فارسی
سه شنبه 04 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 13 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ميل و شادابى و نورانيّت قلب، در ترس از خدا

 

 منابع مقاله:

کتاب  : تفسير و شرح صحيفه سجاديه، جلد نهم

نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان

  

قرب بنده به پروردگار مانند نزديكى آهن به آتش است كه هر اندازه آهن به مركز شعله آتش نزديك تر شود، آثار و ويژگى هاى آتش، بيشتر در آهن آشكار مى شود. تا جايى كه آهن در اثر نزديكى به آتش، آن چنان سرخ و تفتيده مى شود كه همه ويژگى هاى آتش را از خود بروز مى دهد.

حرارت و گرما و سوزش و نور و روشنايى در قلب بنده خدا در اثر قرب به حق همچنين است؛ همان طور كه زمين به نور پروردگارش منور گرديد.

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبّهَا» «1»

و زمين به نور پروردگارش روشن مى شود.

و يا در زيارت جامعه كبيره خطاب به ائمه اطهار عليهم السلام آمده است:

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِكُمْ. «2»

و زمين به نور شما (اهل بيت) روشنايى يافته است.

بنده در اثر نزديك شدن به حضرت حق، اسما و صفات و آثار پروردگار در او نمايان شده، به گونه اى كه در همه صفات كمالى، ظهورى در آفريدگانش مى شود و همه اعضا و جوارح از جمله قلب كه جايگاه خوف و رجاست هم آينه نماى حق مى شود و خوف از او هم سبب خوف ديگر موجودات مى گردد.

حضرت صادق عليه السلام به نقل از نوشته تورات فرمود:

يَا ابْنَ آدَمَ تَفَرَّغْ لِعِبادَتى أَمْلَا قَلْبَكَ غِنىً وَ لاأَكِلْكَ الى طَلَبِكَ وَ عَلَىَّ أَنْ أَسُدَّ فاقَتَكَ وَ أَمْلَأَ قَلْبَكَ خَوْفاً مِنِّى وَ إِنْ لاتَفَرَّغْ لِعِبادَتى أَمْلَأُ قَلْبَكَ شُغُلًا بِالدُّنيا ثُمَّ لاأَسُدَّ فاقَتَكَ وَ أَكِلْكَ الى طَلَبِكَ. «3»

اى فرزند آدم! خود را براى بندگى من مهيا نما. در اين صورت قلب تو را بى نياز خواهم كرد و تو را به سوى خواسته هايت واگذار نخواهم كرد و بر من واجب خواهد بود كه حاجت تو را به جا آورم. و قلب تو را مملو از خوف و ترس از خود مى كنم و اگر براى بندگى من خود را آماده نسازى، قلب تو را مشغول به دنيا خواهم كرد. سپس حاجت تو را بجا نخواهم آورد و تو به خواسته هايت واگذار خواهم كرد.

ابن شهر آشوب مى نويسد:

«روزى امام سجّاد عليه السلام در نزديكى چاه خانه اش مشغول نماز بود، فرزندش محمّد كه تازه با دست و زانو راه مى رفت، در حياط خانه، بازى مى كرد. ناگهان مادر فرزند ديد كه كودك به سر چاه عميقى رسيده ميان چاه افتاد. مادر او فرياد كشيد و خود را كنار چاه رسانيد و ناراحت كمك مى طلبيد و گفت: اى پسر رسول خدا! پسرت محمد در چاه غرق شد. اما با اين كه صداى مادر كودك و حالت بچّه را در چاه مى شنيد نمازش را كامل و تمام به پايان رسانيد، مادر بچه گفت: شما فرزندان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چقدر سخت دل هستيد. حضرت به كنار چاه رفت و دست به درون چاه برد، فرزند خود محمد را بيرون آورد و به مادرش فرمود: بگير، اى كسى كه يقينت ضعيف است. مادر به خاطر سلامتى فرزند خوشحال شد ولى به جهت اين كه امام فرموده بود يقين تو اندك است؛ گريه نمود.

امام فرمود: امروز ملامتى بر تو نيست اگر مى دانستى، من در پيشگاه خداى جبّار بودم اگر رويم را از وى مى گرداندم، او رويش را از من برمى گرداند. آيا رحيم و مهربانى غير از او ديده مى شود.» «4» اولياى خدا چنان غرق صفات جمال و جلال او و محو مشاهده ذات پاك او مى باشند كه غير او را به دست فراموشى مى سپارند، در غم و ترس و وحشت؛ تصوّر نيستى و نابودى و حمله دشمن يا ضرر موجودى خطرناك؛ انديشه انتقام يا فرار همه ذهن و وجود آدمى را فرا مى گيرد. كسى كه غير خدا در دل او نمى گنجد و به غير او نمى انديشد، چگونه ممكن است كه اندوه و ترس و پناهندگى به بيگانه داشته باشد.

