تهــران، امامـزاده صالـح دهة دوم محرم 1385
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
دعا، راز و نياز با پروردگار
یکی از واقعیاتی که در دعاي کميل وجود دارد، کيفيت سؤال، و درخواست، اظهار نياز و گدايي صاحب دعا از محضر حضرت حق است.
این دعا به انسان ميآموزد که با چه حالي با پروردگار مهربان عالم رو به رو شود. ميآموزد که جايگاه و موقعيت خود را نزد خداوند بشناسد و به چيزي جز به پروردگار عالم تکيه نکند؛ چون غير خدا نميتواند تکيهگاه باشد؛ اگر به غير او تکيه شود، ناگهان تکيهگاه فرو ميريزد و اميد را به نااميدي تبديل ميکند.
به انسان ميآموزد که تمام جريانهاي مثبت عالم به ارادة او جاري است. او باقدرت و محيط بر هستي است. اگر او بخواهد حکيمانه جلوي امور مثبت را براي سد منفعت بگيرد، ميگيرد و كسي هم نميتواند کاري کند.
پروردگار در اين زمينه ميفرمايد:
(وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَه)[1]
اگر خدا بخواهد گرهي به زندگي بيندازند، هيچ دستي در اين عالم نميتواند اين گره را باز کند. اين گره يک گره کور است و باز شدني هم نيست. هر مؤثري را هم که براي باز کردن گره حركت كند، از کار مياندازد. حتي آن وسيلهاي را كه واسطة ترتيب عمل است، را چنان دلسرد ميکند که کاري انجام ندهد. ميفرمايد:
(وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ)[2]
اگر بخواهد يک خوبي را به كسي برساند، اهل عالم هم جمع شوند تا بخواهند جلوي آن را بگيرند، نميتوانند. مانعي در راه رسيدن خير خدا وجود ندارد. ميفرمايد:
(تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَبَّ * ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ)[3]
ثروت و قدرت ابولهب و آنچه که به دست آورده بود، رياست بر شهر مکه، ايجاد فضاي قدرت، زماني که بنا گذاشتم عذابم را بر او نازل کنم، به وسيلة يک بيماري تمام ثروت و ماکسب او نتوانست عذاب مرا از او برطرف کند. تکيهگاهي که فکر ميکرد تکيهگاه است، ريخت و بياثر شد.
دعاي کميل ميآموزد كه[4] دست حاجت پيش خداوندي ميبري كه کريم، رحيم و غفور است. کرم او نامتناهي، و نعمش بيپايان است و هيچ نيازمندي از در او بينصیب باز نگشته است.
عذاب الهي در فراق او
همچنين در دعاي كميل آمده است:
«فهبني يا الهي و سيدي و مولاي و ربّي صبرت علي عذابک فکيف اصبر علي فراقک»[5]
يعني چه؟ فراق و وصال در اينجا چيست؟ اين عشقي که فراق در کنار آن آتش است، چيست؟
حال اين دو حقيقت و کيفيت آن محبت را چه کسي ميتواند بيان کند.
صبر بر عذاب آتش يعني چه؟ يک سوزني به پاي ما فرو ميرود، تمام وجود ما را اسير ميکند و با تمام وجود همه را صدا ميزنيم. كمي شعلة بخاري بيشتر ميشود، ما را کلافه ميکند؛ در حالي که آتش در محفظه است و بعد هم بخشي از حرارت و دود، از لوله خارج ميشود. فرياد ميزنيم در و پنجره را باز کن!
عذاب جهنم، عذابي است که در دعا ميگويد:
«و هذا ما لاتقوم له السموات و الارض»[6]
تمام آسمانها و زمين در برابر آن نميتوانند مقاومت کنند.
