فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

توحید (1) - جلسه بیست و نهم – (متن کامل + عناوین)

 

ارزش علم بالله

 

اراك، مسجد سيـد محرم 1386

الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.

 

ارزش علم بالله

براي هر علمي، موضوعي و محوري است. ارزش و شرف هر علمي به موضوع و محور آن علم مربوط است. اعظم و اشرف علوم و بالاترين علم، علم بالله است؛ چراکه موضوع و محور اين علم، وجود مقدس پروردگار عالم است. وقتي با تکيه بر آيات قرآن و دانش انبيا و ائمه طاهرين: مي‌خواهند پروردگار را تعريف کنند، اين گونه تعريف مي‌‌کنند: ذاتي که مستجمع جميع کمالات است؛ ذات و کمالات او عين ذات و بي‌نهايت است. کمالات او حد و مرزی ندارد.

علم به پروردگار و شناخت او اگر بخواهد يک شناخت مقبول باشد، علمي که آثار آن در ظاهر و باطن انسان ظهور کند، در مرحلة اول از طريق قرآن کريم و بعد هم از سخنان انبيا و ائمه طاهرين: ميسر است.

خداوند متعال وجود مقدس خود را در حدّ ظرفيت و شايستگي انسان در قرآن مجيد شناسانده، و در حدّ گنجايش انبيا و ائمه طاهرين: نیز به آن‌ها شناسانده است.[1]

آنان از طريق چنين علم و معرفتي، پروردگار عالم را هستي و کارگردان عالم مي‌دانند، و همة موجودات عالم را نعمت و ابزار او بر عرصة هستي مي‌دانند.

آنچه براي او قائلند، براي غير او قائل نيستند. انحراف در اين زمينه، بت و بت‌پرست مي‌سازد. يعني وقتي که علم به حضرت حق و معرفت به وجود مقدس او نباشد و حقيقتي که او ذات مستجمع جميع صفات کمال است در انسان تجلي نداشته باشد، انسان جداي از او بت‌ساز و بت‌پرست مي‌شود. يعني از وجود‌هاي ساختگي براي خود، ابزار پرستش فراهم مي‌كند. بت جاندار يا بت بي‌جان مي‌سازد و براي بت‌سازي سراغ هر چيزي مي‌رود: سراغ علم مي‌رود، سراغ پول، قدرت، آفتاب، ماه و ستاره و به سراغ درخت و حيوان مي‌رود.

وقتي جاي او در وجود انسان خالي باشد، انسان آرامش ندارد، و براي پر کردن خلأ خود يکي را به جاي او قرار مي‌دهد. يعني بدون او، تحمل خلأ باطن خود را ندارد. براي اين‌که خلأ باطن را درمان کند، به بت‌سازي و بت‌پرستي می‌پردازد و به جاي حضرت حق، بتي را قرار مي‌دهد. ولي در بت‌پرستي هيچ گرهي از او باز نمي‌شود و هيچ دردي هم درمان نمي‌شود.

 

علاج درد باطن و بت‌پرستي

يکي از سؤالاتي که خود وجود مقدس حق از بت‌پرستان و بت‌سازان دارد اين است:

(أمّن يجيب)[2]

اين الف «أمّن» همزه سؤال است؛ از این‌رو، هيچ قرآن‌شناسي اين آيه را دعا نمي‌داند و دعا هم نيست. اين آيه يک سؤال براي باز کردن گره کور فکر است.[3] اين آيه يک سؤال براي علاج درد بت‌سازي و بت‌پرستي است.

در این آية شريف هيچ درخواستي نيست؛ بلكه خطاب آن به کل بت‌سازان و بت‌پرستان و خطاب به آلودگان در باطن است؛ کساني که عمري را در خلأ علم به خدا و خداپرستي به سر برده‌اند. از انگيزة بت‌سازان بت‌پرست سؤال مي‌كند؛ چون تمام بت‌ها ساخت انسان بي‌خداست. عنوان بت دادن به موجودات، انديشة کساني است که در باطن از خدا خالي هستند؛ و به تعداد کساني که از خدا خالي هستند، بت تراشيده شده است.

 

ياد خدا در فقر و ثروت

قرآن مجيد مي‌فرمايد: عدّه‌اي به خدا مي‌گويند اگر به ما بپردازي، مي‌بيني که ما هم در هزينه کردن مال در راه تو کمتر از حاتم طائي نيستيم. پروردگار به آن‌ها ثروت مي‌دهد، تا حداقل به آن‌ها ثابت كند که دروغ‌گو و پول‌پرست‌ هستند. از راه گدايي، ثروتمند مي‌شوند؛ ولي براي كمك در راه خدا همان حرف قارون را مي‌زنند كه می‌گفت:

(أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي)[4]

من درس اقتصاد خواندم و با تلاش به اين جا رسيده‌ام. به خدا چه ربطي دارد که پول مرا طلب مي‌كند.

