فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

دیدن عیب خود قبل از دیدن عیب دیگران

 

 منابع مقاله:

کتاب  : تفسير و شرح صحيفه سجاديه، جلد هشتم

نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان

  

اندك شمردن خوبى هاى خود و بسيار ديدن زشتى هاى خويش

ريشه اندك ديدن خوبى هاى خود، گرچه بسيار باشد، و بسيار ديدن زشتى هاى خويش گرچه اندك باشد، تجلى صفت با عظمت تواضع در وجود انسان است. و مبدأ بسيار ديدن خوبى هاى خويش گرچه قليل باشد، و كم ديدن زشتى هاى خود گرچه بسيار باشد عجب و خودبينى آدمى است.

انسانى كه اين معناى حقيقى را در ذات قلبش يقينى كرده كه در تمام هستى و شؤون خويش مملوك حضرت حق است، و آنچه خير و بركت و خوبى و فضيلت در زندگى اوست فقط و فقط از جانب حضرت اوست و او را در اين زمينه اختيارى نيست، و هر چه شر و رذيلت و گناه است برخاسته از هواى نفس وغرور اوست و ربطى به حضرت محبوب ندارد، عبادات و خوبى هاى بسيار خود را اندك بيند، و گناه و معصيت ناچيز خويش را بسيار پندارد، و به عبارت ديگر منشأ خوبى و طاعت را خود نداند، تا بسيار شمارد، و مبدء معاصى را او نبيند تا بسيارش را اندك داند.

انسان وقتى خوبى را فقط و فقط از خدا بداند اندكش را به حساب حق بسيار بيند، و بحساب خود كم؛ زيرا خود را لايق آن خوبى نداند، و وقتى بدى را از خود بيند قليلش را كثير داند، چون گناه و معصيت هر چند كوچك و اندك باشد به علت اين كه مخالفت با خداى عظيم مى باشد، بسيار است.

عجب وخودپسندى، آدمى را در معرض هلاك و نابودى شخصيت قرار مى دهد، لذا خداوند متعال در قرآن كريم با بيانى روشن و عارى از ابهام به ما مى گويد: انتخاب ميانگين و مرز اعتدال در امور، نمايانگر بهداشت روانى در رفتار و اخلاق است، و در اشاره به همين نكته است كه مى فرمايد:

وَلَا تُصَعّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لَاتَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَايُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» «1»

متكبّرانه روى از مردم برمگردان، و در زمين با ناز و غرور راه مرو، همانا خدا هيچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد.

معنى اين سخن اين است كه اگر انسان بدون تربيت و تهذيب، به خود واگذار شود، عجب و خودپسندى و عشق به خويشتن، او را در اختيار خود مى گيرد و غرور بر او چيره مى گردد و اعمالش را در هر حال زيبا و خوشايند جلوه مى دهد و اين گمان در او پديد مى آيد كه خود شخصاً خالق و آفريننده رفتارهاى خود مى باشد، و از اين رهگذر به خود مى بالد و با احسان خويش بر مردم منت مى نهد و در نتيجه از خود راضى مى شود، و از خود راضى بودن از نشانه هاى نقص و كمبود روانى و نشان دهنده ابتلا و گرفتارى انسان به ضلالت و انحراف است.

بنابراين عجب، آفت و دردى است خطرناك كه دل را از بصيرت ناتوان مى سازد، و گناهان را مخفى نگاه مى دارد، و اشتباهات را مى آرايد و به لغزش ها كمك مى كند تا آن جا كه فرد معجب و خودپسندى، بدى خويش را احسان، و بخل و دريغ كارى خود را جود و سخا مى پندارد، او در گمان ها و تصوّراتش خيال پرداز، و در حدس خويش به افكار دروغين و غير واقعيت ها گرايش دارد، او فردى است كه در حال سقوط و نابودى، به نجات خويش معتقد است در حالى كه در دريايى از تاريكى ها غوطه مى خورد.

وَ إِذَآ أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسنِ أَعْرَضَ وَ نَا بِجَانِبِهِ وَ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَآءٍ عَرِيضٍ» «2»

و هنگامى كه به انسان نعمت عطا مى كنيم [از طاعت و عبادت ] روى بر مى گرداند و [با كبر و نخوت ] از ما دور مى شود، و چون آسيبى به او رسد [براى برطرف شدنش ] به دعاى فراوان و طولانى روى مى آورد.