قلب اميرالمؤمنين (علیه السلام)
سپس اميرالمؤمنين (علیه السلام) ميفرمايد: اگر مرا به اين جهنم ببري شکايت و گلهاي نميکنم. جهنم را تحمل ميكنم؛ اما جدايي تو مرا بيتحمل ميكند. اين آتش فراق چيست؟ آن عشق چيست که فراق و وصال کنار او است؛ عاشق و معشوق کنار او است. خود اين عاشق را چه کسي ميتواند تعريف کند؛ يعني مايه عشق قلب مولا علي را چه کسي ميتواند تعريف کند. اول بايد قلب را تعريف کندكه قلب حرم خداست و بعد هم گنجايش قلب او از آفرينش بيشتر است. چون خدا در اين قلب، اسماء و صفاتش را متجلي کرده است.[7] اين ظرف چيست؟ انسان در فهم اين روايت، متحير ميشود که پروردگار ميفرمايد:
«لايسعني ارضي و لا سمائي و لكن يسعني قلب عبدي المؤمن»[8]
تمام آفرينش گنجايش مرا ندارد، ولي دل بنده مؤمنم گنجايش مرا دارد.
اميرالمؤمنين (علیه السلام) امير همة مؤمنان است. خدا ميفرمايد: فقط قلب مؤمن گنجايش مرا دارد. قلب، امير كلّ مؤمنان چيست؟ آن ظرف چگونه قابل تعريف است؟ اساس ماية اين عشق، معرفت الله است كه اين قلب را پر کرده است. او امام انتخاب شده و اکمل کمّلين است. او انساني است که خدا دينش را به وجود او كامل کرده و نعمتش را به وجود او تمام نموده است. بعد ميفرمايد:
«فهبني يا الهي»
مولا علي، اصدق صادقين عالم است. او در دعاي کميل ناله ميزند كه مرا در هفت طبقه جهنم نیز جاي دهي، ميپذيرم؛ اما بر فراق تو چگونه صبر کنم؟
امام علي (علیه السلام) عظمت خدا را چگونه يافته که در مقابل آن تواضع و خشوع وجودي ميکند.
ما نسبت به حضرت حق يک نماد خالي هستيم. يعني ما يک بود داريم و يک نبود داريم و يک نمود داريم. ما نه بود واقعي هستيم و نه نبود واقعي. ما يک نمايشي از وجود هستي هستيم.
چقدر زيبا سروده است:
خـاقانيا بــه سـائـل اگــر يک درم دهــي
خواهي جزاي آن دو بهشت از خداي خويش[9]
* * *
شنيدستم که هر کوکب جهاني است جداگـانه زميــن و آسمـاني اسـت[10]
اين حديث اميرالمؤمنين است كه ميفرمايد:
«هذه النجوم التي في السماء مدائن مثل المدائن التي في الارض»[11]
ستارهها هر کدام شهري مانند شهرهاي زمين شماست.
زمين در جنب اين نه سقف مينا چو خشخاشي بود بر روي دريا[12]
كرة زمين در كلام امام صادق (علیه السلام)
اين حقيقت است که كرة زمين در جنب اين افلاک، به اندازة يک دانه خشخاش است.
کسي به امام صادق (علیه السلام) گفت: يابن رسول الله! جغرافياي زمين را براي من بگو که چقدر بزرگ است.
حضرت فرمودند: زمين را كه با عالم بالا مقايسه کني، ميببيني چقدر بزرگ است. شخص گفت: يابن رسول الله! اين مقايسه پيش شماست؛ براي ما مقايسه کنيد. حضرت فرمود: اين زمين در مقابل عظمت آسمانها مانند يک دانه ارزني است که در يک بيابان بيپايان گم شده است.[13]
براي اين زمين حسابي باز نکن، زمين بسیارکوچک است.
شنيدستم که هر کوکب جهاني است جداگـانه زميـن و آسمــاني است
زميـن در جنب اين نُه سقف مينــا چو خشخـاشي بود بر روي دريــا
ببين تا تو از اين خشخاش چنـدي سزد گر بـر به روي خود بخنـدي[14]
اظهار فقر در برابر خدا
حالا شکل خواهش اميرالمؤمنين (علیه السلام) را ببينيد؛ ميفرمايد:
«اللهم اني اسئلک سؤال خاضع متذلل خاشع»[15]
خدايا! گدايي به در خانهات آمده است.
