روزي يک باغدار مدينه يک سبد رطب تازه پيش پيامبر گذاشت و گفت: آقا نوش جانتان، این سبد را به خانه ببريد. اين رطب تازه است؛ من هم نخوردم، اول براي شما چيدم. سبد رطب کنار پيامبر بود كه يک عرب کارگر وارد مسجد شد و گفت: دارم دق ميکنم. پيامبر اكرم (ص) فرمود: چرا؟ گفت: يا رسول الله! روزه ماه رمضان است، به خانه رفتم و روزهام را با همسرم باطل کردم. آيا به جهنم ميروم. حضرت فرمود: نه. چرا اين قدر به خودت فشار ميآوري. حالا يک روز روزهات را خوردي. بعد از ماه رمضان يک روز روزه قضا كن و كفاره بده. كارگر گفت: آقا من اين قدري که شکم زن و بچهام را سير کنم، درآمد دارم. فرمود: سرمايه نداري؟ گفت: نه. فرمود: اين سبد خرما را ببر و به نيت طعام، به مسکين و زن و بچهات بده؛ خدا تو را ميبخشد. يک خرما را هم پيامبر ميل نکرد.
آناني که انبيا را در خانه و کسبشان راه ندادند، در حجاب و اخلاقشان راه ندادند، در قيامت چه جوابی به خدا ميدهند.
منبع : پایگاه عرفان