كسى كه در مورد خويش گرفتار عجب و خودپسندى است قهراً به غرور و خودبينى گرايش مى يابد، و گناهان و جرم هاى سنگينى را كه دستش به آنها آلوده است كوچك و ناچيز و اندك مى شمارد، و خير و احسان ناچيزى كه از او به ظهور مى رسد بسيار و فزون از حد تلقى مى كند.

اما اگر حالت عالى تواضع همچون خورشيد از مشرق وجود انسان طلوع كند، تا حدى راه را از چاه به او مى نماياند، و بى شك خوبى هاى بسيار خود را اندك بيند و از بيانش شرمسار باشد، و بديهاى اندك خود را بسيار انگارد و واز يادش غرق حيا و آزارم گردد.

تنها به راه دوست نبايد زجان گذشت

 

جز دوست هر چه هست ببايد از آن گذشت

     

باشد برون زكون و مكان يار و در پيش

 

هر كس كه رفت از سر كون و مكان گذشت

آن مرحله است واديت اى كعبه مراد

 

كاول قدم براه تو بايد زجان گذشت

آدم بهشت كوى تو را داشت در نظر

 

گندم بهانه كرد و زباغ جنان گذشت

بر آستان پير مغان هر كه سود سر

 

پايش ز رفعت از سرنه آسمان گذشت

خواهد رسيد بر دهن يار بى سخن

 

هر كس كه چون صغير زنام و نشان گذشت

     

(صغير)

ادامه طاعت

سرمايه اى در دنيا و آخرت براى انسان همچون طاعت و عبادت نيست. طاعت و عبادت چون با نيّت خالصانه و صادقانه انجام گيرد، و شرايط باطنى و ظاهرى آن در حدّ استعداد رعايت شود، موجب قرب و رضايت حق، و عامل جلب سعادت دنيا و آخرت، و سبب بهشت ابدى است.

كسالت و تنبلى در طاعت، دام شيطان و از آثار هواى نفس و باعث بريدن انسان از اين فيض با عظمت الهى است. اهل عبادت و طاعت از متوقّف ماندن اين سرمايه الهى، در وحشت و ترس به سر مى بردند، و براى ثابت ماندن در اين راه عرشى و ملكوتى به طور دائم از حضرت حق طلب مدد و توفيق مى نمودند.

البته خداوند عزيز در اين زمينه ها دعا را به سرعت مستجاب مى كند، به شرطى كه دعا كننده، دلش در دعا حاضر، و طعام و لباسش حلال و اشكش به درگاه بى نياز از سرنياز جارى باشد.

او به تمام دعا كنندگان عنايت و لطف خاص دارد، بر اراده ازلى آن حضرت گذشته كه به نياز نيازمندان به دعا پاسخ گويد. او مهربان مولائى است كه گدا را از عطا منع نكند، و خواهنده را از رسيدن به خواسته محروم ننمايد.

پير هرات گويد: كدام خلعت ما را نداد، كدام تشريف كه ما را ارزانى نداشت، كدام لطف كه در جريده كرم به نام ما ثبت نكرد؟!

مقرّبان درگاه عزت و ساكنان حضرت جبروت، انگشت تحيّر در دهان تعجّب گرفته كه شگرف كارى و عجب حالى كه خاكيان را برآمد.

نواختگان لطف اواند، بركشيدگان عطف اواند، عارف بتعريف اواند، مشرّفان بتشريف اواند، و اصلان به ايصال اواند، نازان به وصال اواند، نرگس روضه وجود ايشانند، سرو باغ وجود ايشانند، حقّه درّ حكمت ايشانند، نور حدقه عالم قدرت ايشانند.

الهى! به عنايت ازلى تخم هدى كشتى، به رسالت انبيا آب دادى، به معونت و توفيق روياندى، به نظر و احسان خود به بر آوردى، از لطف تو در مى خواهم كه سموم قهر از آن بازدارى و باد عدل بر وى نجهانى، كِشته عنايت ازلى را به رعايت ابدى مدد كنى. «3»

 

همراهى با مسلمانان

همراهى با مردم مؤمن و مسلمان، داراى آثار و فوائد دنيوى و اخروى است، به تنهايى نمى توان كاسب سعادت دنيا و آخرت شد. همراهى با مسلمانان، انسان را به وضع آنان آگاه مى كند، و لياقت خدمت به ايشان را به آدمى عرضه مى دارد. انسان وقتى به خلوت رفت، و از مسلمانان جدا شد، در حقيقت از فيوضات الهيه محروم شده، و از بسيارى از كارهاى خير بازمانده است. مؤمن لازم است درتمام شؤون زندگى ملازم مردم مؤمن باشد و از درد آنان خبر گيرد، و به علاج مشكلات آنان اقدام نمايد.