دعاي كميل به دورة پایانی عمر اميرالمؤمنين مربوط است. اولين سابقة اين دعا براي ايام جنگ جمل و بصره است که اميرالمؤمنين به شهادت نزديک ميشدند. اولين بار، کميل بن زياد نخعي دعا را از ايشان شنيده است. و از نصف شب جمعه هم شروع کردند.
خدايا! من از تو در دل شب، گدايي ميكنم. دعاي کميل را نيمه شب شروع کرد. کميل ميگويد: اولين باري که حضرت دعا را ميخواند، من پشت سرش بودم. ديدم نيمه شب مولا علي (علیه السلام) صورتش را روي خاك گذاشت و تا آخر دعا را در حال سجده خواند و يک آن هم آرام نشد. صبح پيش او رفتم و گفتم علي جان! من ديشب در آن تاريکي نزد تو بودم، چه کار کردي؟ پس ما بايد چه کنيم؟
مولا علي! اگر تو بعد از 63 سال، خون گريه کني و بگويي:
«آه من قلة الزاد و طول الطريق و بعد السفر و عظيم المورد»[16]
واي از خالي بودن دستم و طول سفر.
اگر حال امیرمؤمنان این گونه است، ما بايد چه بگوييم!
گفتوگوي خداوند با موسي
پروردگار به موسي بن عمران (علیه السلام) فرمود: ميخواهي در خانه من بيايي، چند تا شرط را بايد رعايت كني. از جمله:
«هب لي من قلبک الخشوع»[17]
با دل فروتن پيش من بيا! دل فروتن، دلي است که ريا و حسد ندارد، کبر و دروغ ندارد؛ دلي است که مقابل خدا نايستاده است. دل حسود، در مقابل خدا ميگويد: من از کار تو راضي نيستم. متکبر و حريص و مغرور هم چيز ديگری ميگويند.
«و من بدنک الخضوع و من عينک الدموع»
با يك بدن افتاده همراه با اشك در خانه من بيا! پيش من، اشک قيمت دارد.
«هب لي من قلبک الخشوع و من بدنک الخضوع و من عينک الدموع في ظلم الليل»
خضوع براي بدن است و زيباترين حال خضوع هم سجده است. خدايا! من در کنار تو احساس عزت نميکنم. من کنار تو احساس خواري و کوچکي ميکنم.
حضرت علي (علیه السلام) ميفرمايد:
خشوع براي قلب است. من با بدني متواضع و گردني کج آمدم. دستم دراز است. خدايا! اشک من هم جاري است؛ چون دلم شکسته است؛ و حالا از تو ميخواهم كه:
«ان تسامحني و ترحمني»
به من آسان بگيري و من از آنهايي نباشم که در قرآن ميفرمايي:
(فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزيزٍ مُقْتَدِرٍ)[18]
چنان گريبانت را بگيرم که هيچ قدرتي نتواند تو را از دست من نجات دهد. با من مدارا کن و به من آسان بگير. من اگر نمک تو را خوردم و نمکدان شکستم، حالا با پشيماني و خضوع آمدهام.
ملکالموت را مأمور نکن كه به گونهاي جان مرا بگيرد که پيامبر (ص) فرمود: ملك الموت روح بعضيها را چنان جدا ميکند که از درد آن، نالة عذاب در جهنم بلند ميشود.[19]
خدايا! به من مهرباني کن. خدايا! به من محبت کن. خدايا! مرا مورد خشم قرار نده:
«و ترحمني و تجعلني بقسمک راضياً قانعاً»
مرا راضي به قسمت خودم قرار بده. من از تو گلهمند نباشم:
«اللهم و اسئلک سؤال من اشتدت فاقته»
خدايا! نياز علي به اوج رسيده است.
«و انزل بک عند الشدائد حاجته»
خدايا! علي در سختيها به تو محتاج است. تو گرهها را باز کن!
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[1]) انعام/ 17: «و اگر خدا تو را آسيبى رساند، كسى جز او برطرف كننده آن نيست.»
