فارسی
پنجشنبه 30 فروردين 1403 - الخميس 8 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

توحید (1) - جلسه سی و چهارم – (متن کامل + عناوین)

 

كلمة توحيد، بهاي بهشت

اراك، مسجد سيـد محرم 1386

الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.

 

كلمة توحيدي بهاي بهشت

در مقدمه روايتی از وجود مبارک رسول خدا (ص)  كه داراي سند متين و استوار است، نقل مي‌كنيم.

پيامبر اكرم مي‌فرمايد:

«ثمن الجنّة لااله الا الله»[1]

اين بهشت چيست که خداوند متعال قيمت آن را «لااله الا الله» قرار داده است؟ البته نه قيمت حق، بلكه قيمت توحيد حقيقي که در وجود انسان تجلي دارد. قيمت خود حق که با چيزي، سنجيده نمي‌شود.

(لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ)[2]

حق را که نمي‌شود قيمت‌گذاري کرد.

اين بهشت که در قرآن مجيد مطرح است:

(وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ)[3]

پهناي اين بهشت، پهناي همة آسمان‌ها و زمين است.

در سورة حديد مي‌فرمايد:

(سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ)[4]

و دربارة بهشت مي‌فرمايد:

(وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقينَ)[5]

جاي هر کسي نيست. آدم بايد خيلي قيمت پيدا کند که به آن‌جا راه یابد.

 

قيمت بهشت

بنا به فرمودة حضرت صادق (علیه السلام)، سورة فجر که اين آيه در آن قرار دارد، در شأن حضرت سيدالشهداء نازل شده است. بهشت چيست که خداوند مستقيم به امام حسين (علیه السلام) خطاب فرمود:

(وَ ادْخُلي جَنَّتي )[6]

اين حقيقتي است که در سوره‌هاي آل عمران، حديد، فجر، نبأ، واقعه، الرّحمن و دهر به شکل بسیار زيبايي مطرح است.

پيامبر اكرم (ص)  فرمود: بهشت، قيمت «لااله الا الله» است. يعني قيمت لام و الف و هاء است، كه در اين ترکيب، چهار بار سه تا حرف در آن تکرار شده است؟! بهشت با اين هويت و خصوصيت و حقايقي که خدا در قرآن از بهشت مي‌گويد، يا در روايات مطرح است، قيمت آن، لفظ «لا اله الا الله» است؟ يعني من يک بار «لا اله الا الله» بگويم، ارزش بهشت را به وجود آورده‌ام. معني روايت چيست؟

اگر ما به يک طوطي «لا اله الا الله» را ياد بدهيم و او روزي چهل بار «لا اله الا الله» بگويد، واقعاً قيمت آن بهشت است؟!

پس مقصود رسول خدا چيست؟

 

اهل توحيد

کسي اهل توحيد است که در تمام شؤون زندگي، هر معبود باطلي را که رخ نشان مي‌دهد، نفي کند و خيمة حيات را فضاي تجلي حق و خواسته‌هاي او و عمل به خواسته‌هايش قرار دهد.

توحيد يعني حقيقتي که با هيچ چيزي شريك نمي‌شود. کارگردان همة امور هستي و من، يکي است و در هيچ کاری نیز شريک ندارد و هيچ کليدي دست غير او نيست. همه در اين حريم، مملوک و مغلوب هستند. کل جهان هم ابزار دست خود او است. اگر من با او ابزار را بسازم، امور را به نفع من جريان مي‌دهد. اگر نسازم، تمام عالم با من به مخالفت برمي‌خيزند، و همه چيز من منحرف مي‌شود. اين توحيد است. دايرة توحيد در جهت عمل تنگ است، نه در جهت اعتقاد.

آنچه قرآن مجيد به آن اصرار دارد، اين است که اطاعت از ضد خدا چه اشيا باشد و چه اشخاص، تا آخرين لحظة عمر، از زندگي انسان قطع شود. من شجاعت به خرج دهم و بگويم: اين دعوت خلاف محبوب من است، نمي‌پذيرم.

