كـرج، مسجد جامع رجائي شهر دهة سوم محرم 1385
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
حقايق نهفته در تشهد
بحث در تشهد نماز بود که مرکب از پنج حقيقت است.
حقيقت اول: ريشة همه حقايق و منبع همه واقعيات، یعنی توحيد است، توحيد ناب و خالص با توجه به کلمة طيبه «لا اله الا الله» و تأکيدي که با «وحده لا شريک له» در کنار اين کلمه آمده است.
حقيقت دوم: اصليترين و والاترين و پرمايهترين عامل سعادت انسان و خوشبختي و آزادي واقعي او در دنيا و آخرت، که عبوديت و بندگي است.
حقيقت سوم: مسألة باعظمت رسالت و نبوت پيامبر بزرگ اسلام است که منهاي ارتباط با اين حقيقت، درِ هر نجاتي به روي انسان بسته است. دليل آن نیز آيات قرآن ميباشد:
(يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ)[1]
اين کلام پروردگار است. تأسف و حسرت و اندوه بر آن امت و جمعيتي باد که پيامبر براي آنها آمد، ولي آنها نبوت پيامبرشان را به سخره گرفتند.[2]
حقيقت چهارم: دعاي مثبت است که خود دعا اين طور که در قرآن کريم آمده از عبادات است. پروردگار صريحا در قرآن فرموده است:
(إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ)[3]
متکبران نسبت به دعا، قطعاً به جهنم و دوزخ وارد خواهند شد.
اما اين دعايي که مطرح است، دعاکنندهاش بايد واجد شرايط خاص باشد. خود دعا هم بايد واجد شرايط باشد تا به استجابت برسد. اين دعا به معناي درخواست سلسله حقايق محبوب خدا از خدا است. خواستن جدي که برخي از دعاها را خود پروردگار در قرآن از اوليايش نقل کرده است. به ویژه در آيات آخر سورة مبارک آل عمران این دعاها از خردمندان و صاحبان فكر نقل شده که بالاترين عقلاي عالم پيش خدا هستند.
دعاهاي بسيار عجيبي كه نشاندهندة کمال عقل دعاگويان است و بلافاصله بعد از تمام شدن دعاها، پروردگار در همان آيات سورة آل عمران ميفرمايد:
(فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ)[4]
تمام خواستههايشان را جواب داده است و در آن آيات ميبينيد که با مستجاب شدن دعاهاي آنان، به کجا رسيدند و صاحب چه درجات و مقاماتي شدند:
(فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ)
حقيقت پنجم: امنيت است. بحث امنيت بايد موشکافي شود که اين امنيت، چه امنيتي است و چگونه حاصل ميشود؟ يک امت و ملت، براي تأمين اين امنيت واجد چه شرايطي بايد باشند که اين امنيت در سلامهاي پايان نماز مطرح است.
اما مسأله توحيد که درس اول و آخر همة انبياي خدا بوده و طبق آيات قرآن و روايات، اين توحيد، در گفتن «لا اله الا الله» خلاصه نميشود. «لا اله الا الله» يک گفتار زباني است و اين گفتار، کار سادهاي است و اگر منحصر در زبان باشد، بياثر خواهد بود.
آثار توحيد براي انسان
آثار توحيد بسيار بزرگ است که در قرآن و روايات بيان شده است. اين توحيد که در نبوت انبيا و قرآن مطرح ميباشد، عبارت است از اعتقاد به وجود مقدسي که:
(لا شَريكَ لَهُ)[5]
(وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ)[6]
يعني باور داشتن به خدا منهاي هر بت جاندار و بيجان. باور داشتن خالص، پاک، و بدون مخلوط بودن با اعتقاد به بت و به غير پروردگار به اين عنوان که در زندگي ما، موجود مستقلي براي اثرگذاري باشد. ابتدا کلمة طيبه، لا اله است؛ اين لا، لاي نفي جنس ميباشد و به اين معناست که هيچ معبود قابل اطاعت و پيروي و عبادتي وجود ندارد، مگر الله که مستجمع جميع صفات کمال است؛ او نمونه و نظير ندارد و تمام امور عالم و آدم به اراده و تدبير اوست.
