|
تهــران، امامـزاده صالـح دهة دوم محرم 1385
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
رسالت توحيدي
گفتیم که در تشهد نماز به چند حقيقت اشاره شده است. در بخش اول تشهد، توحيد مطرح است؛ توحيدي که اساسيترين فرهنگ خداست و اولين حقيقتي است که 124 هزار پيامبر مأمور ابلاغ آن به مردم بودند.
البته اين مأموريت را باید با پاکسازي قلوب و انديشة مردم و اعضاي آنان از بت و بتپرستي به ثمر برسانند. آنان با رهايي مردم از فرهنگ خطرناک بتپرستي، توانستند نهال ملکوتي و الاهي توحيد را در سرزمين وجود آنها رشد دهند.
انبياي خدا، هم براي القاي توحيد، هم براي نهادينه کردن توحيد در باطن مردم، سختترين رنجها را تحمل کردند. در قبال رسالت انبياي الاهي، براي امتها بسيار سخت بود که از خدايان قلابي و معبودهاي باطل دست بردارند و خود را از زير بار فرهنگ ضد خدا خارج کنند.
قرآن مجيد ميفرمايد: ابتداي کار به خاطر بتها با انبياي خدا درگير شدند؛ انبياي الاهي را به ميدان جنگ کشيدند و گروهي از انبيای خدا را به شهادت رساندند. اين مسائل در آيات قرآن کريم بیان شده است.[1]
انسان از آيات مربوط برداشت ميكند که توحيد چه اصل عظيم و بنيان محكمي داشته و چه حقيقت زندهاي بوده، که انبياي خدا را بر آن داشته حتي براي معرفي توحيد به معناي واقعي، جانشان را هزينه کنند و به شهادت و تبعيد تن بدهند و در آتش زنده زنده بسوزند.
توحيد اعتقادي، نه زباني
معلوم ميشود توحيد صرفاً كلمهاي بر زبان نبوده است؛ بلکه توحيد آن است كه دل از اعتقاد به جانداران دیگر و بتهاي بيجان و احساسات انساني از معبودهاي باطل، خالي شود و همة اعضا و جوارح، و ظاهر و باطن انسان در سيطرة اعتقاد به پروردگار و عمل به خواستههاي حضرت حق قرار گيرد.
بحث توحيد در قرآن کريم در بيش از 2000 آيه، مطرح است. بیانات در موضوع توحيد، نشاندهندة عظمت اين مسأله است که اگر کسي با اعتقاد به شرک بميرد، به اين معنا که معبودهاي باطل هم در زندگي او دخیل باشند، گناهی نابخشودني مرتکب شده است:
(إِنَّ اللَّهَ لايَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ)[2]
تمام گناهان با جبران و تدارک، قابل بخشايش است، مگر گناه شرک که اگر در پرونده بماند و انسان بميرد، مغفرت خدا شامل حال او نخواهد شد. بنابراین شرک آن است که آدم واقعاً اعتقاد داشته باشد غير از خدا عوامل دیگری به استقلال، در امور، حل مشکل و گرهگشايي انسان، دخالت دارند. مقدمهای از قرآن عرض میکنم که بتپرستي کار انسان را به کجا ميکشاند و قداستها را چگونه آلوده و حقايق را چگونه وارونه ميکند.
در سورة مبارک آل عمران ميفرمايد:
(إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمينَ)[3]
اولين خانهاي که به نفع دنيا و آخرت مردم در کرة زمين بنا شد، خانه کعبه در شهر مکه ميباشد.
از این آيه شريف سه نکته استفاده ميشود:
يکي «لام» للناس است که در ادبيات عرب به معناي منفعت است. اولين خانهاي که به نفع دنيا و آخرت مردم بنا شد، اين خانهاي است که در شهر مکه ميباشد. این خانه را پروردگار عزيز عالم در فضاي مبارک قرار داده است.
