فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

اخلاق صالحان در روايات‏

 

منابع مقاله:

کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه جلد دوم

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

 

«اربعين» شيخ بهايى از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله ده برنامه را به عنوان اخلاق صالحين يعنى آنان كه نفس خود را به صلاح و سداد آراستند نقل مى كند، شيخ مى فرمايد: «اگر در اين ده برنامه دقّت كنيد امّهات صفات سايرين و شأن جميع اوليا و عارفان است و كاملان از عبّاد حق از اين اوصاف برخوردارند:

1- سكوت از غير حق كه باب نجات است.

2- كم خورى.

3- وادار كردن نفس به عبادت.

4- انديشه و فكر در همه امور حيات.

5- ذكر: لسانى، قلبى، عملى.

6- نظر به عبرت.

7- نطق به حكمت.

8- قضاى حاجت مردم، هدايت كردن مردم، نفع رساندن به خلق.

9- خوف از معاصى و عذاب آن.

10- اميد به حق.» «1» چون انسان واجد اين صفات شد، اتّصال به مقامات ملكوتى و فيوضات قدسى پيدا مى كند.

يا عَلَىُّ! سَبْعَةٌ مَنْ كُنَّ فيه فَقَدِ اسْتَكْمَلَ حَقيقَةَ الْإيمانِ وَأبْوابُ الْجَنَّةِ مُفَتَّحَةٌ لَهُ: مَنْ أسْبَغَ وُضُوءَهُ و أحْسَنَ صَلاتَهُ وَأدّى زَكاةَ مالِهِ و كَفَّ غَضَبَهُ و سَجَنَ لِسانَهُ، وَاسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ وَأدَّى النَّصيحَةَ لِأهْلِ بَيْتِ نَبِيِّهِ. «2»

رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: در هر كس هفت برنامه باشد به حقيقت ايمان رسيده، درهاى جنّت به روى او گشوده شده: وضو را كامل كند، نماز را نيكو بجا آورد، زكات مال بپردازد، خود را از خشم و غضب حفظ كند، زبان از غير حق ببندد، براى گناهش استغفار كند و نسبت به اهل بيت پيامبر به نصيحت وخير خواهى برخيزد.

عنْ أميرِالمؤمنينَ عليه السلام: طُوبى لِمَنْ عَصى فِرْعَوْنَ هَواهُ و أطاعَ مُوسى تَقْواهُ، طُوبى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعادَ وَاسْتَكْثَرَ مِنَ الزّادِ، طُوبْى لِمَنْ راقَبَ رَبَّهُ و خافَ ذَنْبَهُ، طُوبى لِمَنْ أشْعَرَ التَّقْوى قَلْبَهُ، طُوبى لِمَنْ حافَظَ عَلى طاعَةِ رَبِّهِ، طُوبى لِمَنْ خَلا مِنَ الْغِلِّ صَدْرُهُ وَسَلِمَ مِنَ الْغَشِّ قَلْبُهُ. «3»

از امير المؤمنين عليه السلام روايت شده: خوشا به حال كسى كه فرعون هوايش را عصيان كند و از موساى تقوايش اطاعت نمايد، خوشا به حال كسى كه از معاد ياد كند و بر زاد و توشه بيفزايد، خوشا به حال كسى كه خدا را مراقب باشد و از گناهش بترسد، خوشا به حال كسى كه تقوا را بر ذات قلبش بفهماند و اين حقيقت را شعار دل قرار دهد، خوشا به حال كسى كه مواظب طاعت براى پروردگارش باشد، خوشا به حال كسى كه سينه اش ازغل و قلبش از غش پاك باشد.

آرى، اين است واقعيّت هايى كه اگر به كار گرفته شود نفس تزكيه مى شود و آماده انعكاس حقايق ملكوتيّه مى گردد.

عرفا فرموده اند:

مَنْ أماتَ نَفْسَهُ يُلَفُّ فى كَفَنِ الرَّحْمَةِ و يُدْفَنُ فى أرضِ الْكَرامَةِ وَمَنْ أماتَ قَلْبَهُ يُلَفُّ فى كَفَنِ اللَّعْنَةِ وَيُدْفَنُ فى أرضِ الْعُقُوبَةِ.