[2]) يونس/ 107: «و اگر براى تو خيرى خواهد، فزون بخشى اش را دفع كننده اى نيست.»
[3]) مسد/ 1 ـ 2: «نابود باد قدرت ابولهب، و نابود باد خودش؛ * ثروتش و آنچه از امكانات به دست آورد چيزى [از عذاب خدا را كه در دنيا عذاب استيصال است] از او دفع نكرد.»
[4]) البلـد الأمين، 190 (دعاى كميل)؛ و مصباح المتهجد، 847: « ... و هو يضج إليـك ضجيـج مـؤمل لرحمتك و يناديك بلسان أهل توحيدك و يتوسل إليك بربوبيتك يا مولاي فكيف يبقى Û Üفي العذاب و هو يرجو ما سلف من حلمك أم كيف تؤلمه النار و هو يأمل فضلك و رحمتك أم كيف يحرقه لهبها و أنت تسمع صوته و ترى مكانه أم كيف يشتمل عليه زفيرها و أنت تعلم ضعفه أم كيف يتغلغل بين أطباقها و أنت تعلم صدقه أم كيف تزجره زبانيتها و هو يناديك يا ربه أم كيف يرجو فضلك في عتقه منها فتتركه فيها هيهات ما ذلك الظن بك و لا المعروف من فضلك و لا مشبه لما عاملت به الموحدين من برك و إحسانك فباليقين أقطع لو لا ما حكمت به من تعذيب جاحديك و قضيت به من إخلاد معانديك لجعلت النار كلها بردا و سلاما ... .»
[5]) مصباح المتهجد، 847 (دعاي كميل).
[6]) مصباح المتهجد، 847 (دعاي كميل).
[7]) بحارالأنوار، 25/67، باب 43، ذيل حديث 27: «قَالَ الصَّادِقُ7: الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَاتُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّهِ.»
الكافي، 2/423، باب في ظلمة قلب المنافق، حديث 3: «أَبِيجَعْفَرٍ7 قَالَ الْقُلُوبُ ثَلَاثَةٌ قَلْبٌ مَنْكُوسٌ لَايَعِي شَيْئاً مِنَ الْخَيْرِ وَ هُوَ قَلْبُ الْكَافِرِ وَ قَلْبٌ فِيهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ فَالْخَيْرُ وَ الشَّرُّ فِيهِ يَعْتَلِجَانِ فَأَيُّهُمَا كَانَتْ مِنْهُ غَلَبَ عَلَيْهِ وَ قَلْبٌ مَفْتُوحٌ فِيهِ مَصَابِيحُ تَزْهَرُ وَ لَايُطْفَأُ نُورُهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ قَلْبُ الْمُؤْمِنِ.»
بحارالأنوار، 39/55، باب 4: «رُوِيَ أَنَّ قَلْبَ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ.»
[8]) عوالي اللآلي، 7/4، حديث 7؛ و بحارالأنوار، 39/55، باب 4.
[9]) خاقاني شرواني.
[10]) نظامي گنجوي.
[11]) تفسير القمي، 2/218، (سوره صافات ذيل آيه 6)؛ و بحارالأنوار، 91/55، باب 8، حديث 8: «قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ7 هَذِهِ النُّجُومُ الَّتِي فِي السَّمَاءِ مَدَائِنُ مِثْلُ الْمَدَائِنِ الَّتِي فِي الْأَرْضِ مَرْبُوطَةٌ كُلُّ مَدِينَةٍ إِلَى عَمُودٍ مِنْ نُورٍ طُولُ ذَلِكَ الْعَمُودِ فِي السَّمَاءِ مَسِيرَةُ مِائَتَيْنِ وَ خَمْسِينَ سَنَةً.»
[12]) عطّار نيشابوري.
