فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

گناه و سبب آن - جلسه سی و یکم (2) – (متن کامل + عناوین)

 

 

عبداللّه بن يعفور، شيعه واقعى

يك شيعه واقعى به نام عبداللّه بن يعفور در مدينه مى ميرد اول صبح به امام صادق  عليه السلام خبر مى دهند كه به شما تسليت مى گوييم چون عبدالله بن يعفور از دنيا رفت. امام به طورى گريه كرد كه شانه هايش مى لرزيد، حضرت در حق او فرمود:

 

« كان محمود الاثر »

 

هر چه از او سر زد پسند خدا بود. حرف و سكوت و نگاه و گريه او پسنديده خدا بود. بعد حضرت فرمود:

 

« يرحم الله عبدالله بن يعفور »

 

خدا او را رحمت كند، در كره زمين مؤمن مانند او وجود ندارد، آن هم در زمان بنى عباس و هارون و منصور دوانيقى كه شهرها پر از فساد اخلاقى و عملى بود.

عبدالله بن يعفور در روزگارى تربيت شد كه براى عياشى دربار بغداد دختران را لباس پسرانه و پسران را لباس دخترانه مى پوشاندند. و بعد فرمود: اين مرد وارد عالم آخرت شد، خدا خانه اى به او داد كه يك ديوار خانه اش وصل به ديوار خانه جدم پيغمبر است. يك ديوار خانه اش وصل به ديوار خانه جدم اميرالمؤمنين  عليه السلاماست، يك ديوار خانه اش وصل به ديوار خانه عمويم امام حسن مجتبى  عليه السلام است و ديوار ديگر اين خانه وصل به ديوار خانه جدم حضرت سيدالشهدا  عليه السلام است.[6]

شيعيان تربيت شدگان و وابستگان ما اهل بيت هستند.

 

« شيعتنا اهل الورع و الاجتهاد »

 

پاك دامن و سخت كوشند. در زمان امام صادق  عليه السلام روابط نامشروع و فحشا و رشوه، دزدى، ظلم، فساد اخلاقى در مدينه بى داد مى كرده است. آنان در اين محيط ها پر از آشوب شيعه بودند.

 

زكريا بن آدم، شيعه واقعى

زكريا بن آدم[7] از قم نامه به حضرت رضا  عليه السلام مى نويسد كه اجازه بفرماييد من و خانواده ام به خراسان هجرت كنيم و كنار شما زندگى كنيم. حضرت در جواب نامه ايشان مى نويسد: من راضى نيستم از قم بيرون بيايى زيرا خدا بلا را از قم به خاطر تو دفع مى كند. حق تعالى با وجود تو بلا را از اهل قم برمى گرداند.
اين شيعه چقدر پيش ائمه ارزش دارند.

 

على بن يقطين، شيعه واقعى

على بن يقطين[8] به موسى بن جعفر  عليه السلام مى گويد: من هنرمند و مدير هستم.
مرا دعوت كردند كه وزير كشور شوم، من شيعه شما هستم. آنها مذهب و مرام
مرا نمى دانند؟

حضرت فرمود: من به شما اجازه مى دهم وزير شوى به شرط اينكه هميشه تا سر كار هستى به داد شيعيان ما برسى. اين  فاره وزارت تو است.

روزى در سالهاى وزارت او ابراهيم جمال[9] شتربان شتر كرايه مى داد، آدم شيعه و درستكارى بود كارش گير بود. سراغ نخست وزير را گرفت. وزير گفت:
وقت ندارم، او هم رفت و نيامد. سال بعد وزير براى حج مى رود در تاريكى
سحر در خانه موسى بن جعفر عليه السلاممى رود و در مى زند حضرت در را باز نمى كند تا پس از چند بار صداى حضرت را مى شنود. او مى گويد: من على بن يقطين وزير كشور هستم. حضرت به او مى فرمايد: چرا ابراهيم جمال را جواب ندادى.[10]


 

حقيقت زهد

 

« شيعتنا اهل الورع و الاجتهاد و اهل الزهد و الامانة »

 

يك ويژگى شيعه ما زهد است. زهد يك امر قلبى است. يعنى قلب انسان به تمام برنامه هاى دنيا طورى وابسته باشد كه وابستگى آن او را به گناه نكشد. چنان كه اميرالمؤمنين  عليه السلام مى فرمايد:


زهد در هم شكستنِ حرام است تا در زندگى حرام پيدا نشود.

