فارسی
چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 14 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حيات‏

حى صفت مشبهّه است كه از نظر معنا دلالت بر ثبوت، دوام، هميشگى و سرمديت و ابديت مى كند. حىّ نسبت به حضرت حق واقعيتى حقيقى است و امرى كامل و واجب، و مبراى از هر نقص و عيب و جداى از شائبه عوارض و به عبارت ديگر هستى و وجود مطلق است كه اول و آخرى براى او نيست، حيات او ازلى و ابدى است، و حيات ديگر موجودات عارضى و در معرض فنا و امرى تبعى و افاضه وجود مقدس پروردگار به آنهاست.

حصر حىّ در آيه شريفه حصر حقيقى است نه حصر اضافى، و حياتى است كه مرگ و فنا و زوال ابداً در آن راه ندارد، و واقعيتى است كه حيات همه موجودات بر آن تكيه دارد، و تحقق آن بدون اتصال به او و اشاره حضرتش، و قرار گرفتنش در گردونه امر كُن محال است.

وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ:

و بر زنده اى كه مرگ به او راه ندارد تكيه كن و اعتماد و توكل داشته باش.

مفهوم حيات در ابتداى امر، و در حال تصور و نگاه اوليه معلوم و بديهى است و آن حقيقتى است كه ادراكات و احساسات بر آن مبتنى است، و ملازم با علم و قدرت است و با منتفى شدن و از دست رفتنش چراغ همه احساسات و ادراكات و آثارش خاموش مى شود و چنين حياتى داراى مراتبى از نظر شدت و ضعف است.

حيات انسان، حيات حيوان، حيات نبات، حيات فرشتگان و مجردات.

اين حيات حياتى است كه اولًا قائم به خودش و استقلالى نيست، و ثانياً در معرض فنا و مرگ و از دست رفتن است، ولى حيات حق كه اصيل، ذاتى و قائم به خود است، و عين هستى و وجود است اولًا ازلى و ابدى و دائمى و سرمدى است، ثانياً مبدء و منشأ و سرچشمه حيات همه موجودات جهان هستى و عرصه پهناور عالم آفرينش است، و حقيقت آن چه نسبت به حق و چه نسبت به ديگر موجودات براى احدى قابل درك نيست، آنچه از حيات قابل درك است آثار آن از قبيل احساسات، حركات، آگاهى، علم، قدرت، رحمت، محبت و ديگر امور است، بنابراين راهى به بحث از حقيقت آن وجود ندارد، تنها راهى كه براى بحث در آن باز است راه به سوى آثار و عوارض آن است.

قرآن مجيد بدون بيان حقيقت حيات، از حيات به عنوان اينكه افاضه حق به موجودات است، و در معرض مرگ و فناست، و حيات دنيائى حياتى اندك، داراى كاستى، و در معرض فناء و مرگ، و حيات آخرتى كه آن هم افاضه پروردگار است حياتى كامل و بدون مرگ و فنا و حيات حقيقى است در آياتى ياد كرده است.

وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لَا الْأَمْواتُ:

زندگان با مردگان يكسان و مساوى نيستند.

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها:

بدانيد كه خدا زمين را بعد از مردنش زنده مى كند.

وَ مِنْ آياتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذِي أَحْياها لَمُحْيِ الْمَوْتى إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ: «3»

و از نشانه هاى قدرت و ربوبيت اوست كه تو زمين را خشك و بى گياه مى بينى، پس هنگامى كه باران بر آن نازل مى كنيم به شدت به جنبش در آيد و بر آيد بى ترديد كسى كه زمين مرده را زنده كرد مردگان را زنده مى كند زيرا او بر هر كارى تواناست.

رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ:

خداوندا ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده نمودى.

منظور از دو حيات در آيه شريفه حيات برزخى و حيات آخرتى است.

