على بن يقطين به موسى بن جعفر عليه السلام مى گويد: من هنرمند و مدير هستم.
مرا دعوت كردند كه وزير كشور شوم، من شيعه شما هستم. آنها مذهب و مرام مرا نمى دانند؟
حضرت فرمود: من به شما اجازه مى دهم وزير شوى به شرط اينكه هميشه تا سر كار هستى به داد شيعيان ما برسى. اين فاره وزارت تو است.
روزى در سالهاى وزارت او ابراهيم جمال شتربان شتر كرايه مى داد، آدم شيعه و درستكارى بود كارش گير بود. سراغ نخست وزير را گرفت. وزير گفت:
وقت ندارم، او هم رفت و نيامد. سال بعد وزير براى حج مى رود در تاريكى سحر در خانه موسى بن جعفر عليه السلاممى رود و در مى زند حضرت در را باز نمى كند تا پس از چند بار صداى حضرت را مى شنود. او مى گويد: من على بن يقطين وزير كشور هستم. حضرت به او مى فرمايد: چرا ابراهيم جمال را جواب ندادى.
منبع : پایگاه عرفان