جاى ديگر اميرالمؤمنين مى فرمايد:

 

« الزهد ثروة »[11]

 

زهد ثروت است و اين ثروت براى شيعه و اهل خداست.

 

حكايتى در آبرومندى يك فقير

صاحب مغازه اى به من گفت:

مردى آبرومند و محترمى در اين محل ما چهار تا دختر دارد و دختر بزرگش يازده ساله است. اكنون گرفتار شده است و خيلى از او تعريف مى كرد. او را كه ديدم تعريف هاى او به جا بود. قصاب در محل فقير نشين بود. من پنج شنبه ها در مغازه او مى رفتم تا قيافه او را ببينم به ياد خدا بيفتم.

او اهل نماز شب بود. دوستان خيلى با احتياط ما نماز جماعت را به اين قصاب اقتدا مى كردند. به او گفتم: هفته اى چقدر خرج خانواده اوست. يك قيمتى را گفت. گفتم: من هر پنج شنبه برايت مى آورم. گفت: تو بنشين من بروم پول بدهم و بيايم و رفتن او طولانى شد. وقتى برگشت و پول را آورد. گفتم: پول دادى؟

گفت: نگرفت، گفتم: چرا؟ گفت: من صاحب پول را كه نمى شناسم، گفته بودم نگو پرسيد خود او كجاست؟ گفت: نگفتم. گفتم: او را مى بينم. گفت: ديدى سلام برسان، بگو امشب و صبح و ظهر فردا من و خانواده ام شام و صبحانه و ناهار داريم، اين پول به ما نمى رسد بدهيد به خانه اى كه شام ندارد. اين شيعه است.

يك شيعه مثل امام حسين  عليه السلام هزار نفر نيزه به دست در راه كربلا جلوى او را  گرفتند تا نگذارند او به مدينه و مكه برود تا بيرون كوفه دستگيرش كنند و تحويل ابن زياد بدهند. امام به حرف و عمل آنها توجه نمى كند به لشكرش مى فرمايد:
مشك هايشان را پايين بياوريد، به آنها و اسب هايشان آب بدهيد. آنها تشنه
هستند.[12]



دوستان را كجا كنى محروم

 تو كه با دشمن اين نظر دارى[13]



 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

 

 

پی نوشت ها:



 

[6] ـ رجال الكشي: 248، حديث 461؛ «علي بن الحسين العبيدي، قال: كتب أبو عبد الله  عليه السلام
إلى المفضل بن عمر الجعفي حين مضى عبد الله بن أبي يعفور، يا مفضل عهدت إليك عهدي كان إلى عبد الله بن أبي يعفور صلوات الله عليه، فمضى صلوات الله عليه موفيا لله  عز و جل و لرسوله و لإمامه بالعهد المعهود لله، و قبض صلوات على روحه محمود الأثر مشكور السعي مغفورا له مرحوما برضا الله و رسوله و إمامه عنه، فولادتي من رسول الله  صلى الله عليه و آله ما كان في عصرنا أحد أطوع لله و لرسوله و لإمامه منه، فما زال كذلك حتى قبضه الله إليه برحمته و صيره إلى جنته، مساكنا فيها مع رسول الله  صلى الله عليه و آله و أمير المؤنين  عليه السلام أنزله الله بين المسكنين مسكن محمد و أميرالمؤنين  عليه السلام و إن كانت المساكين واحدة و الدرجات واحدة فزاده الله رضى من عنده و مغفرة من فضله برضاي عنه.»

 

[7] ـ شرح حال ايشان در كتاب شيطان و اهل تقوا، جلسه 24 آمده است.