دوا به تنهايي کارهاي نيست؛ او بايد به دوا اجازة تأثير دهد. آتش به تنهايي کارهاي نيست؛ او بايد اجازة اثرگذاري بدهد. هوا، دريا و خورشيد به تنهايي کارهاي نيستند؛ او بايد اجازه بدهد که حرارت خورشيد، آب را به بخار تبديل کند. او بايد فرمان دهد که بخار بالا برود و ابر شود. بايد به فرمان او باشد که ابر، دريايي از آب را قطره قطره ببارد که زمينهاي کشاورزي را نابود نکند، کوهها و تپهها را نشويد، و سيلهاي خطرناک جاري نکند.
اعتقاد به وجود مقدس پروردگاري که همه کاره است و غير از او کارهاي نيستند و فاقد هر قدرتي هستند. اين توحيد است. ریشة توحيد بايد در قلب باشد، آثار آن نیز بايد در عمل و اخلاق بارز باشد. يعني وقتي من ميخواهم عملي را انجام دهم؛ فقط خدا را براي عملم در نظر بگيرم و عمل را براي خدا انجام دهم؛ هر چند اوقات همة مردم عالم از من تلخ شود، يا حال مردم عالم از عمل من شيرين گردد. من بايد بريده از اوقات تلخي مردم و یا شيريني حال آنها عمل را براي حق انجام دهم و در حالات اخلاقي، براي خدا باشم. ميخواهم به مردم تواضع كنم، نه به اين عنوان که او پولدار یا خان محل است، نه به اين عنوان که او وزير، وکيل يا مدير است. اگر شايسته است، براي خدا به او تواضع میکنم.
«من تواضع لله رفعه لله»[7]
اما اگر واقعاً شايستگي تواضع در او نبيند، تواضع نکند. چرا تواضع نکند؟ زيرا مولا و محبوب من، به من اجازه نميدهد.
آثار توحيد در رفتار زينب كبري (ع)
نقش توحيد در زينب کبري (ع) چنين بود که وقتي به يک حاكم به ظاهر قدرتمند و ستمگر برخورد ميکند، خيلي راحت به او ميفرمايد:
«يابن الطلقاء»[8]
تو فرزند پدر و نوه جدي هستي که هر دويشان برده بودند و جد من پيامبر هر دو برده را در راه خدا آزاد کرد.
اين نقش توحيد است. اين حركت، شجاعت نيست؛ بلکه بسیار از شجاعت است. شجاعان نیز گاهي دچار ترس ميشوند. امروز اين حرف اهل توحيد است.
تمام جاذبهها را اهل توحيد دفع ميکنند و فقط مجذوب حق هستند؛ به دلیل معرفتي كه به خدا دارند. اگر آدم يک مقدار آيات قرآن را راجع به حق بفهمد، ديگر حاضر نيست تحت هيچ شرايطي از او دست بردارد و فاصله بگيرد، ابداً. آن وقت است که عشق به ملاقات با او در تمام وجود شعله ميکشد.
اشتياق امام حسين (علیه السلام) به توحيد
کسي در دروازة مکه در ذهن خودش گفت: به امام حسين (علیه السلام) بگويم: من اين مردمي که تو را دعوت کردند ميشناسم؛ اينها آدمهاي وفاداري نيستند. نان به نرخ روز ميخورند. اينها همانهايي هستند که 20 سال با معاويه زندگي کردند. اين سفر بوي مرگ ميدهد.
او گفت: امام حسين (علیه السلام) چون به من اعتماد دارد برميگردد. خيلي بامحبت و به خاطر قوم و خويشي كه با حضرت داشت، گفت: يابن رسول الله! مرا ميشناسيد. ارزيابي مرا هم قبول داريد. اين سفر، بوي مرگ ميدهد. حضرت نه رنگش پريد و نه حالش تغيير کرد. حضرت فرمود: بوي مرگ ميدهد. گفت: بله. فرمود:
اشتياقم به مرگ براي لقاي حق از اشتياق يعقوب براي ديدن يوسف، بيشتر است.[9]
يعني مرگ براي من از يوسف براي يعقوب، زيباتر و دوستداشتنيتر است. اين توحيد است.[10]
به هر اهل توحيدي که بگويي مرگ نزديك است، ميگويد: آغوشم باز است. اگر من که بدهکار مردم و بدهکار خدا هستم، و در عمل، گناه فراوان دارم بگویند که مرگ حق است، ميگويم: ديگر اين کلمه را پيش من نگو؛ خوشي ما را به هم ميزني، چون من از مرگ ميترسم.