نه اينکه سنگها براي مردم برکت داشته باشند، بلکه اتصال این خانه به خدا براي مردم برکتآور و مبارک است كه (وَ هُدىً لِلْعالَمينَ) اين خانه هدايتگر تمام جهانيان است. چگونه هدايتگر تمام جهانيان است؟ خانه که حرف نميزند و راهي به آدم نشان نميدهد! در کنار اين خانه، نبوت انبياي خدا ظهور کرده و وحي پروردگار نازل شده است. در کنار اين خانه، مناسک حج به ابراهيم نازل شده، و اگر کسي ميخواهد از گمراهي در بيايد، با حقايقي که در کنار اين خانه ظهور کرده از گمراهي نجات پيدا ميکند.
آيه دوم، آية بسیار فوقالعادهاي است:
(وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ)[4]
خدا ميفرمايد که من به ابراهيم ـ که دومين پيامبر اولوالعزم خداست و پدر تمام انبياي بعدي است ـ و به فرزندش اسماعيل، سفارش كردم که بيايند و خادم بيت من شوند. يعني شرافت و عظمت کعبه را دو پيامبر مثل ابراهيم و اسماعيل نگه ميدارند. پیام این آورده است که اگر میخواهید برای مسجد خادم انتخاب کنيد، افرادي در كمال معرفت و بينايي و در کمال عشق به پروردگار انتخاب کنيد.[5]
كارگردانان مساجد
متأسفانه مسجدها اغلب دست افراد بازنشسته و پيرمردان وگاهی دست افراد بداخلاق و ناتوان است. يعني مسجد دست کسي است که خلاف خواستة پروردگار عالم است. اگر واقعاً مردم علاقهمند به مسجد، بخواهند به قرآن عمل کنند، بايد مؤمنترين، پول دارترين، قويترين و باسوادترين افراد محل، کارگردان مسجد باشند. مساجد از ساختمان آبادند؛ اگر کارگزاران مسجد نیز در آبادی و هدايت باشند، بسيار باشرافت خواهد بود.
دقت کنید که خدا خانة خود را در مرحلة اول به دست چه کسي ميسپارد. (وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ) ما به ابراهيم و اسماعيل سفارش کردیم (أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ) خانة ما را از هر آلودگي معنوي براي طوافکنندگان، معتکفان، براي رکوعکنندگان و سجدهگزاران پاك نگاه داريد.
آيات ديگر هم دربارة کعبه وجود دارد. در همين آية شريف، کلمة بيت را پروردگار مهربان عالم به خود نسبت ميدهد. «بيتي»؛ خانهاي که وصل به پروردگار است، خانهاي که به نفع دنيا و آخرت مردم بنا شده، خانهاي که خادم اولش دومين پيامبر اولوالعزم و حضرت اسماعيل است. وقتي دست مردم بيفرهنگ و جاهل بيمعرفت ميافتد، محل 360 بت قبایل عرب ميشود. آن وقت دور اين خانه چگونه طواف ميکنند؟!
فرق اهل توحيد با اهل شرك
فرق اهل توحيد و اهل شرک را در خود قرآن بنگريد. اينجا خانهاي است که ابراهيم و بعد از او انبيا در برابر آن با يک جهان ادب و تواضع ايستادند و عبادت کردند و مناجات شبانه و گريه و انابه داشتند؛ و روزگاري هم دست بتپرستان افتاد كه قرآن ميگويد:
(وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً)[6]
دور خانة خدا سوت ميکشيدند و کف ميزدند. اين فرهنگ بتگرايي در کنار کعبه قبل از پيامبر است.
چهرههاي مختلف بتپرستي
بتپرستي چهره عوض ميکند. ريشة این مطلب را قرآن بيان ميکند که مسأله قبل از طلوع اسلام شروع شد و در قرون وسطا به خصوص در اروپا اوج گرفت. آن نکته اين بود که کشيشان و پاپهاي مسيحي در بين مسيحيان روزگار، خود را به عنوان معبود جا انداختند؛ يعني زندگي مردم مسيحي را از توحيد و خواستههاي حضرت حق خالي کردند و خود را به عنوان معبود در اعتقاد مردم جا انداختند که آثارش هنوز هم وجود دارد.