 

[8] ـ شرح حال ايشان در كتاب صبر از ديدگاه اسلام، جلسه 1 آمده است.

 

[9] ـ شرح حال ايشان در كتاب صبر از ديدگاه اسلام، جلسه 1 آمده است.

 

[10] ـ بحار الأنوار: 48/85، باب 4، حديث 105؛ «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الصُّوفِيِّ قَالَ اسْتَأْذَنَ إِبْرَاهِيمُالْجَمَّالُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ الْوَزِيرِ فَحَجَبَهُ فَحَجَّ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ فِي
تِلْكَ السَّنَّةِ فَاسْتَأْذَنَ بِالْمَدِينَةِ عَلَى مَوْلاَنَا مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ فَحَجَبَهُ فَرَآهُ ثَانِيَ يَوْمِهِ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ يَا سَيِّدِي مَا ذَنْبِي فَقَالَ حَجَبْتُكَ لَأَنَّكَ حَجَبْتَ أَخَاكَ إِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالَ وَ قَدْ أَبَى اللَّهُ أَنْ يَشْكُرَ سَعْيَكَ أَوْ يَغْفِرَ لَكَ إِبْرَاهِيمُ الْجَمَّالُ فَقُلْتُ سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ مَنْ لِي بِإِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالِ فِي هَذَا الْوَقْتِ وَ أَنَا بِالْمَدِينَةِ وَ هُوَ بِالْكُوفَةِ فَقَالَ إِذَا كَانَ اللَّيْلُ فَامْضِ إِلَى الْبَقِيعِ وَحْدَكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَعْلَمَ بِكَ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِكَ وَ غِلْمَانِكَ وَ ارْكَبْ نَجِيباً هُنَاكَ مُسْرَجاً قَالَ فَوَافَى الْبَقِيعَ وَ رَكِبَ النَّجِيبَ وَ لَمْ يَلْبَثْ أَنْ أَنَاخَهُ عَلَى بَابِ إِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالِ بِالْكُوفَةِ فَقَرَعَ الْبَابَ وَ قَالَ أَنَا عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ الْجَمَّالُ مِنْ دَاخِلِ الدَّارِ وَ مَا يَعْمَلُ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ الْوَزِيرُ بِبَابِي فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ يَا هَذَا إِنَّ أَمْرِي عَظِيمٌ وَ آلَى عَلَيْهِ أَنْ يَأْذَنَ لَهُ فَلَمَّا دَخَلَ قَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ إِنَّ الْمَوْلَى  
عليه السلام أَبَى أَنْ يَقْبَلَنِي أَوْ تَغْفِرَ لِي فَقَالَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكَ فَآلَى عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ عَلَى إِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالِ أَنْ يَطَأَ خَدَّهُ فَامْتَنَعَ إِبْرَاهِيمُ مِنْ ذَلِكَ فَآلَى عَلَيْهِ ثَانِياً فَفَعَلَ فَلَمْ يَزَلْ إِبْرَاهِيمُ يَطَأُ خَدَّهُ وَ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ يَقُولُ اللَّهُمَّ اشْهَدْ ثُمَّ انْصَرَفَ وَ رَكِبَ النَّجِيبَ وَ أَنَاخَهُ مِنْ لَيْلَتِهِ بِبَابِ الْمَوْلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ  عليه السلامبِالْمَدِينَةِ فَأَذِنَ لَهُ وَ دَخَلَ عَلَيْهِ فَقَبِلَهُ.»

شبيه اين روايت آمده: بحار الأنوار: 67/110، باب 49؛ «قَالَ رَبِيعُ بْنُ خُثَيْمٍ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَكُونَ فِي مَوْضِعٍ لاَ تَعْرِفُ وَ لاَ تُعْرَفُ فَافْعَلْ وَ فِي الْعُزْلَةِ صِيَانَةُ الْجَوَارِحِ وَ فَرَاغُ الْقَلْبِ وَ سَلاَمَةُ الْعَيْشِ وَ كَسْرُ سِلاَحِ الشَّيْطَانِ وَ الْمُجَانَبَةُ بِهِ مِنْ كُلِّ سُوءٍ وَ رَاحَةُ الْوَقْتِ وَ مَا مِنْ نَبِيٍّ وَ لاَ وَصِيٍّ إِلاَّ وَ اخْتَارَ الْعُزْلَةَ فِي زَمَانِهِ إِمَّا فِي ابْتِدَائِهِ وَ إِمَّا فِي انْتِهَائِه.»