[13]) بحارالأنوار، 83/57، باب 31، حديث 10: «أَبِي عَبْدِاللَّهِ7: قَالَ: جَاءَتْ زَيْنَبُ الْعَطَّارَةُ الْحَوْلَاءُ إِلَى نِسَاءِ رَسُولِ اللَّهِ9 وَ بَنَاتِهِ وَ كَانَتْ تَبِيعُ مِنْهُنَّ الْعِطْرَ فَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ هِيَ عِنْدَهُنَّ فَقَالَ إِذَا أَتَيْتِنَا طَابَتْ بُيُوتُنَا فَقَالَتْ بُيُوتُكَ بِرِيحِكَ أَطْيَبُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ إِذَا بِعْتِ فَاحْشِي وَ لَاتَغُشِّي فَإِنَّهُ أَتْقَى وَ أَبْقَى لِلْمَالِ فَقَالَتْ مَا جِئْتَ لِشَيْ ءٍ مِنْ بَيْعِي وَ إِنَّمَا جِئْتُكَ أَسْأَلُكَ عَنْ عَظَمَةِ اللَّهِ قَالَ جَلَّ جَلَالُهُ سَأُحَدِّثُكِ عَنْ بَعْضِ ذَلِكِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ هَذِهِ الْأَرْضَ بِمَنْ فِيهَا وَ مَنْ عَلَيْهَا عِنْدَ الَّتِي تَحْتَهَا كَحَلْقَةٍ مُلْقَاةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ وَ هَاتَانِ وَ مَنْ فِيهِمَا وَ مَنْ عَلَيْهِمَا عِنْدَ الَّتِي تَحْتَهُمَا كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ وَ الثَّالِثَةُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى السَّابِعَةِ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الآْيَةَ خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ وَ السَّبْعُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ مَنْ عَلَيْهِنَّ عَلَى ظَهْرِ الدِّيكِ كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ وَ الدِّيكُ لَهُ جَنَاحٌ بِالْمَشْرِقِ وَ جَنَاحٌ بِالْمَغْرِبِ وَ رِجْلَاهُ فِي التُّخُومِ وَ السَّبْعُ وَ الدِّيكُ بِمَنْ فِيهِ وَ مَنْ عَلَيْهِ عَلَى الصَّخْرَةِ كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ وَ السَّبْعُ وَ الدِّيكُ وَ الصَّخْرَةُ بِمَنْ فِيهَا وَ مَنْ عَلَيْهَا عَلَى ظَهْرِ الْحُوتِ كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ وَ السَّبْعُ وَ الدِّيكُ وَ الصَّخْرَةُ وَ الْحُوتُ عِنْدَ الْبَحْرِ الْمُظْلِمِ كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ وَ السَّبْعُ وَ الدِّيكُ وَ الصَّخْرَةُ وَ الْحُوتُ وَ الْبَحْرُ الْمُظْلِمُ عِنْدَ الْهَوَاءِ كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ وَ السَّبْعُ وَ الدِّيكُ وَ الصَّخْرَةُ وَ الْحُوتُ وَ الْبَحْرُ الْمُظْلِمُ وَ الْهَوَاءُ عِنْدَ الثَّرَى كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الآْيَةَ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى ثُمَّ انْقَطَعَ الْخَبَرُ وَ السَّبْعُ وَ الدِّيكُ وَ الصَّخْرَةُ وَ الْحُوتُ وَ الْبَحْرُ الْمُظْلِمُ وَ الْهَوَاءُ وَ الثَّرَى بِمَنْ فِيهِ وَ مَنْ عَلَيْهِ عِنْدَ السَّمَاءِ الْأُولَى كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ وَ هَذَا وَ السَّمَاءُ الدُّنْيَا وَ مَنْ فِيهَا وَ مَنْ عَلَيْهَا عِنْدَ الَّتِي فَوْقَهَا كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ وَ هَذَا وَ هَاتَانِ السَّمَاوَانِ عِنْدَ الثَّالِثَةِ كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ وَ هَذَا وَ هَذِهِ الثَّلَاثُ عِنْدَ الرَّابِعَةِ بِمَنْ فِيهِنَّ وَ مَنْ عَلَيْهِنَّ كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ حَتَّى انْتَهَى إِلَى السَّابِعَةِ وَ هَذِهِ السَّبْعُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ مَنْ Û