انسانپرستي يعني پاپپرستي و کشيش پرستي که هنوز آثار پرستش پاپها و کشيشها در اروپا هست. در اين زمينه، انقلاب بزرگي در اروپا اتفاق افتاد که باب جديدي در مسيحيت به نام پروتستان عليه پاپ و کليسا و برنامههاي کشيشان ایجاد شد که تقريباً بخشي از مردم انگلستان اين حركت مسيحيت را پذيرفتند و پروتستاني شدند. البته در اروپای فعلی بسیاری از مردم اصلاً ديني را قبول ندارد.
افرادي نیز در سراسر اروپا اعتقاد ديني دارند، ولی اعتقاد آنان منطقي، عقلايي و حکيمانه نيست. اندك اعتقادي دارند؛ از روز دوشنبه تا غروب شنبه، بسیاری از افراد، مرد و زن، و پیر و جوان هر گناهي که ميخواهند، آزادانه مرتکب ميشوند. چون بسیاری از آنان هيچ معصيتي را معصيت نميدانند، با خدا زندگي نميکنند. خداوند در دين اسلام، مواردي را اعلام حرمت کرده است، چون به ضرر انسان است، يا به ضرر فرد، خانواده، جامعه يا به ضرر بدن است؛ يا به ضرر عقل و آخرت است. ما چون با خدا در ارتباطيم، آنها را حرام ميدانيم.
زندگي بدتر از حيوانات
اما آنان هيچ گناهي را گناه نميدانند. فقط خلاف قانون دولت را گناه ميگويند؛ وگرنه بسیاری از دولتها و ملتها، مشروبخوار، قمارباز، رباخوار و دروغگو هستند و رابطة نامشروع دارند، ازدواج مرد با مرد دارند، پنهانکاري هم نميکنند؛ چون گناه نميدانند. يعني کارهايي که حتي حيوانات عالم هم نميکنند.
بسیاری از اینها در روز يکشنبه به کليسا ميروند و در اتاق مخصوصي در مقابل کشيش به زانو مينشينند و به کشيش ميگويند: ما به گناهان خود اعتراف ميکنيم. خود اين اعتراف، خطاست و کاری ضداخلاقي است.
کشيش ميگويد: اعتراف کن! او اعتراف ميکند که من در هفته ده تا زنا کردم و حالا نگرانم. آنها كساني هستند که يک ذره اعتقاد دارند. بقيه حتی برای اعتراف هم نميروند، و بسياري از گناهان را گناه نميدانند؛ يعني خدا را کاملاً از آنها گرفتهاند و دلار به جاي خدا در زندگي کار ميکند. يعني کاري کردند که ميگويند: اگر داراي دلار نباشم، زندگي نخواهم داشت. به اين جهت است که عاطفه هم ندارند، محبت و رقت قلب هم ندارند. زندگي اینان بدتر از حيوانات است. عاطفه و محبت و رقت قلب براي اهل خداست.
عدالت در حكومت اميرالمؤمنين (علیه السلام)
اميرالمؤمنين (علیه السلام) وقتي يک يتيم را در کوچه ميبيند، به پهناي صورتش اشک ميريزد. او وقتي ميشنود در مرز مملکت، دشمن از پاي يک دختر يهودي، خلخال کشيدهاند، روي منبر ناله ميزند.[7] اين اهل توحيد است که تحمل گرية يتيم[8] را ندارد. او تحمل ندارد يک خلخال را از پاي دختر يهودي در مرز مملکت بکشند، با اينكه آن دختر را هم نديده است. اهل خدا چه زندگي پرمهر و محبتي دارند، چه زندگي منظمي دارند. ایشانند که اعضا و جوارح، و دل و جان و بدنشان تحت تأثير توحيد است.