واقعاً شب عاشورا جشن و پايکوبي بود. جاي خنده و قهقهه بود. مسلم بن عوسجه و برير بن خضير بيرون خيمه گفتند: چرا اين طوري ميکنيد؟ گفتند: محبوب ما خبر مرگ را به ما داد كه فردا ميرويد. اصلاً نميتوانند قرار بگيرند[11] اين از آثار توحيد است.
اعتماد و اطمينان و تکيه بر خدا، يعني امنيت، آرامش، راحتي، آزادي، عشق، و پرواز.
اميرالمؤمنين (علیه السلام) در توصيف معنوي خباب بن الأرت ميفرمايد:
«فلقد اسلم راغبا و هاجر طائعا و قنع بالكفاف و رضي عن الله و عاش مجاهداً»[12]
البته خدا به شما خيلي لطف کرده که اهل توحيد هستيد، اما اين توحيد را بايد کامل کنيد. اين توحيد اگر دچار آلودگي است، پاکش کنيد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
[1]) يس/ 30: «اى افسوس بر اين بندگان كه هيچ پيامبرى براى هدايتشان نمى آمد مگر اينكه او را مسخره مى كردند!»
[2]) بقره/ 14: «و هنگامى كه با اهل ايمان ديدار كنند، گويند: ما ايمان آورديم؛ و چون با شيطان هايشان [كه سرانِ شرك و كفرند] خلوت گزينند، گويند: بدون شك ما با شماييم، جز اين نيست كه ما [با تظاهر به ايمان] آنان را مسخره مى كنيم.»
تفسير مجمع البيان، 1/107: «(وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا) يعني أن المنافقين إذا رأوا المؤمنين (قالُوا آمَنَّا) أي صدقنا نحن بما أنزل على محمد9 كما صدقتم أنتم و (إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ) قيل رؤساؤهم من الكفار عن ابن عباس و قيل هم اليهود الذين أمروهم بالتكذيب و روي عن أبيجعفر الباقر7: أنهم كهانهم (قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ) أي على دينكم (إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ) أي نستهزئ بأصحاب محمد9 و نسخر بهم في قولنا آمنا.»
عوالي اللآلي، 1/228، حديث 122: «إنّ أبا غرّة الجُمَحىَّ وَقَعَ فى الأسرِ يَومَ بَدرٍ فقالَ: يا محمّدُ، إنّى ذو عَيلَةٍ فَامنُنْ عَلَىَّ، فَمَنَّ علَيهِ أن لايَعودَ إلَي القِتالِ، فَمَرَّ إلي مَكّةَ فقالَ: سَخِرتُ بمحمّدٍ فَأطلَقَنى! و عادَ إلَي القِتالِ يَومَ اُحُدٍ، فَدعا علَيهِ رسولُ اللّه9 أن لايُفلِتَ، فَوَقَعَ فى الأسرِ، فقالَ: إنّى ذُو عَيلَةٍ فامنُنْ عَلَىَّ! فقالَ7: حتّي تَرجِعَ إلي مكَّةَ فتقولَ فينادى قريشٍ: سَخِرتُ بمحمّدٍ؟! لايُلسَعُ المؤمنُ من جُحرٍ مَرَّتَينِ و قَتَلَهُ بيَدِهِ.»
[3]) غافر/ 60: «آنان كه از عبادت من تكبّر ورزند، به زودى خوار و رسوا به دوزخ درآيند.»
[4]) آل عمران/ 195: «پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت كرد.»
[5]) انعام/ 163: «او را شريكي نيست.»
[6]) اخلاص/ 4: «و هيچ كس [در ذات و صفات] همانند و همتاى او نمى باشد.»
[7]) بحارالأنوار، 72/120، باب 51، حديث 8: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّه.»