البته روشن است مقصود از غم ها و ترس ها از امور مادى و دنيوى مى باشد وگرنه دوستان خدا كه وجودشان پر از شوق و اشتياق خوفناكى است به خاطر ترس از انجام ندادن تكاليف و مسئوليت ها و آنچه از موفقيت ها كه از دست آنان مى رود و اين ترس اشتياقى جنبه معنوى دارد كه مايه تكامل و رشد وجود انسان است.

برخلاف ترس هاى مادى كه مايه سقوط و گمراهى است.

اميرمؤمنان عليه السلام در خطبه همّام كه حالات اولياى خدا را در آن به عالى ترين وجه ترسيم كرده؛ مى فرمايد:

نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِى الْبَلاءِ كَالَّتى نُزِّلَتْ فِى الرَّخاءِ وَ لَوْ لَاالْاجَلُ الَّذى كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ ارْواحُهُمْ فى اجْسادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ، شَوْقاً الى الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ ... قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ، وَ اجْسادُهُمْ نَحيفَةٌ وَ حاجاتُهُمْ خَفيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفيفَةٌ. «5»

آنان را در بلا و سختى و آسايش و راحت حالتى يكسان است، و اگر خداوند براى اقامتشان در دنيا زمان معينى را مقرر نكرده بود از شوق به ثواب و بيم از عذاب به اندازه چشم به هم زدنى روحشان در بدنشان قرار نمى گرفت ...

دلهايشان محزون، همگان از آزارشان در امان، بدنهايشان لاغر، نيازهايشان سبك، ونفوسشان با عفت است.

سوز اشتياق كه همراه با درد و واهمه است، دواى اميد رسيدن به محبوب است كه هر عارفى را از لذت ها و شيرينى ها دور مى سازد و سختى ها و اضطراب ها او را آماده مى كند.

امام صادق عليه السلام در باب شوق و حب خداوند؛ مشتاق را چنين توصيف مى فرمايد:

مشتاق كسى است كه اشتهاى غذا نداشته و از آشاميدنى هاى لذيذ بهره نبرده.

هرگز خواب راحت نداشته و با كسى انس به گرمى پيدا نكرده و خانه اى براى خود اختيار ننموده و در ميان آبادى ها سكونت نگرفته، پوشاك نرم و لطيف در برنگرفته، بريك حال قرار ندارد، شب و روز سرگرم عبادت است. تمام اميدها و هدف او رسيدن به مطلوب شوق اوست و در همه حال با زبان شوق از دل آرزومند مناجات مى كند. «6»

 [وَ لَا تَجْعَلْ لِفَاجِرٍ وَ لَا كَافِرٍ عَلَيَّ مِنَّةً وَ لَا لَهُ عِنْدِي يَداً وَ لَا بِي إِلَيْهِمْ حَاجَةً بَلِ اجْعَلْ سُكُونَ قَلْبِي وَ أُنْسَ نَفْسِي وَ اسْتِغْنَائِي وَ كِفَايَتِي بِكَ وَ بِخِيَارِ خَلْقِكَ «12» اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْنِي لَهُمْ قَرِيناً وَ اجْعَلْنِي لَهُمْ نَصِيراً وَ امْنُنْ عَلَيَّ بِشَوْقٍ إِلَيْكَ وَ بِالْعَمَلِ لَكَ بِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ وَ ذَلِكَ عَلَيْكَ يَسِيرٌ.]

و به سود هيچ بدكار و كافرى بر من منّت و نعمت قرار مده. و روى نيازم را به جانب آنان مكن؛ بلكه آرامش دل، و انس جان، و بى نيازى و انجام گرفتن كارم را برعهده خود، و برگزيدگان از بندگانت قرار ده.

خدايا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا همنشين و يار ايشان قرار ده، و به شوق ورزيدن به سويت، و به عمل برايت چنانكه دوست دارى و مى پسندى بر من منّت گذار؛ همانا تو بر هر كارى توانايى، و تحقق آن همه كه گفتم بر تو آسان است.