هر كس نفس را از اميال و شهوات و غرايز غلط بميراند در كفن رحمت پيچيده شود و در زمين كرامت دفن گردد و هر كس قلبش را از حيات الهى عارى نمايد و به زندگى معنوى و ملكوتى آن خاتمه دهد، در كفن لعنت پيچيده شود و در زمين عذاب و عقوبت دفن شود.

 

نكته اى لطيف

از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدند: شما زيباتر هستيد يا يوسف؟ فرمود:

هُوَ أصْبَحُ مِنّى و أنَا أمْلَحُ مِنْهُ. «4»

او از نظر صورت از من زيباتر بود و من از او نمكين ترم.

اين تشبيه به نمك را دو نكته است:

1- نمك خودش را در موادّ ديگر ذوب مى كند تا آن مواد سالم بمانند و خوشمزه شوند، آن جناب هم با اهل بيتش خودشان را در انواع حوادث و مشقّات و تكاليف ذوب كردند تا انسان ها از شرّ و شرور و شقاوت سالم مانده، بقاى الهى پيدا كنند.

2- سگ از حيوانات نجس العين است، اگر به آب هفت دريا بشويندش پاك نشود بلكه نجس تر شود، ولى اگر در نمكزار بيفتد پس از مدّتى كه از وضع موجودش تغيير پيدا كند، پاك و حلال و طيّب شود.

اين سگ نفس امّاره هم اگر در نمكزار شريعت رسول خدا صلى الله عليه و آله كه تركيبى از عقيده و اخلاق و عمل است بيفتد، حالت امّارگى را از دست بدهد و به مرتبه مطمئنّه و راضيه و مرضيّه برسد.

احوالات آنان كه در سايه رسالت پيامبر و سنّت سَنيِّه آن حضرت به مبارزه با نفس برخاستند و به مقامات عالى زهد و ورع و صبر و توكّل و رضا و تسليم و توحيد رسيدند احوالات عجيبى است، انسان از هر لحظه زندگى آنان جهت رشد و كمال و آزادى از هوا و هوس مى تواند درس بگيرد.

در اين زمينه حجّت حضرت ربّ العزّه بر همه كس تمام است و احدى را در پيشگاه وجود مقدّس حق تعالى، عذر قابل قبولى نيست.

حكايت زير نمودارى از مبارزه اولياى خدا با هوا و هوس در سايه راهنمايى هاى رسول خداست.

 

داستان فضيل عيّاض و داود طايى

فضيل عياض كه خود داستانى عجيبى دارد به در خانه داود طايى آمد، صداى ناله جانسوز او را از درون خانه شنيد، فضيل فرياد زد: اى داود! اگر حديث رسول خدا را كه فرمود:

لايَدْخُلُ النّارَ مَنْ بَكى مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ. «5»

داخل آتش نمى شود كسى كه از ترس خدا بگريد

را صحّت ورود يافته و اين كه قطره اى از اين اشك، آتش عذاب را خاموش مى كند درست مى پنداشتى اين همه گريه و زارى نمى كردى، تو را چه مى شود و چرا اين گونه با كشتى چشم در درياى اشك روانى؟ در به رويم باز كن كه به زيارتت آمده ام.

داود جواب داد: مرا خوف و خشيت از حق، از ملاقات با اشخاص باز داشته، فعلًا در راه محبوب و براى تصفيه جان و تزكيه نفس و صفاى قلب و زدودن كدورتِ روان مشغول خودم!

زنى در همسايگى داود بود، به درب خانه آمد و به فضيل گفت: حوصله كن تا وقت نماز برسد و او براى نماز جماعت عزيمت مسجد كند، او را آن وقت زيارت كن كه وى در خرج كردن وقت انسانى بسيار منظّم و دقيق است.

وقت نماز رسيد داود به مسجد رفت و فضيل هم دنبال او به مسجد شد، سپس با اجازه داود به خانه داود درآمد. كوزه شكسته اى از آب ديد كه آبش تابش آفتاب خورده و اطاقى معمولى و ساده و اثاثى مختصر و در حدّ قناعت.

به داود گفت: اين كوزه را از آفتاب بردار و جايى بگذار تا آبش خنك شود، داود گفت: آن قدر به خود اطمينان ندارم كه آب سرد ميل مرا به طرف لذّات دنيا زياد نكند.