حكايتي در سيماي اهل توحيد
من با كسي همسفر مکه بودم، راه خانه تا مسجد الحرام راه درازی بود. ولي در حدي بود که اگر ماشين نبود، نيمه شب ميشد چهل دقيقه تا مسجد الحرام پياده برويم و برگرديم. خود من هم معمولا پياده ميرفتم و پياده برميگشتم.
اين بزرگوار که اولين آشنايي من با او کنار حرم حضرت رضا (علیه السلام) بود، يک شخصيت عالم و الاهي و ملکوتي کم نظير بود. ايشان وقتي وارد اتاق شد، لباس نازک تنش بود، يعني يک پيراهن عربي و روي آن هم يک لباس نازک بود، يک عبا هم روي دوش ميانداخت. پالتوي نازکش را درآورد و روي جالباسي گذاشت و دوباره پوشيد. گفت: من بروم مسجد الحرام و برميگردم. گفتم: آقا شما الان مسجد الحرام بوديد. هوا هم خيلي گرم است. سه ساعت آنجا روي سنگها نماز و دعا و مناجات، سخت است. آدم بسیار باادبي هم بود. من در اين 35 ساله يک بار نديدم با صداي بلند با کسي حرف بزند. گفتند: من بايد مسجد الحرام بروم. گفتم: آقا براي چه دوباره ميخواهيد براي عبادت برگرديد؟ گفت: لباسهايم را که به جالباسي گذاشتم، ديدم يک مورچه کنار لباسم است. آنجايي که در مسجد الحرام نماز ميخواندم مورچههاي زيادي رفت و آمد ميكردند؛ اين مورچه از آنجاست. لانهاش هم حتما همانجا است. اميد و آرزويي دارد؛ با مورچههاي ديگر زندگي ميکند. اگر اين را رهايش کنم و بخواهد به مسجد الحرام برود، معلوم نيست اصلاً به مسجد الحرام برسد. لباس را تا کرد که مورچه نيفتد و دوباره به مسجد الحرام رفت. همانجا که نشسته بود، لباس را باز کرد. تا مورچه جايش را ديد، سريع بيرون آمد. ايشان لباسش را پوشيد و دوباره برگشت.
شما اهل توحيد را با اروپاييها و ستمگران و بيدينهاي داخلي مقايسه کنيد كه اهل خدا چگونهاند و اهل بت چگونهاند؟ آن وقت انبيا براي پاك كردن دل مردم از ارتباط با اين بتها، چه زحمتي را متحمل شدند. مگر بتها را رها ميکردند. خيليها تا آخر عمر انبيا هم در بتپرستي ماندند.
نوح (علیه السلام) و تبليغ توحيدي
حضرت نوح، 950 سال تبليغ توحيد کرد. از تمام مرد و زن روزگار نوح، 90 نفر بيشتر اهل خدا نشدند. يعني هر 100 سال نه نفر، اهل خدا شدند.[9]
حكايت كربلا را بنگريد! 30 هزار نفر از يك سو بت ميپرستيدند و بتشان يزيد بود؛ و در سوي ديگر، 72 نفر اهل خدا بودند. آنهايي هم که به كربلا نيامده بودند، بتپرست بودند. همة مردم عربستان و عراق، صداي امام حسين (علیه السلام) را شنيدند و از نامههايشان نیز خبردار شدند، ولي نيامدند. اگر مردم بتپرست نبودند که ابي عبدالله کشته نميشد. بتپرستان 90 درصد جامعه را تشکيل ميدادند که امام ميان دشمنان تنها ماند و به شهادت رسيد.
توحيد عظيمترين و سنگينترين مسألة دين است؛ يک امر قلبي، عملي و اخلاقي است، نه لا اله الا الله زباني. اين بخش اول تشهد نماز است.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[1]) اشاره به آيات سورههاي بقره/ 91؛ آل عمران/ 112؛ نساء/ 155؛ و زخرف/ 7.