در فقر و ثروت، بين خدامحوران و بي‌خدايان چقدر فرق است.

اين حرف در اوج حکومت اميرالمؤمنين (علیه السلام) است كه مي‌فرمايد:

«والله لو اعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاکها»[5]

والله قسم! اگر تمام هفت اقليم آفريده شده خدا را به من علي بدهند و بگويند: اي علي! همة هفت اقليم را با آنچه زير خيمة‌ آن است، به تو داديم، براي اين‌که اين پوست جو را از دهان مورچه بگيري، والله اين معامله را قبول نمي‌کنم.

چرا سوگند ياد مي‌كند؟ براي اين‌که وجود علي از خدا پر است و خدا از درون علي به او مي‌فرمايد: علي! پوست جو از دهان مورچه گرفتن، ظلم است و ارتکاب اين گناه به عطاي کل آفرينش نمي‌ارزد؛ و او می‌گوید والله اين کار را نمي‌کنم.[6] اين حاکمي است که از خدا، از علم، ايمان و عشق به خدا، و عمل براي او پر است.

 

 

حكايت سويد و اميرالمؤمنين (علیه السلام)

سويد بن غفلة مي‌گويد: من از سفر آمده بودم و هوای کوفه بسیار گرم بود. با حضرت نماز خواندم. بعد از نماز فرمود: برای خوردن غذا به خانة ما مي‌آيي؟

سويد مي‌گويد: محاسن علي در سن 63 سالگي، سفيد بود. شب‌ها که خواب نداشت؛ تا صبح اشک مي‌ريخت و ناله مي‌کرد. روز‌ها هم كه آفتاب طلوع مي‌کرد، به مشکل مردم مي‌پرداخت. بعد از ظهر که همه در استراحت بودند، علي در کوچه‌ها دور مي‌زد و به دنبال کمک به گرفتاران بود.

به او مي‌گفتند: علي جان، شب‌ها که نمي‌خوابي. روز هم که وظيفة تو سنگين است. بعد از ظهر اندکی بخواب. حضرت مي‌فرمود: اگر بخوابم يک گرفتار بگويد: الان که علي خواب است نمي‌توانم پيش او بروم؛ نیاید و مدتي در گرفتاري‌ باقي بماند. اگر چنین شود من جواب خدا را در قيامت چه بدهم. من دوره‌گردي مي‌کنم که هر گرفتاري مرا راحت ببيند. مانند پيامبر اكرم (ص)  كه «طبيب دوّار بطبّه»[7] بود و دوره‌گردي مي‌كرد.

سويد مي‌گويد: وقتي خدمت مولا علي (علیه السلام) آمدم فرش اتاق حاکم کشور را ديدم، چند تا پوست بز را به هم دوخته بودند كه فرش محل ميهماني‌اش بود. اتاق علي، کاخ نبوده است. بعد روي زمين نشستيم. علي آرام و نرم فرمود: فضّه يک ميهمان داريم دو غذا در يک ظرف بياور؛ ما با هم مي‌خوريم. دو تا ظرف نمي‌خواهد. چند دقيقه بعد ديدم، فضه يک سيني چوبي كه در آن يک کاسه چوبي دوغ و دو نان جو خشک بود، آورد و حضرت فرمود: سويد شروع کن! اين غذاي علي است.

سويد مي‌گويد: من عصباني شدم. گفتم: ‌آي فضّه، شما که شب و روزش را ديده‌ايد، يک غذاي پرانرژي به علي بدهيد. اين دوغ و نان جو چيست؟ ديدم فضّه سرش را به ديوار گذاشت و زار زار گريه کرد و گفت: سويد چرا عصباني مي‌شوي. امام از خانه که بيرون مي‌رود به ما مي‌گويد امروز چه غذايي مي‌خورم. ما چيز ديگري نمي‌توانيم بياوريم. روز‌هاي ديگر نان جو را با زانو مي‌شکند و كم‌كم مي‌خورد و دست خود را به شکمش مي‌مالد و مي‌گويد: بيچاره اسير شکم.

چرا حضرت اين طوري زندگي مي‌کرد؟ زيرا علي، اهل خدا بود. خدا از بت‌سازان و بت‌پرستان سؤال مي‌کند:

(أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ)[8]

آيا هنگام درماندگي اين بت‌ها جوابتان را مي‌دهند و اگر به مشکلات و مصائب و بدبختي‌ها برخورد کنيد، اين‌ها مشکلاتتان را برطرف مي‌کنند؟ يا خدايي که شما را آفريده و روزيتان را داده، به شما ارحم الراحمين است.

