ یوسُفَ بْنِ یعْقُوبَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِمْ وَ عَلَیهَا تَتَصَدَّقُ مِنَ النَّاسِ وَ تَأْتِیهِ بِمَا تَجِدُهُ قَالَ فَلَمَّا طَالَ عَلَیهِ الْبَلَاءُ وَ رَأَى إِبْلِیسُ صَبْرَهُ أَتَى أَصْحَاباً لَهُ کانُوا رُهْبَاناً فِی الْجِبَالِ وَ قَالَ لَهُمْ مُرُّوا بِنَا إِلَى هَذَا الْعَبْدِ الْمُبْتَلَى فَنَسْأَلَهُ عَنْ بَلِیتِهِ فَرَکبُوا بِغَالًا شُهْباً وَ جَاءُوا فَلَمَّا دَنَوْا مِنْهُ نَفَرَتْ بِغَالُهُمْ مِنْ نَتْنِ رِیحِهِ فَقَرَنُوا بَعْضاً إِلَى بَعْضٍ ثُمَّ مَشَوْا إِلَیهِ وَ کانَ فِیهِمْ شَابٌّ حَدَثُ السِّنِّ فَقَعَدُوا إِلَیهِ فَقَالُوا یا أَیوبُ لَوْ أَخْبَرْتَنَا بِذَنْبِک لَعَلَّ اللَّهَ کانَ یهْلِکنَا إِذَا سَأَلْنَاهُ وَ مَا نَرَى ابْتِلَاءَک الَّذِی لَمْ یبْتَلَ بِهِ أَحَدٌ إِلَّا مِنْ أَمْرٍ کنْتَ تَسْتُرُهُ فَقَالَÛ
Ü أَیوبُ وَ عِزَّةِ رَبِّی إِنَّهُ لَیعْلَمُ أَنِّی مَا أَکلْتُ طَعَاماً إِلَّا وَ یتِیمٌ أَوْ ضَعِیفٌ یأْکلُ مَعِی وَ مَا عَرَضَ لِی أَمْرَانِ کلَاهُمَا طَاعَةٌ لِلَّهِ إِلَّا أَخَذْتُ بِأَشَدِّهِمَا عَلَى بَدَنِی فَقَالَ الشَّابُّ سَوْأَةً لَکمْ عَمَدْتُمْ إِلَى نَبِی اللَّهِ فَعَیرْتُمُوهُ حَتَّى أَظْهَرَ مِنْ عِبَادَةِ رَبِّهِ مَا کانَ یسْتُرُهَا فَقَالَ أَیوبُ یا رَبِّ لَوْ جَلَسْتُ مَجْلِسَ الْحَکمِ مِنْک لَأَدْلَیتُ بِحُجَّتِی فَبَعَثَ اللَّهُ إِلَیهِ غَمَامَةً فَقَالَ یا أَیوبُ أَدْلِنِی بِحُجَّتِک فَقَدْ أَقْعَدْتُک مَقْعَدَ الْحَکمِ وَ هَا أَنَا ذَا قَرِیبٌ وَ لَمْ أَزَلْ فَقَالَ یا رَبِّ إِنَّک لَتَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یعْرِضْ لِی أَمْرَانِ قَطُّ کلَاهُمَا لَک طَاعَةٌ إِلَّا أَخَذْتُ بِأَشَدِّهِمَا عَلَى نَفْسِی أَ لَمْ أَحْمَدْک أَ لَمْ أَشْکرْک أَ لَمْ أُسَبِّحْک قَالَ فَنُودِی مِنَ الْغَمَامَةِ بِعَشَرَةِ آلَافِ لِسَانٍ یا أَیوبُ مَنْ صَیرَک تَعْبُدُ اللَّهَ وَ النَّاسُ عَنْهُ غَافِلُونَ وَ تَحْمَدُهُ وَ تُسَبِّحَهُ وَ تُکبِّرَهُ وَ النَّاسُ عَنْهُ غَافِلُونَ أَ تَمُنَّ عَلَى اللَّهِ بِمَا لِلَّهِ الْمَنُّ فِیهِ عَلَیک قَالَ فَأَخَذَ أَیوبُ التُّرَابَ فَوَضَعَهُ فِی فِیهِ ثُمَّ قَالَ لَک الْعُتْبَى یا رَبِّ أَنْتَ الَّذِی فَعَلْتَ ذَلِک بِی قَالَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیهِ مَلَکاً فَرَکضَ بِرِجْلِهِ فَخَرَجَ الْمَاءُ فَغَسَّلَهُ بِذَلِک الْمَاءِ فَعَادَ أَحْسَنَ مَا کانَ وَ أَطْرَأَ وَ أَنْبَتَ اللَّهُ عَلَیهِ رَوْضَةً خَضْرَاءَ وَ رَدَّ عَلَیهِ أَهْلَهُ وَ مَالَهُ وَ وُلْدَهُ وَ زَرْعَهُ وَ قَعَدَ مَعَهُ الْمَلَک یحَدِّثُهُ وَ یؤْنِسُهُ فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ وَ مَعَهَا الْکسَرُ فَلَمَّا انْتَهَتْ إِلَى الْمَوْضِعِ إِذاً الْمَوْضِعُ مُتَغَیرٌ وَ إِذاً رَجُلَانِ جَالِسَانِ فَبَکتْ وَ صَاحَتْ وَ قَالَتْ یا أَیوبُ مَا دَهَاک فَنَادَاهَا أَیوبُ فَأَقْبَلَتْ فَلَمَّا رَأَتْهُ وَ قَدْ رَدَّ اللَّهُ عَلَیهِ بَدَنَهُ وَ نِعْمَتَهُ سَجَدَتْ لِلَّهِ شُکراً فَرَأَى ذَوَائِبَهَا مَقْطُوعَةً وَ ذَلِک آن‌ها سَأَلَتْ قَوْماً أَنْ یعْطُوهَا مَا تَحْمِلُهُ إِلَى أَیوبَ مِنَ الطَّعَامِ وَ کانَتْ حَسَنَةَ الذُّؤَابَةِ فَقَالُوا لَهَا تَبِیعِینَّا ذُؤَابَتَک هَذِهِ حَتَّى نُعْطِیک فَقَطَعَتْهَا.»