بحارالأنوار، 72/420، باب 87، حديث 76: «إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 فَتَلَا قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ الْانبيا بِغَيْرِ حَقٍّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ، فَقَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ مَا ضَرَبُوهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَ لَا قَتَلُوهُمْ بِأَسْيَافِهِمْ وَ لَكِنْ سَمِعُوا أَحَادِيثَهُمْ فَأَذَاعُوهَا عَلَيْهِمْ فَأُخِذُوا وَ قُتِلُوا فَصَارَ اعْتِدَاءً وَ مَعْصِيَةً.»
المناقب ابن شهر آشوب، 3/247: «قال المصطفى: ما أوذي نبي مثل ما أوذيت.»
بحارالأنوار، 64/231، باب 12، حديث 47: «قَالَ الصَّادِقُ7: الْبَلَاءُ زَيْنُ الْمُؤْمِنِ وَ كَرَامَةٌ لِمَنْ عَقَلَ لِأَنَّ فِي مُبَاشَرَتِهِ وَ الصَّبْرِ عَلَيْهِ وَ الثَّبَاتِ عِنْدَهُ تَصْحِيحَ نِسْبَةِ الْإِيمَانِ قَالَ النَّبِيُّ9 نَحْنُ مَعَاشِرَ الْانبيا أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً فَالْمُؤْمِنُ مِنَ الْأَمْثَلِ فَالْأَمْثَلِ وَ مَنْ ذَاقَ طَعْمَ الْبَلَاءِ تَحْتَ سِتْرِ حِفْظِ اللَّهِ لَهُ تَلَذُّذُهُ أَكْثَرُ مِنْ تَلَذُّذِهِ بِالنِّعْمَةِ وَ يَشْتَاقُ إِلَيْهِ إِذَا فَقَدَهُ لِأَنَّ تَحْتَ يَدِ الْبَلَاءِ وَ الْمِحْنَةِ أَنْوَارُ النِّعْمَةِ وَ تَحْتَ أَنْوَارِ النِّعْمَةِ نِيرَانُ الْبَلَاءِ وَ الْمِحْنَةِ وَ قَدْ يَنْجُو مِنَ الْبَلَاءِ كَثِيرٌ وَ يَهْلِكُ فِي النِّعْمَةِ كَثِيرٌ وَ مَا أَثْنَى اللَّهُ تَعَالَى عَلَى عَبْدٍ مِنْ عِبَادِهِ مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ9 إِلَّا بَعْدَ ابْتِلَائِهِ وَ وَفَاءِ حَقِّ الْعُبُودِيَّةِ فِيهِ فَكَرَامَاتُ اللَّهِ فِي الْحَقِيقَةِ نِهَايَاتٌ بِدَايَاتُهَا الْبَلَاءُ وَ مَنْ خَرَجَ مِنْ سَبِيكَةِ الْبَلْوَى جُعِلَ سِرَاجَ الْمُؤْمِنِينَ وَ مُونِسَ الْمُقَرَّبِينَ وَ دَلِيلَ الْقَاصِدِينَ وَ لَا خَيْرَ فِي عَبْدٍ شَكَا مِنْ مِحْنَةٍ تَقَدَّمَهَا آلَافُ نِعْمَةٍ وَ اتَّبَعَهَا آلَافُ رَاحَةٍ وَ مَنْ لَايَقْضِي حَقَّ الصَّبْرِ عَلَى الْبَلَاءِ حُرِمَ قَضَاءَ الشُّكْرِ فِي النَّعْمَاءِ كَذَلِكَ مَنْ لَايُؤَدِّي حَقَّ الشُّكْرِ فِي النَّعْمَاءِ يُحْرَمُ عَنْ قَضَاءِ الصَّبْرِ فِي الْبَلَاءِ وَ مَنْ حُرِمَهُمَا فَهُوَ مِنَ الْمَطْرُودِينَ.»