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


 

 

پی نوشت ها: 

 

 



[1]) غررالحكم، 53، حديث 435: «لَايَزْكُو عِنْدَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلَّا عَقْلٌ عَارِفٌ وَ نَفْسٌ عَزُوفٌ.»

بحارالأنوار، 3/14، باب 1، حديث 35: «قَالَ الصَّادِقُ7: الْعَارِفُ شَخْصُهُ مَعَ الْخَلْقِ وَ قَلْبُهُ مَعَ اللَّهِ لَوْ سَهَا قَلْبُهُ عَنِ اللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ لَمَاتَ شَوْقاً إِلَيْهِ وَ الْعَارِفُ أَمِينُ وَدَائِعِ اللَّهِ وَ كَنْزُ أَسْرَارِهِ وَ مَعْدِنُ نُورِهِ وَ دَلِيلُ رَحْمَتِهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ مَطِيَّةُ عُلُومِهِ وَ مِيزَانُ فَضْلِهِ وَ عَدْلِهِ قَدْ غَنِيَ عَنِ الْخَلْقِ وَ الْمُرَادِ وَ الدُّنْيَا فَلَا مُونِسَ لَهُ سِوَى اللَّهِ وَ لَا نُطْقَ وَ لَا إِشَارَةَ وَ لَا نَفَسَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لِلَّهِ وَ مِنَ اللَّهِ وَ مَعَ اللَّهِ فَهُوَ فِي رِيَاضِ قُدْسِهِ مُتَرَدِّدٌ وَ مِنْ لَطَائِفِ فَضْلِهِ إِلَيْهِ مُتَزَوِّدٌ وَ الْمَعْرِفَةُ أَصْلٌ فَرْعُهُ الْإِيمَانُ.»

[2]) نمل/ 62: « [آيا آن شريكان انتخابى شما بهترند] يا آن‌كه وقتى درمانده اى او را بخواند، اجابت مى كند.»

[3]) تفسير مجمع البيان، 7/396: (أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ) أي يجيب المكروب المجهود، فيكشف ضره و كربه، و إجابة دعاء المضطر هي فعل ما يدعو به، و هذا لايكون إلا من قادر على الإجابة، مختار لها. و رأس المضطرين المذنب الذي يدعوه، و يسأله المغفرة، ومنهم الخائف الذي يسأله الأمن، و المريض الذي يطلب العافية، و المحبوس الذي يطلب الخلاص، فإن الكل إذا ضاق بهم الأمر، فزعوا إلى رب العالمين، و أكرم الأكرمين. و إنما خص المضطر، و إن كان قد يجيب غير المضطر، لأن رغبته أقوى، و سؤاله أخضع. (وَ يَكْشِفُ السُّوءَ) أي: يدفع الشدة، و كل ما يسوء (وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ) يخلف كل قرن منكم القرن الذي قبله، فيهلك قرنا، و ينشى قرنا. و قيل: يجعلكم خلفاء من الكفار بنزول بلادهم، و طاعة الله تعالى بعد شركهم و عنادهم (إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَليلاً ما تَذَكَّرُونَ) أي: قليلا ما تتعظون.

تفسير الميزان، 15/381: «قوله تعالى: (أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَليلاً ما تَذَكَّرُونَ) المراد بإجابة المضطر إذا دعاه استجابة دعاء الداعين و قضاء حوائجهم و إنما أخذ وصف الاضطرار ليتحقق بذلك من الداعي حقيقة الدعاء و المسألة إذ ما لم يقع الانسان في مضيقة الاضطرار و كان في مندوحة من المطلوب Û
Ü لم يتمحض منه الطلب و هو ظاهر. ثم قيده بقوله: «إذا دعاه» للدلالة على أن المدعو يجب أن يكون هو الله سبحانه و إنما يكون ذلك عند ما ينقطع الداعي عن عامة الأسباب الظاهرية و يتعلق قلبه بربه وحده و أما من تعلق قلبه بالأسباب الظاهرية فقط أو بالمجموع من ربه و منها فليس يدعو ربه و إنما يدعو غيره . فإذا صدق في الدعاء و كان مدعوه ربه وحده فإنه تعالى يجيبه و يكشف السوء الذي اضطره إلى المسألة كما قال تعالى: (ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ) (المؤمن /60) فلم يشترط للاستجابة إلا أن يكون هناك دعاء حقيقة و أن يكون ذلك الدعاء متعلقا به وحده، و قال أيضا: (وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ) (بقره/ 186).