 

حكايتي در اطاعت از خدا

جواني بسیار خوش قيافه، به من گفت: سه ماه مي‌خواهم مأموريت سوريه بروم كه هتل‌گردان زائران ايراني باشم. من از سوريه خبر کامل داشتم که چه خبر است؛ زيرا يک سفر 15 روز آن‌جا بودم. هر هتلي با رفقا رفتيم، ديدم توقف در آن حرام است.

روز اول به پروردگار متوسل شدم. کسي مرا در سوريه ديد، که در آن‌جا چهره‌ای شناخته شده و ايراني بود. به او گفتم من 24 ساعت است که سوريه هستم و مي‌خواهم بروم. گفت براي چه؟ گفتم مكان پيدا نمي‌کنم. در هر هتلي خدمة جوان، زن بي‌حجاب و موسيقي‌هاي حرام و مشروب، فراوان است. اين لباس نمايندة دين است. فوري به وزير اوقاف سوريه زنگ زد و با او صحبت کرد. گفت: همين حالا دوستانت حرم حضرت زينب  (ع)  بروند، هر چند تا اتاق مي‌خواهند به آنها بدهند. ما 15 شبانه روز در دو اتاق صحن حضرت زينب 3 بوديم. هشت شب هم درها را مي‌بستند، بعد ما هم زيارت خود را انجام مي‌داديم.

جوان گفت: من مأمور شده‌ام سه ماه به سوريه بروم. ولي به من گفتند يک امضاي معتبر لازم است. برگه‌ها را به من نشان داد و گفت: شما امضا کن. گفتم: من به تو هيچ اعتمادي ندارم و امضا هم نمي‌کنم و رفت. 25 سال از آن جريان گذشته، هنوز بدبيني او به من قطع نشده است. ولي شيرين است. چرا؟ چون محبوب من به من اجازة اين امضا را نمي‌دهد.

توحيد يعني فقط خدا را اطاعت كنيم. من مي‌خواستم شيريني اطاعت نكردن از غيرحق را براي شما بگويم؛ چرا انسان برای ديگران، به جهنم برود.

 

رزاق حقيقي

چرا با بودن خداوندي که مي‌فرمايد:

(إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ)[7]

آدم ربا بخورد، رشوه بگيرد، و حق ديگران را غصب کند.

سفرة حق از زمان به وجود آمدن آدم، گسترده بوده و قبل از اين‌که انسان‌ها به اين عالم بيايند، خدا درخت‌ها، باغ‌ها، چشمه‌ها و زراعت‌ها را آماده کرده بود.

اين مجموعه خوراكي‌ها، ميوه‌ها، حبوبات، سبزيجات و حيوانات حلال گوشت را قبل از آفرينش ما مقدّر فرموده بود. همه چيز از حيوانات و مواد خوراکي، فراهم است. چرا ما براي سير کردن شكم، از يزيد، شمر، عمر سعد، فرعون و نمرود اطاعت كنيم. خدا که نان گرگ و سگ را مي‌دهد. نان انسان را نمي‌تواند بدهد.

تمام انبياي خدا فقط براي نفي معبود باطل مبعوث شدند. آن‌ها براي اثبات خدا نيامدند. فرياد همه انبيا در ميان امت‌ها اين بود:

(أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ)[8]

اصلاً در وجود مقدس حضرت حق، شکي وجود ندارد. مي‌دانستند فطرت انسان‌ها در وجود خدا شکي ندارد. تمام بدبختي بشر اين بود، اطاعت از خدا را تعطيل کرده‌اند و به سوي بردگي و بندگي غير خدا که هيچ خيري هم نداشته‌اند، ‌رفته‌اند.