بحارالأنوار، 72/121، باب 51، حديث 12: «قَالَ الصَّادِقُ7: التَّوَاضُعُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ نَفِيسٍ وَ مَرْتَبَةٍ رَفِيعَةٍ وَ لَوْ كَانَ لِلتَّوَاضُعِ لُغَةٌ يَفْهَمُهَا الْخَلْقُ لَنَطَقَ عَنْ حَقَائِقِ مَا فِي مَخْفِيَّاتِ الْعَوَاقِبِ وَ التَّوَاضُعُ مَا يَكُونُ فِي اللَّهِ وَ لِلَّهِ وَ مَا سِوَاهُ مَكْرٌ وَ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ شَرَّفَهُ اللَّهُ عَلَى كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ وَ لِأَهْلِ التَّوَاضُعِ سِيمَاءُ يَعْرِفُهَا أَهْلُ السَّمَاءِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ مِنَ الْعَارِفِينَ قَالَ اللَّهُU وَ Û
Ü عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ وَ أَصْلُ التَّوَاضُعِ مِنْ جَلَالِ اللَّهِ وَ هَيْبَتِهِ وَ عَظَمَتِهِ وَ لَيْسَ لِلَّهِU عِبَادَةٌ يَقْبَلُهَا وَ يَرْضَاهَا إِلَّا وَ بَابُهَا التَّوَاضُعُ وَ لَايَعْرِفُ مَا فِي مَعْنَى حَقِيقَةِ التَّوَاضُعِ إِلَّا الْمُقَرَّبُونَ [مِنْ عِبَادِهِ ] الْمُسْتَقِلِّينَ بِوَحْدَانِيَّتِهِ قَالَ اللَّهُU وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُU أَعَزَّ خَلْقِهِ وَ سَيِّدَ بَرِيَّتِهِ مُحَمَّداً9 بِالتَّوَاضُعِ فَقَالَU وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ التَّوَاضُعُ مَزْرَعَةُ الْخُشُوعِ وَ الْخُضُوعِ وَ الْخَشْيَةِ وَ الْحَيَاءِ وَ إِنَّهُنَّ لَايَأْتِينَ إِلَّا مِنْهَا وَ فِيهَا وَ لَايَسْلَمُ الشَّرَفُ التَّامُّ الْحَقِيقِيُّ إِلَّا لِلْمُتَوَاضِعِ فِي ذَاتِ اللَّهِ تَعَالَى.»
[8]) بحارالأنوار، 45/157، باب 39، حديث 5: «مَشَايِخِ بَنِي هَاشِمٍ وَ غَيْرُهُ مِنَ النَّاسِ أَنَّهُ لَمَّا دَخَلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ حَرَمُهُ عَلَى يَزِيدَ لَعَنَهُ اللَّهُ جِي ءَ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ7 وَ وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ فِي طَسْتٍ فَجَعَلَ يَضْرِبُ ثَنَايَاهُ بِمِخْصَرَةٍ كَانَتْ فِي يَدِهِ... فَقَامَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيِّ بْنِ أَبِيطَالِبٍ وَ أُمُّهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ وَ قَالَتْ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى جَدِّي سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ صَدَقَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ كَذَلِكَ يَقُولُ ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ أَ ظَنَنْتَ يَا يَزِيدُ حِينَ أَخَذْتَ عَلَيْنَا أَقْطَارَ الْأَرْضِ وَ ضَيَّقْتَ عَلَيْنَا آفَاقَ السَّمَاءِ فَأَصْبَحْنَا لَكَ فِي إِسَارٍ نُسَاقُ إِلَيْكَ سَوْقاً فِي قِطَارٍ وَ أَنْتَ عَلَيْنَا ذُو اقْتِدَارٍ أَنَّ بِنَا مِنَ اللَّهِ هَوَاناً وَ عَلَيْكَ مِنْهُ كَرَامَةً وَ امْتِنَاناً وَ أَنَّ ذَلِكَ لِعِظَمِ خَطَرِكَ وَ جَلَالَةِ Û
Ü قَدْرِكَ فَشَمَخْتَ بِأَنْفِكَ وَ نَظَرْتَ فِي عِطْفٍ تَضْرِبُ أَصْدَرَيْكَ فَرِحاً وَ تَنْفُضُ مِدْرَوَيْكَ مَرِحاً حِينَ رَأَيْتَ الدُّنْيَا لَكَ مُسْتَوْسِقَةً وَ الْأُمُورَ لَدَيْكَ مُتَّسِقَةً وَ حِينَ صَفِيَ لَكَ مُلْكُنَا وَ خَلَصَ لَكَ سُلْطَانُنَا فَمَهْلًا مَهْلًا لَاتَطِشْ جَهْلًا أَ نَسِيتَ قَوْلَ اللَّهِ وَ لايَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ أَ مِنَ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَايَا قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ يَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ...»