و بما مر من البيان يظهر فساد قول بعضهم: إن اللام في «المضطر» للجنس دون الاستغراق فكم من مضطر يدعو فلا يجاب فالمراد إجابة دعاء المضطر في الجملة لا بالجملة. وجه الفساد أن مثل قوله:(ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ) و قوله: (فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ) يأبى تخلف الدعاء عن الاستجابة، و قوله: كم من مضطر يدعو فلا يجاب، غير مسلم إذا كان دعاء حقيقة لله سبحانه وحده كما تقدم بيانه. على أن هناك آيات كثيرة تدل على أن الانسان يتوجه عند الاضطرار كركوب السفينة نحو ربه فيدعوه بالاخلاص فيستجاب له كقوله تعالى: (وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً) الآية، (يونس/ 12) و قوله: حتى إذا كنتم في الفلك - إلى قوله – و ظنوا أنهم أحيط بهم دعوا الله مخلصين له الدين (يونس/ 22) و كيف يتصور تعلق النفس بتوجهها الغريزي الفطري بأمر لا اطمئنان لها به فما قضاء الفطرة في ذلك إلا كقضائها عند إدراك حاجتها الوجودية إلى من يوجدها و يدبر أمرها أن هناك أمرا يرفع حاجتها و هو الله سبحانه.»

[4]) قصص/ 78: «جز اين نيست كه اين [ثروت و مال انبوه] را بر پايه دانشى كه نزد من است به من داده اند.»

[5]نهج‌البلاغه، خطبه 215: «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِن وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِيٍّ وَ لِنَعِيمٍ يَفْنَى وَ لَذَّةٍ لَاتَبْقَى نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ وَ قُبْحِ الزَّلَلِ وَ بِهِ نَسْتَعِينُ.»

[6]نهج‌البلاغه، خطبه 175: «أَلَا وَ إِنَّ الظُّلْمَ ثَلَاثَةٌ فَظُلْمٌ لَايُغْفَرُ وَ ظُلْمٌ لَايُتْرَكُ وَ ظُلْمٌ مَغْفُورٌ لَايُطْلَبُ فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَايُغْفَرُ فَالشِّرْكُ بِاللَّهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى إِنَّ اللَّهَ لايَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي يُغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ الْهَنَاتِ وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَايُتْرَكُ فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً الْقِصَاصُ هُنَاكَ شَدِيدٌ لَيْسَ هُوَ جَرْحاً بِاْلمُدَى وَ لَا ضَرْباً بِالسِّيَاطِ وَ لَكِنَّهُ مَا يُسْتَصْغَرُ ذَلِكَ مَعَهُ.»

غررالحكم، 343، حديث 7865: «ظُلْمُ الضَّعِيفِ أَفْحَشُ الظُّلْمِ.»

[7]نهج البلاغه، خطبه 107: «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ وَ مَوَاطِنَ الْحَيْرَةِ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِأَضْوَاءِ الْحِكْمَةِ وَ لَمْ يَقْدَحُوا بِزِنَادِ الْعُلُومِ الثَّاقِبَةِ فَهُمْ فِي ذَلِكَ كَالْأَنْعَامِ السَّائِمَةِ وَ الصُّخُورِ الْقَاسِيَةِ قَدِ انْجَابَتِ السَّرَائِرُ لِأَهْلِ الْبَصَائِرِ وَ وَضَحَتْ مَحَجَّةُ الْحَقِّ لِخَابِطِهَا وَ أَسْفَرَتِ السَّاعَةُ عَنْ وَجْهِهَا وَ ظَهَرَتِ الْعَلَامَةُ لِمُتَوَسِّمِه ... .»

[8]) نمل/ 62: «[آيا آن شريكان انتخابى شما بهترند] يا آن‌كه وقتى درمانده اى او را بخواند، اجابت مى كند و آسيب و گرفتارى اش را دفع مى نمايد.»

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

آثار ایمان- جلسۀ سوم
تجارت معنوی - جلسه اول
زنان اهل بهشت‏
قرارداد همسر عمران با خداوند
انواع هدايت الهي
تبيين ظالم و درجات ظلم
گرفتار شدن لنين در دست هگل
ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه هیجدهم
پیوند با ابی‌عبدالله(ع)، تنها راه پیروزی در سلوک ...
هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه پنجم (2) – (متن کامل + ...

بیشترین بازدید این مجموعه

عناوين مسايل مربوط به اصلاح نفس‏
تبيين ظالم و درجات ظلم
اجابت دعوت بندگان معصيت‏كار
هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه پنجم (2) – (متن کامل + ...
تقدير خدا بر روزى موجودات
توبه جوان گناهکار
انواع هدايت الهي
تهران هیئت محبان‌الزهرا دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل ...
پیوند با ابی‌عبدالله(ع)، تنها راه پیروزی در سلوک ...
قرارداد همسر عمران با خداوند

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^