همين مسأله در قيام كربلا هم بود. امام حسين (علیه السلام) علت حرکت خود را از مدينه به کربلا، چنين بيان کرده‌اند:

«ان هولاء القوم قد لزموا طاعة الشيطان و تولوا عن طاعة الرحمن»[9]

جامعة زمان من، براي هميشه اطاعت خدا را ترک کرده بود و پايبند اطاعت شيطان شده بود. حالا اين شيطان در گفتار حضرت، هم يزيد و ابن زياد و هم هواي نفس خود مردم است. بدترين شيطان، هواي نفس خود مردم است. يعني مردم زمانة من، طاغوتيان را رها نمي‌کردند. مي‌گفتند هرچه يزيد بگويد. هر چه نفس خودم بگويد، نه هر چه خدا بگويد. هر چه پول فراهم کند، نه هر چه خدا مقدّر کند. اين، معبود باطل است.

برنامه معبود باطل هم در دنيا اين بوده که دار و ندار آدم را به صفر برساند و آدم را تحويل دوزخ دهد و بعد بگويد من دخالتي نداشتم. اين مطلب در قرآن است.

در آية 22 سورة ابراهيم مي‌فرمايد: معبود باطل، پيرو خود را تحويل دوزخ مي‌دهد و بعد به پروردگار مي‌گويد: من جهنم رفتن اين‌ها را گردن نمي‌گيرم؛

(إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي )[10]

من فقط شما را دعوت کردم از من اطاعت کنيد، مي‌خواستيد اطاعت نکنيد. اين آخر جادة معبود باطل و بردگانش است. بهشت، قيمت توحيد عملي است. البته بدون توحيد اعتقادي، توحيد عملي بر پا نمي‌شود.

اول بايد دل در گرو اعتقاد و محبت و عشق به او قرار گيرد.

(الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه)[11]

بعد هم خواسته‌هاي وجود مقدس حق، در زندگي پياده شود.

يک ماه اگر جمعيت کرة زمين اهل توحيد شوند، يک ماه مزة بهشت آخرت را مي‌چشند. چون در فضاي توحيد، فساد، فتنه، فريب و تقلب نيست.

اصلاً در فضاي توحيد، آدم هزينة خدا مي‌شود. در اين هزينه شدن هم هر اثری هم ظهور کند، به خود انسان برمي‌گردد. پروردگار عالم که نيازي به ما ندارد. ما بايد به اين نقطه برسيم که کارگردان نظام يکي است.

امروز شـاه انجمن دلبـران يکـي است

دلبر اگرهزار بود دل بر آن يکي است[12]

 

آثار توحيد در قيامت

آثار توحيد در زندگي قيامت هم نمايان مي‌شود كه مي‌فرمايد:

(إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً * وَ نَراهُ قَريباً)[13]

پيغمبر اكرم (ص)  مي‌فرمايد: قيامت هر كسي، با مرگش شروع مي‌شود.[14]

خداوند متعال در سورة انعام، خود را چنين معرفي مي‌كند:

(وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ)[15]

نه خَلَق؛[16] تمام انبياي خدا كه عقل كامل بودند، در اين انشا، غرق شگفتي بودند. همان گونه كه حضرت علي (علیه السلام) در نهج‌البلاغه مي‌فرمايد: روزي که خداوند ‌خواست کل عالم را خلق کند، هيچ مصالحي وجود نداشت. فقط خود او بدون نقشه و ابزار، بدون اين‌که به خود کم‌ترين حرکت بدهد و بدون مواد، کل اين عالم را بر پا کرد.[17]

هر چه ديگران مي‌سازند، از سفرة همين عالم گدايي کرده‌اند. اين‌ها ابداع که نمي‌کنند. پروردگار عالم بدون مادّه عالم را به وجود آورده است. چه کسي مي‌تواند بفهمد؟

(لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ)[18]

از وجود خود نكاسته تا آسمان‌ها و افلاك را بسازد. اصلاً هيچ چيز از وجود او حرکت نکرده و از خود هم مايه نگذاشته است. اين ارادة تام حق است كه مي‌فرمايد:

(إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ)[19]

خواست و به وجود آورد. کدام معبود می‌تواند يک دانه اتم را بي‌سابقه به وجود آورد.