Ü عَلَيْهِنَّ عِنْدَ الْبَحْرِ الْمَكْفُـوفِ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ وَ السَّبْعُ وَ الْبَحْـرُ الْمَكْفُوفُ عِنْدَ جِبَـالِ الْبَـرَدِ كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الآْيَةَ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِيها مِنْ بَرَدٍ وَ هَذِهِ السَّبْعُ وَ الْبَحْرُ الْمَكْفُوفُ وَ جِبَالُ الْبَرَدِ عِنْدَ حُجُبِ النُّورِ كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ وَ هُوَ سَبْعُونَ أَلْفَ حِجَابٍ يَذْهَبُ نُورُهَا بِالْأَبْصَارِ وَ هَذَا وَ السَّبْعُ وَ الْبَحْرُ الْمَكْفُوفُ وَ جِبَالُ الْبَرَدِ وَ الْهَوَاءُ وَ الْحُجُبُ عِنْدَ الْهَوَاءِ الَّذِي تَحَارُ فِيهِ الْقُلُوبُ كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ وَ السَّبْعُ وَ الْبَحْرُ الْمَكْفُوفُ وَ جِبَالُ الْبَرَدِ وَ الْهَوَاءُ وَ الْحُجُبُ فِي الْكُرْسِيِّ كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الآْيَةَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لايَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ وَ هَذِهِ السَّبْعُ وَ الْبَحْرُ الْمَكْفُوفُ وَ جِبَالُ الْبَرَدِ وَ الْهَوَاءُ وَ الْحُجُبُ وَ الْكُرْسِيُّ عِنْدَ الْعَرْشِ كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الآْيَةَ الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى مَا تَحْمِلُهُ الْأَمْلَاكُ إِلَّا بِقَوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ.»
كنزالفوائد، 2/102 ـ 103، فصل في ذكر هيئة العالم: «اعلم أن الأرض على هيئة الكرة و الهواء يحيط بها من كل جهة و الأفلاك تحيط بالجميع إحاطة استدارة و هي طبقات بعضها يحيط ببعض فمنها سبعة تختص بالنيرين و الكواكب الخمسة التي تسمى المتحيرة و السيارة فالنيران هما الشمس و القمر. و الخمسة هي زحل و المشتري و المريخ و الزهرة و عطارد و لكل واحد منها فلك يختص به من هذه السبعة ففلك زحل أعلاها و فلك القمر أقربها من الأرض و أدناها و فلك الشمس في وسطها و تحت فلك زحل فيما بينه و بين فلك الشمس فلكان فلك المشتري ثم فلك المريخ و فوق القمر فيما بينه و بين الشمس فلكان فلك عطارد ثم فلك الزهرة و يحيط بهذه الأفلاك السبعة فلك الكواكب الثابتة و هي جميع ما يرى في السماء غير ما ذكرنا ثم الفلك المحيط الأعظم المحرك جميع هذه الأفلاك. ثم السماوات السبع يحيط بالأفلاك و هي مساكن الأملاك و من رفعه الله تعالى إلى سمائه من أنبيائه و حججه7 و للجميع نهاية و الكل على شكل الكرة و مركزها الأرض و مركز الأرض نقطة في وسطها جميع أجزاء الأرض معتمدة عليها و هي مركز العالم كلها في الحقيقة و من نهاية الأجسام الذي هو محيط الكرة إلى مركز الأرض متساو من كل جهة. و قد قيل إن العامر من الأرض هو ربع الكرة و الناس مستقرون على هذا الربع من كل جهة و إن كان بعضهم منخفضا عن بعض بالإضافة فكل منهم الأرض تحته Û
Ü و السماء فوقه و هو يرى أرضه التي هو عليها هي المستقيمة في الاعتدال دون غيرها. و كل ما فارق السماء من أي جهة كان منها و ذهب إلى الأرض فهو نازل إليها و كل ما فارق الأرض من أي جهة كان ذهب إلى السماء فهو صاعد إليها و لذلك لاتتحرك الأرض إلى إحدى الجهات لأنها كيف ما تحركت تكون صاعدة إلى السماء و الأرض كالخردلة أو أصغر بالإضافة إلى عظم سعة الفلك ... .»