گفت: اى داود! خانه را بپرداز، گفت: عمارت دنيا از تمتّعات طبع است و همين مرا بس است كه حال اسراف و زياده روى ندارم.

فضيل مى گويد: قبل از اين زيارت، داود را به غايت حسن و جمال ديده بودم به اندازه اى كه در بين مردم مشهور به صاحب جمال تر از او كسى نبود، ولى در اين زيارت وى را زار و نزار و رنگ پريده و لاغر ديدم، به او گفتم: اين چه حال است؟

گفت: اى فضيل! هشت غم مرا از خورد و خوراك و سؤال و جواب باز داشته و به اين روزم انداخته است:

 

هشت غم داود طايى

غم هول مطّلع

1- غم هول مُطّلَع يعنى وقت مرگ، كه در قرآن آمده:

كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» «6»

هر كسى مرگ را مى چشد.

أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ» «7»

هر كجا باشيد هر چند در قلعه هاى مرتفع و استوار، مرگ شما را درمى يابد.

كَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِيَ* وَقِيلَ مَنْ رَاقٍ* وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ* وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ* إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ» «8»

اين چنين نيست [كه مى پندارد]، هنگامى كه جان به گلوگاه رسد،* و [كسان بيمار] گويند: درمان كننده اين بيمار كيست؟* و [بيمار] يقين مى كند [كه با رسيدن جان به گلوگاه ] زمان جدايى [از دنيا، ثروت، زن و فرزند] فرا رسيده است!* و [از سختى جان كندن ] ساق به ساق به هم پيچد؛* آن روز، روز سوق و مسير به سوى پروردگار توست.

فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ* وَأَنتُمْ حِينَئِذٍ تَنظُرُونَ» «9»

پس چرا هنگامى كه روح به گلوگاه مى رسد،* و شما در آن وقت نظاره گر هستيد [و هيچ كارى از شما ساخته نيست!]

 

غم منزل گور

2- قرار گرفتن در منزل گور است:

منزل بى در و پيكر، منزل تنگ و تاريك، منزل غربت، منزل وحشت، منزل سرگذاشتن به خشت لحد با يك لباس چون كفن، منزلى كه راه گريز به جايى ندارد و ندانم در اين خانه كدام تابلو را بر بالاى سر من نصب كنند؟

رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ أو حُفْرَةٌ مِنْ حُفَر النّيرانِ. «10»

باغى از باغهاى بهشت، يا چاهى از چاههاى آتش دوزخ.

 

غم جواب دو ملك

3- فرياد دو ملكى است كه در قبر به گوشم رسد:

مَنْ رَبُّكَ؟ «11»

پروردگار تو كيست؟

كه نمى دانم جوابگو هستم يا نه. اين بستگى دارد به اين كه نهال توحيد را با اعتقاد و اخلاق و عمل آبيارى كرده و بارور كرده باشم تا بتوانم پاسخگوى آنان گردم و گر نه اگر غفلت داشته و درون را بتخانه كرده باشم چه جوابى دارم بدهم؟!

 

غم نفخه صور

4- غم نفخه صور است:

وَنُفِخَ فِى الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ* قَالُوا يَاوَيْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ» «12»

و در صور دميده شود، ناگاه همه آنان از قبرها به سوى پروردگارشان مى شتابند.* مى گويند: اى واى بر ما، چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت؟ اين واقعيتى است كه [خداى ] رحمان وعده داده بود و پيامبران راست گفته بودند!!

اى فضيل! در آن وقت بدن به من برگردانده شود و در قبر آماده ام كنند كه به محشر بيايم، چون آماده شوم ندانم به چه حال وارد شوم؟ كه قرآن را در اين زمينه دو آيه است:

يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّت وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ* وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» «13»

در روزى كه چهره هايى سپيد و چهره هايى سياه شود، اما آنان كه چهره هايشان سياه شده [به آنان گويند:] آيا پس از ايمانتان كافر شديد؟ پس به كيفر آن كه كفر مى ورزيديد، اين عذاب را بچشيد.* و اما آنان كه چهره هايشان سپيد گشته، همواره در رحمت خدايند و در آن جاودانه اند.

 

غم محشر

5- چون وارد محشر شوم ندانم زمام امرم را به ساربان آتش دهند كه خود براى خود پرداخته ام و يا ملائكه رحمت براى نداى:

ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِينَ» «14»

[به آنان گويند:] با سلامت و امنيت وارد آن جا شويد.