[9]) بحارالأنوار، 44/364، باب 37: «الْوَاقِدِيِّ وَ زُرَارَةَ بْنِ صَالِحٍ قَالَا لَقِينَا الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ7 قَبْلَ خُرُوجِهِ إِلَى الْعِرَاقِ بِثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فَأَخْبَرْنَاهُ بِهَوَى النَّاسِ بِالْكُوفَةِ وَ أَنَّ قُلُوبَهُمْ مَعَهُ وَ سُيُوفَهُمْ عَلَيْهِ فَأَوْمَأَ بِيَدِهِ نَحْوَ السَّمَاءِ فَفُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ نَزَلَتِ الْمَلَائِكَةُ عَدَداً لَايُحْصِيهِمْ إِلَّا اللَّهُ تَعَالَى فَقَالَ7 لَوْلَا تَقَارُبُ الْأَشْيَاءِ وَ حُبُوطُ الْأَجْرِ لَقَاتَلْتُهُمْ بِهَؤُلَاءِ وَ لَكِنْ أَعْلَمُ يقيناً أَنَّ هُنَاكَ مَصْرَعِي وَ مَصْرَعَ أَصْحَابِي وَ لَايَنْجُو مِنْهُمْ إِلَّا وَلَدِي عَلِيٌّ.
أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ جَاءَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِيَّةِ إِلَى الْحُسَيْنِ7 فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي أَرَادَ الْحُسَيْنُ الْخُرُوجَ فِي صَبِيحَتِهَا عَنْ مَكَّةَ فَقَالَ لَهُ يَا أَخِي إِنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ قَدْ عَرَفْتَ غَدْرَهُمْ بِأَبِيكَ وَ أَخِيكَ وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ يَكُونَ حَالُكَ كَحَالِ مَنْ مَضَى فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُقِيمَ فَإِنَّكَ أَعَزُّ مَنْ بِالْحَرَمِ وَ أَمْنَعُهُ فَقَالَ يَا أَخِي قَدْ خِفْتُ أَنْ يَغْتَالَنِي يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ بِالْحَرَمِ فَأَكُونَ الَّذِي يُسْتَبَاحُ بِهِ حُرْمَةُ هَذَا الْبَيْتِ فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْحَنَفِيَّةِ فَإِنْ خِفْتَ ذَلِكَ فَصِرْ إِلَى الْيَمَنِ أَوْ بَعْضِ نَوَاحِي الْبَرِّ فَإِنَّكَ أَمْنَعُ النَّاسِ بِهِ وَ لَايَقْدِرُ عَلَيْكَ أَحَدٌ فَقَالَ أَنْظُرُ فِيمَا قُلْتَ فَلَمَّا كَانَ السَّحَرُ ارْتَحَلَ الْحُسَيْنُ7 فَبَلَغَ ذَلِكَ ابْنَ الْحَنَفِيَّةِ فَأَتَاهُ فَأَخَذَ بِزِمَامِ نَاقَتِهِ وَ قَدْ رَكِبَهَا فَقَالَ يَا أَخِي أَ لَمْ تَعِدْنِي النَّظَرَ فِيمَا سَأَلْتُكَ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا حَدَاكَ عَلَى الْخُرُوجِ عَاجِلًا قَالَ أَتَانِي رَسُولُ اللَّهِ9 بَعْدَ مَا فَارَقْتُكَ فَقَالَ يَا حُسَيْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلًا فَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِيَّةِ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ فَمَا مَعْنَى حَمْلِكَ هَؤُلَاءِ النِّسَاءَ مَعَكَ وَ أَنْتَ تَخْرُجُ عَلَى مِثْلِ هَذَا الْحَالِ قَالَ فَقَالَ لِي9 إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا فَسَلَّمَ عَلَيْهِ وَ مَضَى.»
[10]) اللهوف، 60؛ كشف الغمة، 29/2؛ و بحارالأنوار، 366/44، باب 37: «رُوِيَ أَنَّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ لَمَّا عَزَمَ عَلَى الْخُرُوجِ إِلَى الْعِرَاقِ قَامَ خَطِيباً فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ سَلَّمَ خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ وَ مَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلَافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُفَ وَ خُيِّرَ لِي مَصْرَعٌ أَنَا لَاقِيهِ كَأَنِّي بِأَوْصَالِي يَتَقَطَّعُهَا عُسْلَانُ الْفَلَوَاتِ بَيْنَ النَّوَاوِيسِ وَ كَرْبَلَاءَ فَيَمْلَأَنَّ مِنِّي أَكْرَاشاً جُوفاً وَ أَجْرِبَةً سُغْباً لَا مَحِيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ يُوَفِّينَا أُجُورَ الصَّابِرِين ... .»