به دريـا بنگـرم دريــا تــه بينم     بـه صحـرا بنگـرم صحرا ته بينم

به هر جا بنگرم كوه و در و دشت    نشــان از قــامت رعنـا ته بينم[20]

 

نشانه‌هاي توحيد در موجودات

اميرالمؤمنين (علیه السلام) با آن عزت و عظمت وقتي مي‌خواهد خود را کنار حق معرفي کند، مي‌فرمايد:

«و انا عبدک الضعيف الذليل الحقير المسکين المستکين»[21]

ما چه مي‌گوييم؟ دل ما کجاست؟ به زلف چه کسي گره است؟ مي‌فرمايد:

(وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ)[22]

او کسي است که دو نوع باغ در زمين شما به وجود آورده است. باغ‌هايي که درختانش نياز به داربست دارد؛ و باغ‌هايي که درختانش نياز به داربست ندارد.

(وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ)[23]

او کسي است که ده‌ها خرما و صدها ميوة‌ گوناگون به وجود آورده است. کسي که نور، هوا، آب و خاک را مخلوط کرده و از تركيب آن‌ها هزاران درخت گوناگون و زراعت متنوع به وجود آورد؛ اين گوشه‌اي از آفرينش است.

پروردگار با خاک چه کرده است که اين همه درخت نخل و زراعت گوناگون در آن پرورش پيدا مي‌کند. در اين خاک چيست؟ در تنه‌ها، برگ‌ها، شکوفه‌ها، کاسبرگ‌ها و در کلاله‌هاي گل، زهدان و تخمدان و رنگ و بوي گل و رنگ‌آميزي گوناگون گل، چه هنري به كار گرفته است؟ چقدر ناپسند است آدم از کنار صنعت خدا، بي‌تفاوت رد شود و به نفس خود نينديشد.

(وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ)[24]

چند گونه زيتون در خاورميانه و ايتاليا به وجود مي‌آيد؟ چند نوع انار در اين کرة زمين هست؟

امر هم مي‌فرمايد: از همة اين‌هايي که ساخته‌ام، بخوريد:

(كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَر)

وقتي ميوه کاملاً رسيد؛ زيرا بعضي از ميوه‌ها را در سه زمان قرار داده است. انگور اول غوره است؛ انگور می‌شود و بعد به کشمش تبدیل می‌شود. در زراعت هم کارهاي عجيبي کرده است.

(وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ وَ لاتُسْرِفُوا إِنَّهُ لايُحِبُّ الْمُسْرِفينَ)[25]

اما تنها نخوريد. مثل خود من، کريم باشيد. به گرسنه و فقير هم بخورانيد و در خانة يتيم هم ببريد. يعني روزي‌هاي مرا ناباب خرج نکنيد.

(وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَ لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ)[26]

من حيوانات شيرده و گوشتي براي شما قرار دادم، همه از نعمت‌هاي من بخوريد.

از معبود باطل پيروي نکنيد.

او مي‌خواهد شما را به جهنم برساند و بعد بگويد به من ارتباطي ندارد. اما من:

(وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ)[27]

من اگر شما را دعوت مي‌کنم، مي‌خواهم گناهان گذشته را ببخشم و بعد هم در بهشت را به رويتان باز کنم و بگويم تا ابد، کنار خودم باشيد.

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته



پی نوشت ها: 

 

 

 

 

 

 

 



[1]) ثواب الأعمال، 2، ثواب من قال لا إله إلا الله؛ و بحارالأنوار، 90/ 201، باب 5، حديث 33.

[2]) شوري/ 11:‌ «هيچ چيزى مانند او نيست.»

[3]) آل عمران/ 133: «و به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش [به وسعتِ] آسمان ها و زمين است، بشتابيد.»