[2]) نساء/ 48: «مسلماً خدا شركى كه به او ورزيده شود نمى آمرزد، و غير آن را براى هر كس كه بخواهد مى آمرزد.»
[3]) آل عمران/ 96: «يقيناً نخستين خانه اى كه براى [نيايش و عبادت] مردم نهاده شد، همان است كه در مكه است، كه پر بركت و وسيله هدايت براى جهانيان است.»
[4]) بقره/ 125: «و به ابراهيم و اسماعيل سفارش كرديم كه خانه ام را براى طوافكنندگان و اعتكاف كنندگان و ركوع كنندگان و سجده گزاران [از هر آلودگى ظاهرى و باطنى] پاكيزه كنيد.»
[5]) أعلام الدين، 136: «إن الله تعالى أوحى إلي يا أخا النبيين يا أخا المرسلين يا أخا المنذرين أنذر قومك ألايدخلوا بيتا من بيوتي إلا بقلوب سليمة و ألسن صادقة و أيد نقية و فروج طاهرة و لايدخلوا بيتا من بيوتي و لأحد عندهم مظلمة فإني ألعنه ما دام قائما بين يدي يصلي حتى يرد تلك المظلمة إلى أهلها فأكون سمعه الذي يسمع به و أكون بصره الذي يبصر به و يكون من أوليائي و أصفيائي و يكون جاري مع النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين.»
بحارالأنوار، 77/308، باب 4، حديث 17: «جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِق7 أَنَّهُ قَالَ عَلَيْكُمْ بِإِتْيَانِ الْمَسَاجِدِ فَإِنَّهَا بُيُوتُ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ وَ مَنْ أَتَاهَا مُتَطَهِّراً طَهَّرَهُ اللَّهُ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ كُتِبَ مِنْ زُوَّارِهِ.»
[6]) انفال/ 35: «و نماز و دعايشان در كنار خانه [خدا] چيزى جز سوت كشيدن و كف زدن نبود.»
[7]) نهجالبلاغه، خطبه 27: «وَ لَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَةِ فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالِاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لَاأُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً.»
بحارالانوار، 34/138، باب 31: «وَ قَدْ بَلَغَنِي أَنَّ الْعُصْبَةَ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، كَانُوا يَدْخُلُونَ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهَدَةِ، فَيَهْتِكُونَ سِتْرَهَا، وَ يَأْخُذُونَ الْقِنَاعَ مِنْ رَأْسِهَا، وَ الْخُرْصَ مِنْ أُذُنِهَا، وَ الْأَوْضَاحَ مِنْ يَدَيْهَا وَ رِجْلَيْهَا وَ عَضُدَيْهَا، وَ الْخَلْخَالَ وَ الْمِئْزَرَ عَنْ سُوقِهَا، فَمَا تَمْتَنِعُ إِلَّا بِالِاسْتِرْجَاعِ وَ النِّدَاءِ «يَا لَلْمُسْلِمِينَ» فَلَايُغِيثُهَا مُغِيثٌ وَ لَايَنْصُرُهَا نَاصِرٌ، فَلَوْ أَنَّ مُؤْمِناً مَاتَ مِنْ دُونِ هَذَا أَسَفاً، مَا كَانَ عِنْدِي مَلُوماً بَلْ كَانَ عِنْدِي بَارّاً مُحْسِناً.»
[8]) من لايحضره الفقيه، 1/188، باب النوادر، حديث 572: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: مَنْ أَنْكَرَ مِنْكُمْ قَسَاوَةَ قَلْبِهِ فَلْيَدْنُ يَتِيماً فَيُلَاطِفُهُ وَ لْيَمْسَحْ رَأْسَهُ يَلِينُ قَلْبُهُ بِإِذْنِ اللَّهِU فَإِنَّ لِلْيَتِيمِ حَقّاً.»