[16]) انبیا/ 83: «پروردگارش را ندا داد که مرا آسیب رسیده و تو مهربان ترین مهربانانى.»

[17]) ص/ 42: « [به او گفتیم:] با پایت به زمین بکوب، این آبى است براى شستشو، آبى سرد و آشامیدنى.»

[18]) إرشاد القلوب، 1/127، باب الصبر: «رُوِی أَنَّهُ لَمَّا جَاءَتِ امْرَأَتُهُ إِلَیهِ وَ قَدْ بَاعَتْ أَحَدَ ظَفَائِرِهَا بِقُوتِهِ شَقَّ عَلَیهِ ذَلِک فَنَصَبَ نَفْسَهُ بَینَ یدَی اللَّهِ تَعَالَى ثُمَّ قَالَ یا رَبِّ إِنَّک ابْتَلَیتَنِی بِفَقْدِ الْأَهْلِ وَ الْأَوْلَادِ فَصَبَرْتُ وَ بِالْمَرَضِ الْفُلَانِی فَصَبَرْتُ ثُمَّ عَدَّدَ أَمْرَاضَهُ فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ أَنْ یا أَیوبُ لِمَنِ الْمِنَّةُ عَلَیک فِی صَبْرِک فَقَالَ اللَّهُمَّ لَک اللَّهُمَّ لَک وَ صَارَ یحْثُو التُّرَابَ عَلَى رَأْسِهِ وَ یبْکی وَ یقُولُ اللَّهُمَّ لَک اللَّهُمَّ لَک فَجَاءَ النِّدَاءُ ارْکضْ بِرِجْلِک هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ فَرَکضَ بِرِجْلِهِ فَنَبَعَتْ عَینٌ عَظِیمَةٌ فَاغْتَسَلَ مِنْهَا فَخَرَجَ جِسْمُهُ کاللُّؤْلُؤَةِ الْبَیضَاءِ وَ جَاءَ جَرَادٌ کلُّهُ ذَهَبٌ فَصَادَهُ هُوَ وَ أَهْلُهُ أوحى [وَ أَحْیا اللَّهُ تَعَالَى لَهُ مَنْ مَاتَ مِنْ وُلْدِهِ وَ أَهْلِهِ وَ رَزَقَهُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی تُزُوِّجْنَ أَوْلَاداً کثِیرَةً کما قال الله تعالى وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِکرى لِأُولِی الْأَلْباب.»