زندگى و حيات دنيائى چنان كه خود ما حس مى كنيم و با آن سر و كار داريم نه اين كه داراى كمال و جامعيت نيست بلكه در معرض انواع حوادث و بلايا و نهايتاً مرگ و فناست، ولى حيات آخرت حياتى داراى كمال و جامعيت است و مرگ و فنا در آن راه ندارد و نقصى در عيش دارندگان آن به وجود نمى آيد.

وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ:

و اين حيات دنيا جز سرگرمى و بازى نيست، [حياتى كامل و بدون نقص و هميشگى نيست ] و بى ترديد سراى آخرت همان حيات حقيقى و ابدى است، اگر اينان به اين حقيقت آگاهى داشتند، حيات دنيا را به قيمت از دست دادن حيات آخرت انتخاب نمى كردند.

لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ:

در آخرت مرگ را نمى چشند، مرگ آنان همان مرگى بود كه در دنيا چشيدند، و خدا آنان را از عذاب دوزخ مصون مى دارد.

در هر صورت حيات حقيقى چنان كه از آيات و روايات و لغات و از قواعد محكم فلسفه و حكمت و دلايل و براهين استفاده مى شود حياتى است كه چنگال مرگ در آن فرو نمى رود، و فنا به آن راهى ندارد، و زوال بر او محال است و اين نيست مگر اين كه حيات عين ذات صاحب آن باشد و از ديگرى به او افاضه نشده باشد و چنين حيات حقيقى حيات خداست، بنابراين حيات حضرت او حيات حقيقى و كامل و مبراى از نقص و عيب و عين ذات و بدون اول و آخر و

ازلى و ابدى است و ديگر صفات حضرتش نيز مانند صفت حىّ عين ذات اوست، و اينگونه حيات منحصر به ذات حضرت ربّ است و بس.

حياتش مبدء حيات هر حيات دار است و همه حيات داران در بقاء حياتشان از او مدد مى گيرند، و براى تحقق آثار حياتشان به يارى او نيازمندند.

افاضه حيات به هر موجودى ويژه حضرت حق است و احدى تا ابد قدرت حيات بخشى نخواهد داشت.

«آنچه از منابع اسلامى استفاده مى شود اين است كه ساختن موجود زنده حتى حشرات كوچك از قبيل پشه و مگس غير ممكن است.

بايد توجه داشت كه موجودات زنده علاوه بر مولكول حيات، داراى سرمايه هاى غريزى و طبيعى بهت آورى هستند كه همه با محاسبه و اندازه گيرى صحيح از طرف خداوند به آنها اعطا شده و در پرتو آن سرمايه ها مى توانند زندگى كنند و به حيات خود ادامه دهند.

مثلًا پشه علاوه بر اصل حيات، حب ذات دارد و به زندگى خود علاقه مند است و تا جائى كه قادر است در حفظ حيات خود مى كوشد، هوش دارد و در محيط خطر نمى رود و اگر فرضاً به خطر افتاد مجاهده مى كند تا خود را از آن محيط نجات دهد، اراده و تصميم دارد بر وفق تشخيص خود پرواز مى كند و راهى را در پيش مى گيرد و گاهى به اراده خود مسير خويش را عوض مى كند و اگر بخواهد طيران را قطع مى نمايد و مى نشيند، دوستى و دشمنى دارد، شهوت و غضب دارد، نر و ماده دارد، تخم ريزى مى كند و محيط مساعد تخم ريزى را براى پرورش فرزندانش به خوبى تشخيص مى دهد، هاضمه دارد، جاذبه و دافعه دارد، غذاى خود را مى شناسد، براى به دست آوردن غذا پرواز اكتشافى مى كند، و هر جا غذاى خود را پيدا كرد فرود مى آيد، از تمام اعضائى كه خداوند به وى اعطا نموده درست و در جاى خود استفاده مى كند.