به كوى عزلت نشستن، وبا همه قطع رابطه كردن نه اين كه هنر نيست، بلكه دامى از دام هاى خطرناك شيطان است.

 

همراهى با مسلمانان در روايات

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

يَدُ اللّهِ عَلَى الْجَماعَةِ، وَ الشَّيْطانُ مَعَ مَنْ خَالَفَ الْجَماعَةَ يَرْكُضُ. «4»

دست خدا بر سر جمعيت است، و شيطان همقدم كسى است كه با جماعت مخالفت كند.

و نيز آن حضرت فرمود:

ايُّها النَّاسُ عَلَيْكُمْ بِالْجَماعَةِ، وَايّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ. «5»

اى مردم! بر شما باد به جماعت، و بپرهيزيد از تفرقه و پراكندگى.

و نيز فرمود:

الْجَماعَةُ رَحْمَةٌ، وَ الْفُرْقَةُ عَذابٌ. «6»

با هم بودن رحمت، و جدائى و تفرقه عذاب است.

و فرمود:

مَنْ خَرَجَ مِنَ الْجَماعَةِ قَيْدَ شِبْرٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الْاسْلامِ مِنْ عُنُقِهِ. «7»

هر كس به اندازه يك وجب از جماعت كنار رود، بند اسلام را از گردنش خارج كرده است.

منظور از اين جماعت در آيات و روايات جماعت سالم و مجتمع بر حق، و جمعيت سالك الى اللَّه است، نه جمعيتى كه منحرف و گمراه و در بدعت و ضلالت است و به ظاهر ادعاى مسلمانى دارد.

سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنْ جَماعَةِ امَّتِهِ؟ فَقالَ: جَماعَةُ امَّتى اهْلُ الْحَقِّ وَ انْ قَلُّوا.

از رسول خدا از جماعت امّت ايشان پرسيدند؟ فرمود: منظورم جمعيت اهل حق است گرچه عددشان اندك باشد.

از امير المؤمنين عليه السلام از تفسير سنّت و بدعت و جماعت و تفرقه پرسيدند، فرمود: سنّت، به خدا قسم سنت محمد صلى الله عليه و آله است و بدعت خلاف سنت، و جماعت، به اللَّه قسم جمعيت اهل حق است گرچه اندك باشند، و تفرقه، معاشرت با اهل باطل است گرچه تعدادشان بسيار باشد. «8» ما شيعه بر مبناى همين آثار كه حتى در كتب اهل سنت روايت شده خود را بر حق مى دانيم، ما به پيروى از اهل بيت افتخار داريم گرچه تعدادمان كم باشد، و از اهل باطل نفرت داريم گرچه همه اهل دنيا باشند. ما سقيفه و اصحاب آن را طبق آيات قرآن و همين روايات قبول نداريم گرچه تمام مردم آن روز به طرفدارى از آن برخاستند، ما مطيع امير المؤمنين على عليه السلام هستيم گرچه در آن روز بيش از دوازده نفر يار نداشت.

ما پاى بند به اصول هفتاد و دو نفر شهداى كربلاييم گرچه تعدادشان اندك است و از يزيد و يزيديان مدعى مسلمانى كه شاگردان مكتب سقيفه اند بيزاريم، گرچه تعدادشان از شماره فزون است.

قيلَ لِرَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ما جَماعَةُ امَّتِكَ؟ قالَ: مَنْ كانَ عَلَى الْحَقِّ وَ انْ كانُوا عَشَرَةً. «9»

به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرضه داشتند: جماعت امتّت كيست؟ فرمود: آنان كه بر حقّ اند، گرچه ده نفر باشند.