[4]) حديد/ 21: «پيشى جوييد به آمرزشى از سوى پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش چون پهناى آسمان و زمين است.»

[5]) شعراء/ 90: «آن روز بهشت را براى پرهيزكاران نزديك آورند.»

[6]) فجر/ 30: «و در بهشتم وارد شو.»

[7]) ذاريات/ 58: «بى ترديد خدا خود روزى دهنده و صاحب قدرت استوار است.»

[8]) ابراهيم/ 10: «آيا در خدا كه آفرينندة آسمان ها و زمين است، شكى هست؟»

[9]) بحارالأنوار، 44/381، باب 37: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى سُلَيْمَانَ بْنِ صُرَدٍ وَ الْمُسَيَّبِ بْنِ نَجَبَةَ وَ رِفَاعَةَ بْنِ شَدَّادٍ وَ عَبْدِاللَّهِ بْنِ وَالٍ وَ جَمَاعَةِ الْمُؤْمِنِينَ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ9 قَدْ قَالَ فِي حَيَاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْ ءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ إِنِّي أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ9 وَ قَدْ أَتَتْنِي كُتُبُكُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَيَّ رُسُلُكُمْ بِبَيْعَتِكُمْ أَنَّكُمْ لَاتُسَلِّمُونِّي وَ لَاتَخْذُلُونِّي فَإِنْ وَفَيْتُمْ لِي بِبَيْعَتِكُمْ فَقَدْ أُصِبْتُمْ حَظَّكُمْ وَ رُشْدَكُمْ وَ نَفْسِي مَعَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَهْلِي وَ وُلْدِي مَعَ أَهَالِيكُمْ وَ أَوْلَادِكُمْ فَلَكُمْ بِي أُسْوَةٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عُهُودَكُمْ وَ خَلَعْتُمْ بَيْعَتَكُـمْ فَلَعَمْـرِي مَا هِيَ مِنْكُـمْ بِنُكْـرٍ لَقَدْ فَعَلْتُمُوهَا بِأَبِـي وَ أَخِي وَ ابْنِ عَمِّي وَ الْمَغْـرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِكُمْ فَحَظَّكُمْ أَخْطَأْتُمْ وَ نَصِيبَكُمْ ضَيَّعْتُمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ سَيُغْنِي 
اللَّهُ عَنْكُمْ وَ السَّلَامُ.»

[10]) ابراهيم/ 22: «فقط شما را دعوت كردم [به دعوتى باطل و بى پايه] و شما هم [بدون انديشه و دقت دعوتم را] پذيرفتيد.»

[11]) بقره/ 165: «اهل ايمان محبتشان به خدا بيش‌تر و قوى تر است.»

[12]) حافظ شيرازي.

[13]) معارج/ 6 ـ 7: «دشمنان و مخالفان، آن [عذاب] را دور مى بينند * و ما آن را نزديك مى بينيم.»

[14]) بحارالأنوار، 7/58، باب 42: «النَّبِيُّ9: مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِيَامَتُهُ.»

إرشاد القلوب، 1/18، الباب الثاني في الزهد في الدنيا: «قَالَ النَّبِيُّ9:أَكْثِرُوا مِنْ ذِكْرِ هَادِمِ اللَّذَّاتِ فَإِنَّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فِي ضِيقٍ وَسَّعَهُ عَلَيْكُمْ فَرَضِيتُمْ بِهِ فَأَثْبَتُّمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي غِنًى نُغِصُّهُ إِلَيْكُمْ فَجُدْتُمْ بِهِ فَأُجِرْتُمْ فَإِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِيَامَتُهُ يَرَى مَا لَهُ مِنْ خَيْرٍ أَوْ شَرٍّ إِنَّ اللَّيَالِيَ قَاطِعَاتُ الآْجَالِ وَ الْأَيَّامَ مُدْنِيَةُ الآْجَالِ وَ إِنَّ الْمَرْأَ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِهِ وَ حُلُولِ رَمْسِهِ يَرَى جَزَاءَ Û
Ü مَا أَسْلَفَ وَ قِلَّةَ غَنَاءِ مَا خَلَّفَ وَ لَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ أَوْ مِنْ حَقٍّ مَنَعَه.»