[19]) توبه/ 128: «به مشقت افتادنتان بر او دشوار است.»

[20]) وسائل الشیعة، 2/462، باب 39، حدیث 2651: «قَالَ الصَّادِقُ7: اعْتُقِلَ لِسَانُ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ فَدَخَلَ عَلَیهِ رَسُولُ اللَّهِ9فَقَالَ لَهُ قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَلَمْ یقْدِرْ عَلَیهِ فَأَعَادَ عَلَیهِ رَسُولُ اللَّهِ9 فَلَمْ یقْدِرْ عَلَیهِ وَ عِنْدَ رَأْسِ الرَّجُلِ امْرَأَةٌ فَقَالَ لَهَا هَلْ لِهَذَا الرَّجُلِ أُمٌّ قَالَتْ نَعَمْ Û
Üیا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا أُمُّهُ فَقَالَ لَهَا أَ فَرَاضِیةٌ أَنْتِ عَنْهُ أَمْ لَا فَقَالَتْ [لَا] بَلْ سَاخِطَةٌ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ9 فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ تَرْضَی عَنْهُ فَقَالَتْ قَدْ رَضِیتُ عَنْهُ لِرِضَاک یا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَقَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَقَالَ [لَهُ ] قُلْ یا مَنْ یقْبَلُ الْیسِیرَ وَ یعْفُو عَنِ الْکثِیرِ اقْبَلْ مِنِّی الْیسِیرَ وَ اعْفُ عَنِّی الْکثِیرَ إِنَّک أَنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ فَقَالَهَا فَقَالَ لَهُ مَا ذَا تَرَى فَقَالَ أَرَى أَسْوَدَینِ قَدْ دَخَلَا عَلَی فَقَالَ أَعِدْهَا فَأَعَادَهَا فَقَالَ مَا تَرَى فَقَالَ قَدْ تَبَاعَدَا عَنِّی وَ دَخَلَ أَبْیضَانِ وَ خَرَجَ الْأَسْوَدَانِ فَمَا أَرَاهُمَا وَ دَنَا الْأَبْیضَانِ مِنِّی الآْنَ یأْخُذَانِ بِنَفْسِی فَمَاتَ مِنْ سَاعَتِهِ»

[21]) برای مطالعۀ بیش‌تر رجوع کنید به بحارالأنوار، 12/339، باب 10، (قصص أیوب7)؛ و قصص الانبیاء، جزائری: 197، باب 10، (فی قصص أیوب7).

[22]) طوطی همدانی.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تهران مسجد حضرت رسول- دهه اول فاطمیه 94 سخنرانی اول
خاطره‌اي در لذت ياد خدا
اجابت دعوت بندگان معصيت‏كار
پاداش دنیوی و اخروی پروردگار برای مؤمنین
عناوين مسايل مربوط به اصلاح نفس‏
آیه‌ای عجیب درباره شیطان
اندیشه در اسلام - جلسه هفتم
اهميت ارتباط عقل اول و دوم‏
تهران هیئت محبان‌الزهرا دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل ...
مقربین چه کسانی هستند؟

بیشترین بازدید این مجموعه

متن سخنرانی استاد انصاریان در مورد قرآن
عناوين مسايل مربوط به اصلاح نفس‏
اجابت دعوت بندگان معصيت‏كار
دشمنى آشكار شيطان
شیطان و اهل تقوا - جلسه بيست و دوم - (متن کامل + ...
خاطره‌اي در لذت ياد خدا
حكايت برخورد ملا محمد تقي مجلسي با اراذل و اوباش
تهران هیئت محبان‌الزهرا دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل ...
نتایج اتصال به خداوند
نفس انسان، سکویی برای پرواز یا سقوط او

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^