خلاصه پشه علاوه بر حيات، ودايع حكيمانه اى در نهادش سپرده شده است كه بعضى از آنها براى بشر امروز شناخته شده و برخى ناشناخته است، چنين موجود عجيبى را با تمام جهات كمال و جامعيت بشر نيافريده و هرگز نمى آفريند.

اميرمؤمنان (ع) مى فرمايد:

«لَوِ اجْتَمَعَ جَمِيعُ حَيَوانِها مِنْ طَيْرِها وَ بَهائِمِها، .. وَ مُتَبَلِّدَةِ اءُمَمِها وَ اءَكْياسِها عَلَى إِحْداثِ بَعُوضَةٍ ما قَدَرَتْ عَلى إِحْداثِها، وَ لا عَرَفَتْ كَيْفَ السَّبِيلُ إِلَى إِيجادِها، وَ لَتَحَيَّرَتْ عُقُولُها فِى عِلْمِ ذلِكَ وَ تاهَتْ، وَ عَجَزَتْ قُواها وَ تَناهَتْ وَ رَجَعَتْ خاسِئَةً حَسِيرَةً عارِفَةً بِاءَنَّها مَقْهُورَةٌ، مُقِرَّةً بِالْعَجْزِ عَنْ إِنْشائِها:»

اگر همه موجودات زنده ى جهان از پرندگان و چارپايان و ديگر حيوانان و همه امت هاى كودن و هوشمند، دست به دست هم بدهند كه پشه اى به وجود آورند، هرگز قادر نخواهند بود، نه تنها قدرت آفريدن آن را ندارند، بلكه راه به وجود آوردن آن را نيز نمى شناسند، اگر انسان ها روزى نقشه چنين كارى را در سر بپروارنند كه پشه اى زنده بسازند عقولشان حيرت زده و مضطرب مى شود، نيروهائى كه در وجودشان ذخيره است رفته رفته ناتوان شده و سرانجام پايان پذيرد و از راهى كه رفته اند مطرود و غم زده باز مى گردند، در حالى كه از شكست خود آگاهى دارند و به ناتوانى خويش از آفريدن پشه ناچيز اعتراف مى كنند.

بحث حيات در گذشته از مباحث مهم علمى بوده و در جهان كنونى، با پيشرفت صنعت و تهيه وسايل دقيق آزمايشگاهى ارزش و اهميت زيادترى كسب كرده و توجه دانشمندان محقق بيش از پيش به شناخت حيات معطوف شده است.

ولى آنچه هم اكنون مى توان گفت اين است: كه مسأله حيات در جهان نبات و حيوان و انسان يكى از حقايق ناشناخته عالم طبيعت است، هيچ دانشمندى در گذشته و حال به حقيقت زندگى و عمق حيات پى نبرده و نتوانسته است از اين راز نهفته پرده بردارد.

آن چه را كه از نظر طبيعى به نام تغذيه و هضم و جذب درباره حيات گفته اند و هم چنين آن را كه از نظر معنوى به عنوان صلاحيت علم و قدرت ذكر كرده اند همه و همه بيان آثار و نشانه هاى حيات در جهان طبيعت است و هيچ يك از آنها روشن گر حقيقت زندگى نيست، مثل اين كه در معرفى الكتريسته بگويند: نيروئى است كه لامپ را روشن مى كند و بلندگو را به صدا درمى آورد، اطو را گرم مى كند، ماشين هاى كارخانه را به راه مى اندازد، هيچ يك از اين ها حقيقت الكتريسته را روشن نمى كند بلكه تنها بيان آثار و نتايج اين نيروى ناشناخته است.

وقتى بشر از درك حقيقت حيات يك بوته خار يا يك حشره ناچيز عاجز باشد، وقتى انسان نتواند حقيقت زندگى و حيات خود و ساير موجودات زنده كره زمين را كه پيوسته با آنها در تماس است درك نمايد، بديهى است كه مى تواند به حيات خداوند بزرگ پى ببرد و از حقيقت آن آگاه شود.