[15]) انعام/ 141: «و اوست كه باغ هايى [كه درختانش برافراشته] بر دار بست.»

[16]الفروق اللغوية، 80، ش 316: «الفرق بين الانشاء و الفعل: أن الانشاء هو الاحداث حالا بعد حال من غير احتذاء على مثال و منه يقال نشأ الغلام و هي ناشى إذا نما و زاد شيئا فشيئا و الاسم النشوء و قال بعضهم الانشاء ابتداء الايجاد من غيرسبب، و الفعل يكون عن سبب كذلك الاحداث و هو إيجاد الشى بعد أن لم يكن و يكون بسبب و بغير سبب، و الانشاء ما يكون من غير سبب و الوجه الأول أجود.»

[17]نهج‌البلاغه، خطبه 1: «أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَارَوِيَّةٍ أَجَالَهَا وَ لَاتَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَكَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِيهَا أَحَالَ الْأَشْيَاءَ لِأَوْقَاتِهَا وَ لَأَمَ بَيْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا عَالِماً بِهَا قَبْلَ ابْتِدَائِهَا مُحِيطاً بِحُدُودِهَا وَ انْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ فَتْقَ الْأَجْوَاءِ وَ شَقَّ الْأَرْجَاءِ وَ سَكَائِكَ الْهَوَاءِ فَأَجْرَى فِيهَا مَاءً مُتَلَاطِماً تَيَّارُهُ مُتَرَاكِماً زَخَّارُهُ حَمَلَهُ عَلَى مَتْنِ الرِّيحِ الْعَاصِفَةِ وَ الزَّعْزَعِ الْقَاصِفَةِ فَأَمَرَهَا بِرَدِّهِ وَ سَلَّطَهَا عَلَى شَدِّهِ وَ قَرَنَهَا إِلَى حَدِّهِ الْهَوَاءُ مِنْ تَحْتِهَا فَتِيقٌ وَ الْمَاءُ مِنْ فَوْقِهَا دَفِيقٌ ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ رِيحاً اعْتَقَمَ مَهَبَّهَا وَ أَدَامَ مُرَبَّهَا وَ أَعْصَفَ مَجْرَاهَا وَ أَبْعَدَ مَنْشَأَهَا فَأَمَرَهَا بِتَصْفِيقِ الْمَاءِ الزَّخَّارِ وَ إِثَارَةِ مَوْجِ الْبِحَارِ فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ السِّقَاءِ وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَهَا بِالْفَضَاءِ تَرُدُّ أَوَّلَهُ إِلَى آخِرِهِ وَ سَاجِيَهُ Û
Ü إِلَى مَائِرِهِ حَتَّى عَبَّ عُبَابُهُ وَ رَمَى بِالزَّبَدِ رُكَامُهُ فَرَفَعَهُ فِي هَوَاءٍ مُنْفَتِقٍ وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ فَسَوَّى مِنْهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ جَعَلَ سُفْلَاهُنَّ مَوْجاً مَكْفُوفاً وَ عُلْيَاهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ سَمْكاً مَرْفُوعاً بِغَيْرِ عَمَدٍ يَدْعَمُهَا وَ لَا دِسَارٍ يَنْظِمُهَا ثُمَّ زَيَّنَهَا بِزِينَةِ الْكَوَاكِبِ وَ ضِيَاءِ الثَّوَاقِبِ وَ أَجْرَى فِيهَا سِرَاجاً مُسْتَطِيراً وَ قَمَراً مُنِيراً فِي فَلَكٍ دَائِرٍ وَ سَقْفٍ سَائِرٍ وَ رَقِيمٍ مَائِرٍ.»

