ايوب با آن همه بلاي بدني، مالي، خانوادگي و اجتماعي، کمترين انحرافي نسبت به پروردگار برايش پيش نيامد. هفت سال خانه و زمينهاي کشاورزي او از بين رفت. دچار يک آزمايش سنگين عجيبي شد.
يک روز ابليس به پروردگار گفت: خيلي به ايوب افتخار مكن. دوازده پسر دارد، همسر به اين خوبي دارد، خانههاي آباد و کشاورزي عالي دارد. بدن پهلوان و سالمي دارد، ميخواهي به ياد تو نباشد. همه چيز به او دادي که خيلي با تو خوش است. خطاب به شيطان رسيد که بودن او با من هيچ ارتباطي به زن و فرزندان و خانه و زمين و زراعت و بدن سالم ندارد. او مرا يافته که با من است.
ابليس گفت: نعمتي را از او بگير، ببين باز هم بندۀ تو است.
جوانان رشيد او از دنيا رفتند؛ داغ دوازده اولاد، کم نيست. ابليس ديد هيچ موجي در حال ايوب و هدايتگري او به وجود نيامد؛ و او همان ايوب باقی ماند.[15]
ابليس گفت: اي خدا! چه ميگويي؟ دلش به زراعت خوش است، بسيار درآمد دارد؟ يک صاعقه و طوفان برپا شد و تمام زراعتهايش و باغ و گندم و جو سوخت. باز هم موجي در ايوب ايجاد نشد، همان ايوبي بود که دوازده تا پسر داشت و زراعت داشت.
ابليس گفت: باز هم، با اين بدن سالمي که دارد دلش به تو خوش است. بدنش هم بيمار شد و تمام پوست او تاول زد. امت او، تحملش نکردند. به همسر خود گفت: بيرون شهر برويم. خانم بزرگوار او در شهر برايش غذا تهيه ميکرد و براي او ميآورد. روزي خانم مهربان به او گفت: ايوب، يعني يک بار نميخواهي به خدا بگويي صحنه را عوض کند؟ ايوب به او گفت: شهر که رفتي، براي من هيچ چیزی نياور! تو هم کم آوردي. گفت: اي زن بايد 63 سال ديگر اين بلاها طول بکشد تا با روزگار خوشي ما مساوي شود؛ هفتاد سال شود.
چون من هفتاد سال غرق انواع نعمتها بودم. اكنون هفت سال است، غرق آزمايش هستم. ما 63 سال ديگر فرصت داريم. من از اين بيماري خلاص شوم به اين دلیل که در آزمايش خدا کم آوردهاي؟! برو ديگر نميخواهم براي من کاري کني. خانم او هم وي را رها کرد. بعد ايّوب رو کرد به پروردگار و خيلي آرام گفت:
(رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ)
تمام بلاها سر من آمد، اما من با همۀ اين بلاها کنار تو هستم:
(وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ)[16]
گفت: دوازده پسرم را بردي، خانههايم را خراب کردي، زراعتم از بين رفت، و بدنم اين طور شده است؛ همۀ اینها از ارحم الراحميني تو بوده است.
درک اين مسأله براي ما خيلي مشکل است.
چه وقت گفت مرا خوب کن؟ چه وقت گفت خانهها را برگردان؟! «واو» در آيه حاليه است؛ یعنی «و حال اينکه تو ارحم الراحميني». تمام بلاهايي که سر من آمده، محصول مهرباني تو است که بالاترين مهربانان هستي.
اين ترجمه و تفسير آيه است. آيات قرآن را با ترجمۀ ساده نميتوان بيان كرد. سرمايۀ ايوب، يک مايه الاهی و ملکوتي است. ايوب نگفت: «و اکشف عني الضر» اگر آيه دعايي بود، بايد چنين ميبود «رب اني مسني الضر و اکشف عني الضر»؛ اما آيۀ قرآن، دست نخورده است، او گفت: (رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ) حضرت با معشوقش عاشقانه حرف ميزند.
ربّ در آيه، اصلش ربّي است. يعني ياء متکلم دارد. چون کسره دارد، ربّ اضافه به ياء متکلم است. ربّي يعني پروردگار و مالک من؛ الله نميگويد، ميگويد «ربّي». یعنی اي مالک من، من مملوک تو هستم. من اصلاً احساس مالکيت ندارم.
من كه مالک نيستم. (رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ) آزمايشها و بلاها سراغ من آمده، براي اينکه مرا دوست داري.
(وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ) تو مهربانترين مهرباناني.
يکي از آياتی که در آن عاشق با معشوق حرف زده، همين آيه است. گفتوگو تمام شد.
منبع : پایگاه عرفان