 

منّت نداشتن فاجر و كافر بر مؤمن

بندگان شايسته خداوند، به اعتبار مرتبه عبوديت، نزد خدا مراتب گوناگون دارند؛ زيرا هر بنده اى از بندگان درستكار به اعتبار اسمى كه در او غلبه ظهورى دارد، مرتبه و مقام ويژه آن اسم را پيدا مى كند. بنابراين كسى كه عبداللّه است با كسى كه عبدالرحمن و عبدالرزاق است از نظر مرتبه فرق دارد.

خداوند درباره حضرت ابراهيم عليه السلام مى فرمايد:

وَكَذَ لِكَ نُرِى إِبْرَ هِيمَ مَلَكُوتَ السَّموَ تِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» «7»

و اين گونه فرمانروايى و مالكيّت و ربوبيّت خود را بر آسمان ها و زمين به ابراهيم نشان مى دهيم تا از يقين كنندگان شود.

و درباره حضرت موسى عليه السلام مى فرمايد:

وَلَمَّا جَآءَ مُوسَى لِمِيقتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبّ أَرِنِى أَنظُرْ إِلَيْكَ» «8»

زمانى كه موسى به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با وى سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا! جمال با كمال ذات بى نهايتت را [به قلب من ] بنماى تا تو را [به رؤيت ويژه باطنى ] بنگرم.

ولى در شأن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى * فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَآ أَوْحَى » «9»

در حالى كه در افق اعلا بود.* سپس نزديك رفت و نزديك تر شد،* پس [فاصله اش با پيامبر] به اندازه فاصله دو كمان گشت يا نزديك تر شد.*

آن گاه به بنده اش آنچه را بايد وحى مى كرد، وحى كرد.

در آيه فوق اضافه عبد به ضمير «هاء» كه مقام احديّت است، اشاره به مقام عبد محض دارد كه بسيار بلند مرتبه است. بر اين پايه، بنده هر اندازه از مراتب بندگى و ربوبيّت ظهورى حق برخوردار باشد. به همان اندازه از مقام صلح، صفا، اصلاح و صلاح بهره مى گيرد و نقش بيشترى نسبت به هدايت مردم و مظاهر لطف الهى برعهده دارد و اگر اين مراتب تا حد ناسوتى و پست مادى برسد؛ انسان در جايگاه حيوانات قرار مى گيرد و مقام او در پايين ترين درجه وجود از شأنيّت و صلاحيّت بيرون مى شود كه خداوند در حق چنين موجوداتى مى فرمايد:

أُوْلئِكَ كَالأْنْعمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلئِكَ هُمُ الْغفِلُونَ» «10»

آنان مانند چهارپايانند بلكه گمراه ترند؛ اينانند كه بى خبر و غافل [ازمعارف و آيات خداى ] اند.

اينان همان كافران و منافقان هستند كه درهاى هدايت و سعادت را به سوى خود بسته اند و تنها از راه شكم و شهوت و مال اندوزى اتلاف عمر مى كنند.

خداوند منان از جمله منت هايى كه بر سر ما مسلمانان گذاشته است اين كه پيامبر راهنمايى براى هدايت ما برگزيده است:

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايتِهِ وَيُزَكّيهِمْ وَيُعَلّمُهُمُ الْكِتبَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَللٍ مُّبِينٍ» «11»

يقيناً خدا بر مؤمنان منّت نهاد كه در ميان آنان پيامبرى از خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان مى خواند و [از آلودگى هاى فكرى و روحى ] پاكشان مى كند، و كتاب و حكمت به آنان مى آموزد، و به راستى كه آنان پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.

منّت از منّ به معناى سنگى است كه براى وزن كردن اجناس به كار مى برند.

اعطاى هر نعمت سنگين و گران بهايى را منت مى گويند. بنابراين بخشيدن نعمت بزرگ، نيكوست. ولى بزرگ جلوه دادن نعمت كوچك، ناپسند است. يعنى كسى كه كار كوچكى را با سخن بزرگ كند و به رخ ديگران بكشد بسيار نكوهيده است.

پروردگار ما بر مؤمنان نعمت سنگينى گذارده و در عمل، شخص بزرگوارى را مسؤول هدايت مردم قرار داده است. و سپاسگزار و قدردان اين نعمت بزرگ تنها مؤمنان هستند هر چند هدف از رسالت، عموم بشر است.