 

بيزارى از اهل بدعت

اهل بدعت، بنابر تفسير امير المؤمنين عليه السلام آنان هستند كه در جهت مخالف برنامه هاى حق و قرآن و رسول خدا صلى الله عليه و آله حركت مى كنند، و در حركات وسكنات و اعمال خويش تابع آراى خود و هواى نفسند، گرچه تعداد آنان زياد باشد. «10» اهل بدعت بنابر قول رسول خدا بدترين مردم و شريرترين خلق روى زمينند. «11» رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

شَرُّ الْامُورِ مُحْدَثاتُها، الا وَكُلُّ بِدْعَةٍ ضَلالَةٌ، الا وَكُلُّ ضَلالَةٍ فَفِى النّارِ. «12»

بدترين امور برنامه هاى من درآوردى ضدّ دين است، بدانيد كه هر بدعتى گمراهى و هر گمراهى در آتش است.

امام على عليه السلام درباب خسارت و ضرر بدعت مى فرمايد:

ما هَدَمَ الدِّينَ مِثْلُ الْبِدَعِ. «13»

به مانند بدعت ها چيزى باعث خرابى دين نشده است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

بترس از اين كه از خود بدعتى بر جاى نهى كه وزر آن و وزر عمل به آن در پرونده تو ثبت خواهد شد. «14» اين بود شرح مختصر بيست و دو برنامه اى كه به فرموده حضرت زين العابدين عليه السلام از نشانه ها و علائم بندگان صالح و شايسته خدا است.

الهى! تو را به عزّت و جلالت قسم، و تو را به آبروى حضرت على بن الحسين عليه السلام سوگند ما را به صفات صالحان از عباد و بندگانت آراسته فرما، تا قدرت ربودن گوى سعادت دنيا و آخرت را به دست آوريم كه راهى براى رسيدن به خير دنيا و آخرت، و يافتن نجات ابدى، و عيش جاودانى جز راه صالحان و شايستگان نيست.

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

(1)- لقمان (31): 18.

(2)- فصّلت (41): 51. (3)- كشف الاسرار: 9/ 117.

(4)- كنز العمال: 1/ 206، حديث 1031؛ المعجم الكبير: 17/ 145.

(5)- كنز العمال: 1/ 206، حديث 1028؛ مسند احمد بن حنبل: 5/ 370.

(6)- كنز العمال: 3/ 266، ذيل حديث 6480؛ مسند الشهاب، ابن سلامة: 1/ 43، ذيل حديث 14.

(7)- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد: 8/ 123، كنز العمال: 1/ 207، حديث 1035.

(8)- بحار الأنوار: 2/ 265، باب 32، حديث 21؛ معانى الاخبار: 154، حديث 1.

(9)- بحار الأنوار: 2/ 266، باب 32، حديث 22؛ المحاسن: 1/ 220، حديث 124.

(10)- بحار الأنوار: 2/ 266، باب 32، حديث 23؛ معانى الاخبار: 155، حديث 3.

(11)- كنز العمال: 1/ 218، حديث 1095؛ تاريخ مدينة دمشق: 53/ 374، ذيل حديث 11309.

(12)- بحار الأنوار: 2/ 309، باب 34، حديث 71؛ مستدرك الوسائل: 12/ 324، باب 38، حديث 14207.

(13)- بحار الأنوار: 75/ 92، باب 16، حديث 98؛ كنزالفوائد: 1/ 350.

(14)- بحار الأنوار: 74/ 106، باب 5؛ مكارم الاخلاق: 454.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

عبداللَّه بن أبى‏سفيان بن حارث‏
مردان بی ادعا
موقعيّت دعا
دعا و استجابت آن
شرح مختصری از زندگانی حضرت امام هادی علیه السلام
تاثیر عبادت در زندگی انسان
عطیه عوفی همراه با سوگواری جابر
به جهت زيارت عاشوراء به اين مقام رسيدی
درخشندگى ويژه امام حسين (ع)
جامعیت قرآن در قرآن

بیشترین بازدید این مجموعه

5 ربیع الاول - وفات حضرت سکینه بنت الحسین(ع) - سال 117 ...
راهنمايان به صراط خداوند
مصلح جهان
مال حلال و حرام در قرآن و روايات‏
صبر در مصايب از ديدگاه روايات‏
پيشواي چهارم حضرت امام زین العابدین علیه السلام
یک شرط مهم برای فراوانی نعمت!
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
امام حسین(علیه السلام) و طفل شیرخواره
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^