من لايحضره الفقيه، 1/188، باب النوادر، حديث 573: «قَالَ الصَّادِقُ7: إِذَا بَكَى الْيَتِيمُ اهْتَزَّ لَهُ الْعَرْشُ فَيَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْ هَذَا الَّذِي أَبْكَى عَبْدِيَ الَّذِي سَلَبْتُهُ أَبَوَيْهِ فِي صِغَرِهِ فَوَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ ارْتِفَاعِي فِي مَكَانِي لَايُسْكِتُهُ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ إِلَّا أَوْجَبْتُ لَهُ الْجَنَّة.»
من لايحضره الفقيه، 1/188، باب النوادر، حديث 570: «قَالَ7: مَا مِنْ عَبْدٍ يَمْسَحُ يَدَهُ عَلَى رَأْسِ يَتِيمٍ تَرَحُّماً لَهُ إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُU بِكُلِّ شَعْرَةٍ نُوراً يَوْمَ الْقِيَامَةِ.»
[9])اشاره به آيات سوره عنكبوت/ 14- 15: «همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم پس نهصد و پنجاه سال در ميانشان درنگ كرد [ولى بيشتر مردم به او ايمان نياوردند] ، سرانجام توفان آنان را در حالى كه ستمكار بودند فرا گرفت. * پس او و اهل كشتى را نجات بخشيديم و آن [حادثه] را عبرتى بسيار مهم براى جهانيان قرار داديم.»
هود/ 40: « [رويارويىِ نوح و قومش همچنان ادامه داشت] تا هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد و تنور فوران كرد، گفتيم: از هر [نوع حيوانى] يك زوج دوتايى [يك نر و يك ماده] و نيز خاندانت و آنان را كه ايمان آورده اند، در كشتى سوار كن مگر كسى كه پيش تر فرمان غرق شدن را بر ضد او لازم كرده ايم. و جز اندكى همراه او ايمان نياوردند.»
الكـافي، 8/284، حـديث نـوح 7 يوم القيـامة، حديث 429: «أَبِي عَبْـدِاللَّهِ7 قَـالَ: عَـاشَ نُوحٌ7 أَلْفَيْ سَنَةٍ وَ ثَلَاثَمِائَةِ سَنَةٍ مِنْهَا ثَمَانُمِائَةٍ وَ خَمْسِينَ سَنَةً قَبْلَ أَنْ يُبْعَثَ وَ أَلْفُ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً وَ هُوَ فِي قَوْمِهِ يَدْعُوهُمْ وَ خَمْسُمِائَةِ عَامٍ بَعْدَ مَا نَزَلَ مِنَ السَّفِينَةِ وَ نَضَبَ الْمَاءُ فَمَصَّرَ الْأَمْصَارَ وَ أَسْكَنَ وُلْدَهُ الْبُلْدَانَ ثُمَّ إِنَّ مَلَكَ الْمَوْتِ جَاءَهُ وَ هُوَ فِي الشَّمْسِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ فَرَدَّ عَلَيْهِ نُوحٌ7 قَالَ مَا جَاءَ بِكَ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ قَالَ جِئْتُكَ لِأَقْبِضَ رُوحَكَ قَالَ دَعْنِي أَدْخُلْ مِنَ الشَّمْسِ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ لَهُ نَعَمْ فَتَحَوَّلَ ثُمَّ قَالَ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ كُلُّ مَا مَرَّ بِي مِنَ الدُّنْيَا مِثْلُ تَحْوِيلِي مِنَ الشَّمْسِ إِلَى الظِّلِّ فَامْضِ لِمَا أُمِرْتَ بِهِ فَقَبَضَ رُوحَهُ7.»
بحارالأنوار، 11/ 336، باب 3، حديث 64: «أَبِي جَعْفَرٍ7 فِي قَوْلِ اللَّهِ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ قَالَ: كَانُوا ثَمَانِيَةً.»
قصص الانبيا، الجزائري، 80، فصل 2: «أَبِي عَبْدِاللّهَ7 في قوله وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ قال: آمن معه ثمانية نفر من قومه.»
منبع : پایگاه عرفان