 

[11] ـ غرر الحكم: 276، حديث 6081؛ «هم چنين در اين زمينه آمده: مشكاة الأنوار: 115؛ «قال
أميرالمؤنين  
عليه السلام الزهد ثروة و الورع جنة و أفضل الزهد إخفاء الزهد الزهد يخلق الأبدان و يجدد الآمال و يقرب المنية و يباعد الأمنية من ظفر به نصب و من فاته تعب و لا كرم كالتقوى و لا تجارة كالعمل الصالح و لا ورع كالوقوف عند الشبهة و لا زهد كالزهد في الحرام الزهد كله بين كلمتين قال الله تعالى لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ فمن لم يأس على الماضي و لم يفرح بالآتي فقد أخذ الزهد بطرفيه أيها الناس الزهادة قصر الأمل و الشكر عند النعم و الورع عند المحارم فإن عزب ذلك عنكم فلا يغلب الحرام صبركم و لا تنسوا عند النعم شكركم فقد أعذر الله إليكم بحجج مسفرة ظاهرة و كتب بارزة العذر واضحة.»

 

[12] ـ الإرشاد، شيخ مفيد: 2/78؛ «و جاء القوم زهاء ألف فارس مع الحر بن يزيد التميمي حتى
وقف هو و خيله مقابل الحسين  
عليه السلام في حر الظهيرة و الحسين و أصحابه معتمون متقلدو أسيافهم فقال الحسين  عليه السلام لفتيانه أسقوا القوم و أرووهم من الماء و رشفوا الخيل ترشيفا ففعلوا و أقبلوا يملئون القصاع و الطساس من الماء ثم يدنونها من الفرس فإذا عب فيها ثلاثا أو أربعا أو خمسا عزلت عنه و سقوا آخر حتى سقوها كلها. فقال علي بن الطعان المحاربي كنت مع الحر يومئذ فجئت في آخر من جاء من أصحابه فلما رأى الحسين  عليه السلام ما بي و بفرسي من العطش قال أنخ الراوية و الراوية عندي السقاء ثم قال يا ابن أخي أنخ الجمل فأنخته فقال اشرب فجعلت كلما شربت سال الماء من السقاء فقال الحسين  عليه السلام اخنث السقاء أي اعطفه فلم أدر كيف أفعل فقام فخنثه فشربت و سقيت فرسي.»

 

 

 

[13] ـ سعدى شيرازى.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حلال و حرام مالی - جلسه سی و یکم (متن کامل +عناوین)
ارتباط با خدا از راه ذكر
انفاق به قدر بضاعت
تهران مسجد حضرت رسول- دهه اول فاطمیه 94 سخنرانی اول
خاطره‌اي در لذت ياد خدا
اجابت دعوت بندگان معصيت‏كار
پاداش دنیوی و اخروی پروردگار برای مؤمنین
عناوين مسايل مربوط به اصلاح نفس‏
آیه‌ای عجیب درباره شیطان
اندیشه در اسلام - جلسه هفتم

بیشترین بازدید این مجموعه

حلال و حرام مالی - جلسه سی و یکم (متن کامل +عناوین)
عناوين مسايل مربوط به اصلاح نفس‏
اجابت دعوت بندگان معصيت‏كار
تقدير روزى حلال
انفاق به قدر بضاعت
خاطره‌اي در لذت ياد خدا
اندیشه در مرگ
رمز موفقيت ابن ‏سينا
مقربین چه کسانی هستند؟
آیه‌ای عجیب درباره شیطان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^