يكى از منّت هايى كه در كنار رسالت دين بر مسلمانان قرار گرفته است اين است كه خداوند قهار هيچ گونه سلطه و بهره اى از كفار و منافقان بر جان و مال و ناموس مؤمنان قرار نداده است؛ حتى راهى كه به برترى و امتياز دهى برسد، را هم بسته است و همه كافران و منافقان اهل كتاب و ذمّيان بايد تحت نظر حكومت اسلامى باشند؛ زيرا خداوند شرافت و عزّت و مغفرت و نجات و پاداش را در ايمان و اخلاص و تقوا و ولايت و دين محورى مقرر فرموده است.

در سوره نساء چند آيه در مورد برترى مطلق مؤمنان بر كفار و منافقان آمده است كه ملاك اصلى آنها عزت و احترام داشتن مؤمن است.

به ويژه خداوند در غلبه جنگى با معجزات و امدادهاى غيبى بسيار منت بزرگى بر مسلمانان گذاشته است، از جمله براى منكوب كردن كفار مى فرمايد:

الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِن كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مّنَ اللَّهِ قَالُواْ أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ وَإِن كَانَ لِلْكفِرِينَ نَصِيبٌ قَالُواْ أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُم مّنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَلَن يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكفِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» «12»

آنان كه همواره حوادثى را براى شما انتظار مى برند، اگر از سوى خدا برايتان

فتح و پيروزى رسد، مى گويند: مگر ما با شما [در ميدان جنگ ] نبوديم؟

[پس سهم ما را از غنايم جنگى بپردازيد.] و اگر براى كافران بهره اى اندك [از غلبه و پيروزى ] باشد، به آنان مى گويند: آيا [ما كه در ميان ارتش اسلام بوديم ] بر شما چيره و مسلّط نبوديم؟ [ولى ديديد كه ازضربه زدن به شما خوددارى كرديم ] و شما را [ازآسيب و زيان مؤمنان ] مانع مى شديم [پس سهم غنيمت ما را بدهيد.] خدا روز قيامت ميان شما داورى مى كند؛ و خدا هرگز هيچ راه سلطه اى به سود كافران بر ضد مؤمنان قرار نداده است.

يا درباره منافقان مى فرمايد:

مُّذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَ لِكَ لَآإِلَى هؤُلَآءِ وَلَآ إِلَى هؤُلَآءِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا» «13»

منافقان ميان كفر و ايمان متحيّر و سرگردانند، نه [با تمام وجود] با مؤمنانند و نا با كافران. و هر كه را خدا [به كيفر اعمال زشتش ] گمراه كند، هرگز براى او راهى [به سوى هدايت ] نخواهى يافت.

به هر حال بايد كارى كرد كه كفّار از سلطه بر مؤمنان براى هميشه مأيوس باشند.

يعنى هر گونه طرح و عهدنامه و رفت و آمد و قراردادى كه راه نفوذ كفار را بر مسلمانان و اهل ايمان باز كند حرام است، حتى در بناى ساختمان و معاملات بايد برترى مسلمانان مشهود باشد. پس اهل اسلام بايد در تمام جهات اقتصادى و فرهنگى و نظامى و سياسى از استقلال كامل برخوردار باشند تا عزت ملى همواره حفظ گردد و نبايد با خودباختگى و احساس ضعف و زبونى و القائات شيطانى و هياهوى دشمنان، عزت اسلام را به باطل فروخت و زيان دنيا و آخرت را خريد.

مرزى كه بين كفر و ايمان است به مانند مرزهاى خاكى و جغرافيايى نيست تا آن را با جنگ يا صلح كم و زياد نمود، بلكه اين مرز در قلب آدمى بر پايه تكوين و فطرت بنا نهاده شده است.

پس به اين خاطر درست گفته اند كه: نجاست كافر، ذاتى است تا حد و مرز روشنى در بين مردم با ايمان و اهل كفر وجود داشته باشد. اگر مسلمانان جهان از همه ابعاد از كافران تبرى ودورى مى جستند، هرگز سلطه، آنان بر مناطق مسلمان نشين ميسر نمى شد، ولى غافل از اين كه آميزش دولت ها و روابط ملت ها سبب نفوذ ناپاكان در حريم مسلمانان شده است و بسيارى از ارزش هاى معنوى و عزت و حرمت ميهنى و پاكى دانش و تغذيه و معاشرت، به آتش كفر و فتنه نابوده شده است.

پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله به چنين مسأله اى بسيارى حسّاس بود كه منّتى از مشركان بر سر مسلمانان نباشد، حتى در جنگ ها كمترين كمكى كه تأييد كفر و شرك باشد درخواست ننمود و ذمّه و امان را از كسانى كه پشتيبان و همزيست آنان باشند، برداشتند.

رسول اللّه صلى الله عليه و آله فرمود:

إِنَّا لانَسْتَعينُ بِمُشْرِكٍ ...، إِنَّا لانَسْتَعِينُ بِالْمُشْرِكينَ عَلَى الْمُشرِكينُ. «14»

ما از مشرك كمك نمى گيريم ... ما در برابر مشركان از مشركان يارى نمى جوييم.

و نيز فرمود:

لاتَستَضيئُوا بِنارِ الْمُشرِكينَ. «15»

از روشنايى آتش مشركان، بهره نگيريد.

در تفسير جمله فوق، ابن اثير در ماده ضوء آورده است:

«يعنى آنان را به مشاوره و همفكرى نخوانيد و نظرات آنان را اهميت ندهيد؛ زيرا رأى و نظر مانند روشنايى نور در سرگردانى و گمراهى است.» «16» بنابراين مقصود حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله برائت از مشركين و نرفتن زير بار پرچم كفار است. كه به نوعى نهى از منكر و تبرّى از هر گونه تسلط عقيدتى و ملكى و مالى و جانى و ناموسى كفّار بر مسلمانان است؛ تا مرز حق و باطل مشخص بماند؛ زيرا كه مسلمانان با هر گونه اعتماد و ارتباط و علاقمندى و سكونت با اهل كفر و باطل از ذمه اهل اسلام خارج مى شوند، و در آخرت هم با آنان محشور مى شوند.

تا سراسيمه آن طرّه پيچان نشوى

 

آگه از حالت هر بى سر و سامان نشوى

جمعى از صورت حال تو پريشان نشوند

 

تا زجمعيت آن زلف پريشان نشوى

دستگيرت نشود حلقه مشكين رسنش

 

تا نگونسار در آن چاه زنخدان نشوى

بخت برگشته ات از خواب نخواهد برخاست

 

تا كه افتاده آن صف زده مژگان نشوى

داخل سلسله اهل جنون نتوان شد

 

تا كه از سلسله عقل گريزان نشوى

هرگز انگشت تو شايسته خاتم نشود

 

تا زسر پنجه اقبال سليمان نشوى

     

گر شوى ماه فروزان به فروغى نرسى

 

تا قبول نظر انور سلطان نشوى

     

(فروغى بسطامى)

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

(1)- زمر (39): 69.

(2)- بحار الأنوار: 99/ 132، باب 8، حديث 4؛ البلد الأمين: 302.

(3)- الكافى: 2/ 83، حديث 1؛ بحار الأنوار: 67/ 252، باب 55، حديث 8.

(4)- المناقب، ابن شهر آشوب: 4/ 135؛ بحار الأنوار: 46/ 34، باب 3، حديث 29.

(5)- نهج البلاغه: 184.

(6)- بحار الأنوار: 67/ 24، باب 43، حديث 24؛ مصباح الشريعة: 196، باب 94.

(7)- أنعام (6): 75.

(8)- أعراف (7): 143.

(9)- نجم (53): 7- 10.

(10)- أعراف (7): 179.

(11)- آل عمران (3): 164.

(12)- نساء (4): 141.

(13)- نساء (4): 143.

(14)- كنز العمال: 4/ 358، حديث 10887- 10888.

(15)- كنز العمال: 16/ 21، حديث 43759.

 

(16)- النهاية فى غريب الحديث: 3/ 105، ماده ضوء.


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اصلاحات در قیام عاشورا
حسین بن على(علیه السلام) مظهر عزت
فرزندم تو کشته مي‏شوی...!
ابعاد و فلسفه‌ي قيام عاشورا
مأموريت چهل روزه اهل بيت(علیه السلام) در نهضت ...
روز ششم محرم الحرام
تحليلى جامعه‏شناختى از سنت عزادارى امام ...
رازهاى ماندگارى عاشورا
مقسط بن زهير
از شباهت تا سعادت

بیشترین بازدید این مجموعه

حرص و طمع
غفلت‏
اقسام طمع در قرآن‏
دل نوشته هايی در وفات حضرت فاطمه معصومه(س)
اهميت بسمله از نگاه روايات
توصیه به خواندن این سوره در نمازهای واجب
تعدد زوجات از نگاه قرآن (2)
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
دعایی برای نجات از بلا و گرفتاری ها
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^