فارسی
سه شنبه 28 فروردين 1403 - الثلاثاء 6 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حالات يكى از اولياى خدا

 

مردى به نام حاج ميرزا حسين يزدى در سال هزار و سيصد و هفت قمرى، در حدود نود سال پيش، در شيراز فوت كرده است. او از بزرگ ترين علما و دانشمندان شيعه بود. در آن زمان، در شيراز باغى معروف به باغ دولتى بود؛ يعنى مالكى نداشت. آن باغ در دست قاجاريه بود. در يك روز پنجشنبه، كسى كه در شيراز بر آن باغ حاكم بود، يكى از دوستانش را به همراه چند نفر از بازارى ها، براى ناهار دعوت كرد. بازارهاى ها كه به اين مهمانى مى آمدند، پشت سر حاج ميرزا حسين يزدى نماز مى خواندند. آن ها كه ناهارشان را خوردند، در بعد از ظهر، براى اين كه مهمان ها لذت بيش ترى ببرند، چند نفر مطرب يهودى را كه اين حاكم به اين مهمانى دعوت كرده بود، آمدند و مطربى كردند. فرداى آن روز، جمعه، حاج ميرزا حسين يزدى براى نماز آمد. او قبل از اين كه نماز اول را بخواند، داستان ديروز را برايش تعريف كردند. نماز اول كه تمام شد، ميرزا بر روى منبر رفت. حاج ميرزاحسين رو به جمعيت نمازگزار كه در روز جمعه بيش تر هم بودند، كرد و صدا زد: اى مردم! ديروز در باغ بيرونى شهر، مهمانى بوده است. براى من ماجراى آن جا را تعريف نمودند. كسانى به آن جا رفتند و در مهمانى شخص بى دين و بريده از خدايى شركت كردند، اما شنيده ام، چهره هايى در آن مهمانى شركت كردند كه چهره هاى مرتبط به اسلام بودند؛ چهره هايى كه اسلام را نشان مى دهند. آن ها بايد يا اين دعوت را قبول نمى كردند و در چنين مهمانى اى شركت نمى نمودند، و سعى مى كردند در مجلس خلافِ خدا نروند، و يا اگر هم نادانسته در اين مجلس شركت كردند، بايد همين كه گناه و خلاف شروع شد، از اين مجلس بيرون مى آمدند. اى مردم! شما با رفتنتان به اين مهمانى، دو بلا بر سر من آورديد؛ بلاى اول اين بود كه تمام دلم بعد از اين خبر سوخته است، و بلاى دوم اين بود كه ديگر بعد از اين خبر، از عمرم چيزى نمانده است. من اگر بميرم، در قيامت، خونم بر گردن شما است كه با رفتنتان به اين مهمانى كذايى آبروى دين را بُرديد. ميرزا از منبر كه پايين آمد، كنار همان منبر افتاد. او ديگر نتوانست نماز دوم را بخواند و مردم زير بغلش را گرفتند و او را به خانه بردند. دكترهاى درج يك شيراز آمدند و گفتند: ديگر هواى اين شهر براى ايشان خوب نيست، و او را بايد به باغى بيرون از اين شهر ببريد، و در اين مدت هم نبايد كسى با او تماس داشته باشد. چند ماه گذشت، يكى از تجّار بازار از پسرش شنيد كه رياضت كشى هندى به شيراز آمده كه مى تواند خبرهايى را هم از آينده بدهد. اين تاجر به پسرش گفت: برو و اين فرد را به تجارت خانه بياور. پسر رفت و او را آورد. آن تاجر پيش خودش گفت: من دلم مى خواهد از اين رياضت كش بپرسم، حاج ميرزا حسين زنده مى ماند يا نه. چون ما نظير اين مرد را نداريم. پس به آن رياضت كش

گفت: آقا! من مال التجار خيلى گران قيمتى دارم و شما براى من رمل و اسطرلابى بينداز و ببين آيا اين مال التجاره به من مى رسد يا نمى رسد؟ رياضت كش هندى سر را در گريبان فرو برد و ساعتى را همين طورى در فكر ماند. تاجر كه خسته شده بود، گفت: آقا! اگر خبرى ندارى، خجالت ندارد بگو من نمى دانم و بلند شو برو، و پولى هم كه مى خواهى، به تو مى دهم. مرد هندى گفت: به خدا قسم! نزد من خبرى هست، ولى من مرتب دارم درباره دورويى تو فكر مى كنم. تاجرگفت چه دورويى؟ مرد هندى گفت: من هر چه دارم به زواياى زندگى ات نگاه مى كنم، مى بينم چنين مال التجاره اى وجود ندارد، امّا دلت را كه مى خوانم، مى بينم مردى ربانى و الهى در اين شهر مريض است، و در نيت تو اين پرسش وجود دارد كه آيا او خوب مى شود يا نه؟ ولى من هر چه فكر مى كنم تا ببينم مال التجاره تو كجاست، اين مال التجاره را نمى بينم. تاجر گفت: ببخشيد! نيتم همان است. مرد هندى گفت: نه، او زنده نمى ماند؛ او از دست عده اى به دو بلا دچار شده و تا يك ماه ديگر هم بيش تر زنده نيست. بعد از يك ماه هم ميرزا حسين يزدى وفات كرد. الان هم قبر اين بزرگوار در شيراز در قبرستان خارج شهر قرار دارد و محلّ دعا و زيارت اهل حال است؛ آن قدر ايشان روح عالى داشت كه طاقت شنيدن گناه را هم نداشت، و متأسفانه، چقدر قدرت شيطانى در ما قوى است كه هر چه گناه مى كنيم، هيچ اثرى در ما نمى كند و ما نسبت به آن ناراحت نمى شويم، و اين عجيب هست.

حضرت على عليه السلام حساب مى كند كه بدن، عقل و جان فرزندانش نفقه مى خواهد، و چنان حقوق پدرى خود را عالى اجرا مى كند كه از ميان آن منزل، چنين فرزندانى بيرون مى آيند.


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ارزش كمّى كار مثبت‏
عبادت با امور دنيايى‏
تفاوت فرشتگان با انسان
حيات و مرگ در صحيفه‏
عزّت، ثمره اتصال به پروردگار
گرفتارى گناه در لحظه مرگ
ارتباط انسان با وحى الهى و شيطانى‏
لشگركشى زيباى خدا
تبيين كلمه «غاسق» در قرآن‏
ناله‏هاى اميرالمؤمنين عليه السلام از خوف جهنم‏

بیشترین بازدید این مجموعه

لشگركشى زيباى خدا
عبادت با امور دنيايى‏
ارزش كمّى كار مثبت‏
مسأله‏ى توبه را در قرآن كريم مى‏توان به پنج بخش ...
رعايت حدود محرم و نامحرم
حيات و مرگ در صحيفه‏
گرفتارى گناه در لحظه مرگ
حكايت سعدى درباره حرص مال دنيا
خدامحورى در مقام
تفاوت فرشتگان با انسان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^