نهج‌البلاغه، خطبه 162: «لَمْ يَخْلُقِ الْأَشْيَاءَ مِنْ أُصُولٍ أَزَلِيَّةٍ وَ لَا مِنْ أَوَائِلَ أَبَدِيَّةٍ بَلْ خَلَقَ مَا خَلَقَ فَأَقَامَ حَدَّهُ وَ صَوَّرَ فَأَحْسَنَ صُورَتَهُ لَيْسَ لِشَيْ ءٍ مِنْهُ امْتِنَاعٌ وَ لَا لَهُ بِطَاعَةِ شَيْ ءٍ انْتِفَاعٌ عِلْمُهُ بِالْأَمْوَاتِ الْمَاضِينَ كَعِلْمِهِ بِالْأَحْيَاءِ الْبَاقِينَ وَ عِلْمُهُ بِمَا فِي السَّمَاوَاتِ الْعُلَى كَعِلْمِهِ بِمَا فِي الْأَرَضِينَ السُّفْلَى.»

[18]) شوري/ 11: «هيچ چيزى مانند او نيست.»

[19]) يس/ 82: ‌«شأن او اين است كه چون پديد آمدن چيزى را اراده كند، فقط به آن مى گويد: باش، پس بى درنگ موجود مى شود.»

[20]) بابا طاهر همداني.

[21]) مصباح المتهجد، 847 (دعاى كميل).

[22]) انعام/ 141: «و اوست كه باغ هايى [كه درختانش برافراشته] بر داربست و باغ هايى را [كه درختانش] بدون داربست [است] ، پديد آورد.»

[23]) انعام/ 141: « و درخت خرما، و كشتزار با محصولات گوناگون، از ميوه هاى آن‌ها هنگامى كه ميوه داد، بخوريد.»

[24]) انعام/ 141: «و زيتون، و انار شبيه به هم و بى شباهت به هم.»

[25]) انعام/ 141: «و حقِّ [الهىِ] آن را روز دروكردنش [كه به تهيدستان اختصاص داده شده] بپردازيد، و از اسراف [در خوردن و خرج كردن] بپرهيزيد، كه قطعاً خدا اسراف‌كنندگان را دوست ندارد.»

[26]) انعام/ 142: «و از دام ها، حيوانات باربر و حيوانات كُرك دار و پشم دهنده را [آفريد] ؛ از آنچه خدا روزى شما كرده بخوريد، و از گام هاى شيطان پيروى نكنيد، كه بى ترديد او براى شما دشمنى آشكار است.»

[27]) بقره/ 221: «و خدا به توفيق خود به سوى بهشت و آمرزش دعوت مى كند.»

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اخلاق فردى و اجتماعى در قرآن
خواسته های پاکان- جلسه نهم
درخواست همسر از خدا روش بزرگان است‏
اوصاف اولیا خدا
درخواست پيامبر صلى الله عليه و آله بر حسابرسى امت ...
بهشت به دنبال حضرت زهرا(س)
ارزش عمر و راه هزینه آن - جلسه بیست و سوم – (متن ...
اما بعد ...
حكايت احتضار آخوند ملاعباس
آثار مثبت عمل - جلسه سیزدهم (2) - (متن کامل + عناوین)

بیشترین بازدید این مجموعه

نفس - جلسه بیست و چهارم
خواسته های پاکان- جلسه نهم
هدف خلقت از زبان امام على عليه السلام‏
در تحقق برنامه نكاح سخت‏گيرى نكنيد
هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه دوم (2) – (متن کامل + ...
قيمت و ارزش انسان واقعى
ترس حضرت على عليه السلام از مُثلۀ شدن ابن‌ملجم
تهران هیئت صاحب‌الزمان دههٔ سوم جمادی‌الاوّل ...
اوصاف اولیا خدا
آفرینش شرور در نظام هستی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^