به راستى احدى نمى داند اين چه حقيقتى است كه عناصر طبيعى و املاح معدنى مرده اين عالم را با موازنه و محاسبه مخصوص از مخازن طبيعت مى گيرد و طبق قانون حيات به موجودات زنده تبديلشان مى نمايد، به آنها نيروى تحرك حياتى مى بخشد و به فعاليت هاى گوناگون زندگى وادارشان مى سازد؟!

مرگ نيز مانند حيات يك حقيقت حيرت زا و بهت آورى است. هيچ يك از موجودات زنده اين عالم از نبات و حيوان حيات ابدى ندارند، همه آنها با تفاوت هائى كه در نظام آفرينش مقرر شده داراى يك عمر طبيعى معينى هستند، وقتى دوران حياتشان سپرى مى شود مرگ طبيعى فرا مى رسد، موجود زنده مى ميرد، عناصر طبيعى و مواد تشكيل دهنده اندام هاى وى با برنامه مخصوصى كه در كتاب خلقت مقرر شده تجزيه مى شوند و دوباره به صورت مواد مرده به مخازن طبيعت برمى گردند. قرآن مجيد اين تحول پى گير و دگرگونى متناوب را كه ناشى از قانون حيات و مرگ است يكى از نشانه هاى قدرت و ربوبيت حكيمانه الهى معرفى كرده و آن را كار خداوند توانا مى داند.

يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ:

خداست كه زنده را از مرده بيرون مى آورد، و مرده را از زنده بيرون مى كشد و زمين را پس از مردنش زنده مى كند و اينگونه از گورها پس از مرگ بيرون آورده مى شويد.

اميرمؤمنان (ع) مى فرمايد:

«و اعلم ان مالك الموت هو مالك الحياة و ان الخالق هو المميت:»

آگاه باش كه مالك و فرمان رواى مرگ در جهان خلقت همان كسى است كه مالك زندگى و حيات است و خالقى كه آفريننده موجود زنده است ميراننده اوست هيچ يك از الهيون و ماديون از رمز پيدايش حيات و چگونگى به وجود آمدن سلولهاى گياهى و حيوانى آگاهى ندارند، با اين تفاوت كه الهيون به اصل آفرينش معتقدند و مى گويند:

اين خداوند حكيم و دانا و پروردگار حىّ تواناست كه با اراده الهى و حكيمانه خود جهان را پايه گذارى كرده و حيات را آفريده و هر موجود زنده اى را به قوا و نيروهائى كه لازمه ادامه حيات اوست مجهز فرموده است.

ماديون كه مى خواهند پديده حيات را ناشى از تصادف و عمل كوركورانه طبيعت معرفى نمايند در بن بست علمى عجيبى قرار گرفته اند، و براى توجيه و تبيين عقلى اين پديده ناشناخته فرضيه هاى گوناگونى عرضه كرده اند ولى هيچ يك از آن فرضيه ها، روشنگر اين معماى پيچيده نشده و نتوانسته است از اين راز ناشناخته پرده بردارد.

مفضل به حضرت صادق (ع) گفت: مولاى من كسانى گمان مى كنند كه اين نظم و حساب در اين پهن دشت هستى كار طبيعت است!

فرمود: از آنان بپرسى طبيعت چيست؟ آيا طبيعت از كارهاى حساب شده و منظمى كه انجام مى دهد آگاهى دارد يا ندارد؟ آيا با اراده و اختيار خود عمل مى كند يا نه؟

اگر مثبت جواب دادند و گفتند: طبيعت، عالم و آگاه و قادر است پس چه چيز در اثبات وجود خالق سد راه آنهاست؟ خالقى كه طبيعت ساخته و مصنوع اوست، يعنى اينان به مبدء آگاه و عالم و قادر اعتراف دارند و الهى چيزى جز اين نمى گويد.