[14]) نظامي گنجوي.
[15]) مصباح المتهجد، 844، (دعاي كميل).
[16]) نهجالبلاغه، حكمت 77.
[17]) بحارالأنوار، 14/67، باب 43، حديث 2: «أَبِي عَبْدِاللَّهِ7: قَالَ كَانَ فِيمَا نَاجَى اللَّهُU بِهِ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ7 أَنْ قَالَ لَهُ يَا ابْنَ عِمْرَانَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي فَإِذَا جَنَّهُ اللَّيْلُ نَامَ عَنِّي أَ لَيْسَ كُلُّ مُحِبٍّ يُحِبُّ خَلْوَةَ حَبِيبِهِ هَا أَنَا ذَا يَا ابْنَ عِمْرَانَ مُطَّلِعٌ عَلَى أَحِبَّائِي إِذَا جَنَّهُمُ اللَّيْلُ حَوَّلْتُ أَبْصَارَهُمْ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ مَثَّلْتُ عُقُوبَتِي بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ يُخَاطِبُونِّي عَنِ الْمُشَاهَدَةِ وَ يُكَلِّمُونِّي عَنِ الْحُضُورِ يَا ابْنَ عِمْرَانَ هَبْ لِي مِنْ قَلْبِكَ الْخُشُوعَ وَ مِنْ بَدَنِكَ الْخُضُوعَ وَ مِنْ عَيْنِكَ الدُّمُوعَ فِي ظُلَمِ اللَّيْلِ وَ ادْعُنِي فَإِنَّكَ تَجِدُنِي قَرِيباً مُجِيباً.»
[18]) قمر/ 42: «گرفتن توانايى شكست ناپذير و نيرومند.»
[19]) وسائل الشيعه، 27/324، باب 9، حديث 33848: «أَنَّ النَّبِيَّ (ص) قَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّ مَلَكَ الْمَوْتِ إِذَا نَزَلَ فَقَبَضَ رُوحَ الْكَافِرِ نَزَلَ مَعَهُ بِسَفُّودٍ مِنْ نَارٍ فَيَنْزِعُ رُوحَهُ فَيَصِيحُ جَهَنَّمُ فَقَالَ عَلِيٌّ7هَلْ يُصِيبُ ذَلِكَ أَحَداً مِنْ أُمَّتِكَ قَالَ نَعَمْ حَاكِمٌ جَائِرٌ وَ آكِلُ مَالِ الْيَتِيمِ ظُلْماً وَ شَاهِدُ زُور.ٍ»
بحارالأنوار، 6/170، باب 6، حديث 46: «أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ إِنَّ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ اشْتَكَى عَيْنَهُ فَعَادَهُ النَّبِيُّ (ص) فَإِذَا هُوَ يَصِيحُ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ (ص) أَ جَزَعاً أَمْ وَجَعاً فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا وَجِعْتُ وَجَعاً قَطُّ أَشَدَّ مِنْهُ فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّ مَلَكَ الْمَوْتِ إِذَا نَزَلَ لِقَبْضِ رُوحِ الْكَافِرِ نَزَلَ مَعَهُ سَفُّودٌ مِنْ نَارٍ فَنَزَعَ رُوحَهُ بِهِ فَتَصِيحُ جَهَنَّمُ فَاسْتَوَى عَلِيٌّ7 جَالِساً فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَعِدْ عَلَيَّ حَدِيثَكَ فَقَدْ أَنْسَانِي وَجَعِي مَا قُلْتَ ثُمَّ قَالَ هَلْ يُصِيبُ ذَلِكَ أَحَداً مِنْ أُمَّتِكَ قَالَ نَعَمْ حَاكِمٌ جَائِرٌ وَ آكِلُ مَالِ الْيَتِيمِ ظُلْماً وَ شَاهِدُ زُور.ٍ»
منبع : پایگاه عرفان