[11]) بحارالأنوار، 44/392، باب 37: «قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ زَيْنُ الْعَابِدِينَ7: فَدَنَوْتُ مِنْهُ لِأَسْمَعَ مَا يَقُولُ لَهُمْ وَ أَنَا إِذْ ذَاكَ مَرِيضٌ فَسَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ لِأَصْحَابِهِ:... أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَاأَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْراً أَلَا وَ إِنِّي لَأَظُنُّ يَوْماً لَنَا مِنْ هَؤُلَاءِ أَلَا وَ إِنِّي قَدْ أَذِنْتُ لَكُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِيعاً فِي حِلٍّ لَيْسَ عَلَيْكُمْ حَرَجٌ مِنِّي وَ لَا ذِمَامٌ هَذَا اللَّيْلُ قَدْ غَشِيَكُمُ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا ... وَ قَامَ إِلَيْهِ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَةَ فَقَالَ أَ نَحْنُ نُخَلِّي عَنْكَ وَ بِمَا نَعْتَذِرُ إِلَى اللَّهِ فِي أَدَاءِ حَقِّكَ لَا وَ اللَّهِ حَتَّى أَطْعَنَ فِي صُدُورِهِمْ بِرُمْحِي وَ أَضْرِبَهُمْ بِسَيْفِي مَا ثَبَتَ قَائِمُهُ فِي يَدِي وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ مَعِي سِلَاحٌ أُقَاتِلُهُمْ بِهِ لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجَارَةِ وَ اللَّهِ لَانُخَلِّيكَ Û
Ü حَتَّى يَعْلَمَ اللَّهُ أَنَّا قَدْ حَفِظْنَا غَيْبَةَ رَسُولِ اللَّهِ فِيكَ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أَنِّي أُقْتَلُ ثُمَّ أُحْيَا ثُمَّ أُحْرَقُ ثُمَّ أُحْيَا ثُمَّ أُذْرَى يُفْعَلُ ذَلِكَ بِي سَبْعِينَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُكَ حَتَّى أَلْقَى حِمَامِي دُونَكَ فَكَيْفَ لَاأَفْعَلُ ذَلِكَ وَ إِنَّمَا هِيَ قَتْلَةٌ وَاحِدَةٌ ثُمَّ هِيَ الْكَرَامَةُ الَّتِي لَا انْقِضَاءَ لَهَا أَبَداً... .»
اللهوف، 95؛ و بحارالأنوار، 1/45، بقية الباب 37، حديث 2: «فَلَمَّا كَانَ الْغَدَاةُ أَمَرَ الْحُسَيْنُ7 بِفُسْطَاطٍ فَضُرِبَ فَأَمَرَ بِجَفْنَةٍ فِيهَا مِسْكٌ كَثِيرٌ وَ جَعَلَ عِنْدَهَا نُورَةً ثُمَّ دَخَلَ لِيَطَّلِيَ فَرُوِيَ أَنَّ بُرَيْرَ بْنَ خُضَيْرٍ الْهَمْدَانِيَّ وَ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَبْدِ رَبِّهِ الْأَنْصَارِيَّ وَقَفَا عَلَى بَابِ الْفُسْطَاطِ لِيَطَّلِيَا بَعْدَهُ فَجَعَلَ بُرَيْرٌ يُضَاحِكُ عَبْدَالرَّحْمَنِ فَقَالَ لَهُ عَبْدُالرَّحْمَنِ يَا بُرَيْرُ أَ تَضْحَكُ مَا هَذِهِ سَاعَةُ ضَحِكٍ وَ لَا بَاطِلٍ فَقَالَ بُرَيْرٌ لَقَدْ عَلِمَ قُومِي أَنَّنِي مَا أَحْبَبْتُ الْبَاطِلَ كَهْلًا وَ لَا شَابّاً وَ إنَّمَا أَفْعَلُ ذَلِكَ اسْتِبْشَاراً بِمَا نَصِيرُ إِلَيْه فَوَ اللَّهِ مَا هُوَ إِلَّا أَنْ نَلْقَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ بِأَسْيَافِنَا نُعَالِجُهُمْ بِهَا سَاعَةً ثُمَّ نُعَانِقُ الْحُورَ الْعِينَ.»
[12]) نهجالبلاغه، حكمت 43: «قَالَ7 فِي ذِكْرِ خَبَّابِ بْنِ الْأَرَتِّ يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ وَ عَاشَ مُجَاهِداً.»
منبع : پایگاه عرفان