به سراغم آيند.

 

غم موقف حساب

6- موقف حساب است كه:

إِنَّ اللّهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِن تَكُ حَسَنَةً يُضَاعِفْهَا وَيُؤْتِ مِن لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً» «15»

يقيناً خدا به اندازه وزن ذرّه اى [به احدى ] ستم نمى كند و اگر [هم وزن آن ذرّه ] كار نيكى باشد، آن را دو چندان مى كند و از نزد خود پاداشى بزرگ مى دهد.

 

غم ترازوى اعمال

7- به وقت قرار گرفتن در برابر ميزان و ترازوى سنجش اعمال است:

وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ* وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ» «16»

ميزان [سنجش اعمال ] در آن روز حق است؛ پس كسانى كه اعمال وزن شده آنان سنگين و با ارزش باشد، رستگارند.* و كسانى كه اعمال وزن شده آنان سبك و بى ارزش باشد، به سبب اينكه همواره به آيات ما ستم مى ورزيدند، به خود زيان زده [و سرمايه وجودشان راتباه كرده ] اند.

فَأَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتَابَهُ بِيَمينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُا كِتَابِيَهْ» «17»

اما كسى كه پرونده اش را به دست راستش دهند، مى گويد: [اى مردم!] پرونده مرا بگيريد و بخوانيد.

وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ» «18»

و اما كسى كه پرونده اعمالش را به دست چپش دهند، مى گويد: اى كاش پرونده ام را دريافت نمى كردم.

 

غم قهر خدا

8- خدا را رحمت است و قهر. تجلّى رحمتش در دنيا، قرآن و رسالت و تكاليف، و در آخرت بهشت و رضوان و تجلّى قهرش در آخرت عذاب اليم و دوزخ هميشگى است. و اين آخرين مرحله است كه من ندانم در آن آخرين مرحله عاقبتم به كجا منتهى مى گردد؟!»

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- ترجمه الاربعين، شيخ بهايى: 64- 67.

(2)- بحار الأنوار: 66/ 170، باب 32، حديث 12؛ الخصال: 2/ 346، حديث 13.

(3)- عيون الحكم والمواعظ: 314.

(4)- معالم السبطين، حائرى: 1/ 408.

(5)- وسائل الشيعة: 7/ 76، باب 29، حديث 8771؛ أعلام الدين: 276.

(6)- آل عمران (3): 185.

(7)- نساء (4): 78.

(8)- قيامت (75): 26- 30.

(9)- واقعه (56): 83- 84.

(10)- بحار الأنوار: 41/ 249، باب 112، حديث 2؛ الاختصاص: 359.

(11)- بحار الأنوار: 6/ 175، باب 7، ذيل حديث 1؛ وسائل الشيعة: 3/ 176، باب 20، حديث 3336.

(12)- يس (36): 51- 52.

(13)- آل عمران (3): 106- 107.

(14)- حجر (15): 46.

(15)- نساء (4): 40.

(16)- اعراف (7): 8- 9.

(17)- حاقّه (69): 19.

(18)- حاقّه (69): 25.

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

دردم، زکودکی است که با روی همچو ماه از وصال ...
کوچه کوچه می روم از احسان محسنی فر
حضرت زينب كبرى (سلام الله عليها)
امام مهدی (عج) در قرآن
چگونگی انتقام شهدای کربلا
ربوبيّت در دعاى عرفه‏
حجاب از نگاه استاد انصاریان
سیره عبادی امام کاظم علیه السلام
منقذ بن مره عبدى
راز سر به مهر سوره "یاسین"

بیشترین بازدید این مجموعه

شخصیت عالم ربانی حضرت آیت الله شیخ حسنعلی ...
آثار فضیلت جوئی و عبادت
جلوه هایی از فرهنگ شهادت در شعر انقلاب.
آرزوى مرگ
مقام پیامبری اختیاری است یا اجباری؟
بررسی فریضه الهی نماز، تاثیر و جایگاه آن در زندگي ...
راه های افزایش محبوبیت
شفاعت قرآن در قیامت
نگاهي گذرا بر زندگينامه حضرت معصومه (سلام الله ...
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^