اگر گمان مى كنند كه طبيعت بدون علم و اراده عمل كند، با آن كه مى بينيم كارهاى طبيعت نادان آن قدر حساب شده و حكيمانه است مى فهميم كه منشأ اصلى اين همه نظم و حكمت خداوند خالق حكيم است و چيزى را كه آنان طبيعت ناميده اند. سنت و قانونى است كه آفريده گار در آفريده خود مقرر كرده و مسيرى را مى پيمايد كه خداوند آن را در آن مسير به حركت آورده است. «1» آية الكرسى در آغازش خداوند را يگانه معبود شايسته پرستش معرفى كرده، به اين معنا كه جز ذات اقدس او هيچ معبودى لايق بندگى و پرستش نيست، سپس صفات كمال معبود واقعى را كه يكى پس از ديگرى خاطر نشان ساخته كه اول آنها حيات است.

حيات مانند وجود مفهومش روشن ولى حقيقتش ناشناخته ومجهول است، حيات مانند وجود داراى مراتب و درجات مختلف است:

غنى بالذات و فقير بالذات، واجب بالذات و ممكن بالذات حيات ازلى و ابدى، حيات حادث و پايان پذير.

كلمه حىّ در مورد حيات بارى تعالى كه عين ذات و قائم به ذات اوست، و ذاتش اصلى و حقيقت حيات است و هم چنين در مورد حيات ممكنات كه عارض بر ذات و قائم به ذات بارى تعالى است نيز اطلاق مى شود.

حيات يك كمال حقيقى است و ذات اقدس الهى كه معبود واقعى و جامع جميع كمالات است بايد قطعاً داراى حيات باشد، و اگر صفت حيات براى خداوند ثابت و محقق نباشد، لازمه اش اين است كه بعضى از ممكنات كه داراى صفت حيات هستند از خداوند خالق و معبود حقيقى كامل تر و برتر باشند.

پديده حيات در مكتب مادى به شرحى كه اشاره شد يك مشكل بزرگ و غير قابل توجيه است، زيرا وقتى از يك فرد مادى سئوال شود ماده مرده و بى شعور كه فاقد حيات بود از كجا و چگونه زندگى به دست آورد؟ در پاسخ فقط تئورى هاى متزلزل و ناثابتى را عرضه مى كند، نمى تواند به اين پرسش پاسخ قطعى بدهد، و قادر نيست پديده حيات را با منطق علمى توجيه و تبيين نمايد، ولى كسى كه پيرو مكتب الهى است و با تكيه به فطرت و عقل و برهان و دليل به خداوند آفريننده ايمان دارد و مى گويد: پروردگار هستى بخش خود زنده و حىّ است، همان طور كه اصل وجود را به آفريده هاى خود افاضه فرموده، حيات را نيز به موجودات زنده اعطا نموده است اعلام مى دارد: جهان زنده از خداوند حىّ به وجود آمده است ولى ما نه از حقيقت حيات آگاهى داريم و نه مى دانيم خداوند حيات را چگونه افاضه فرموده است، در نتيجه يك فرد الهى با منطق آفرينش و سئوال پديده حيات پاسخ مى دهد.»

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

فرهنگ شيطان‏
توبه ، واجب و فوری است
حکايتي عجيب اندر مسأله تلبيه
شعاع رحمت و كرم خدا
ثمرات اعتقاد به قیامت
احسن الحديث
عظمت حق در كلام امام على عليه السلام‏
غریزه جنسی
ارزش محبت پروردگار در برابر پادشاهى عالم‏
اوج عشق به ديگران

بیشترین بازدید این مجموعه

رسيدن به عرفان عملى در پرتو حسنات اخلاقى
ملاك برترى
حکايتي عجيب اندر مسأله تلبيه
غرور و كبر و سرختى منافقان از شومى گناه‏
علم خدا در روايات اهل بيت‏
روايات باب توكل‏
قانون قضا در اسلام‏
قطرهٔ اشک
دیدن حقایق
هرگاه خدا عاشق بنده‌ای شود

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^