وقتى انسان فهميد همه چيز حق است، بايد درباره خودش نيز بينديشد و تلاش كند تمام وجودش را در راه حق قرار دهد؛ يعنى هم چنان كه ستاره و سحابى و كهكشان و خورشيد و ماه و حتى برگ درختان و ذره اى كوچك در اين عالم بر مدار حق اند، وجود او و تمام اعضاء و جوارحش نيز بر مدار حق قرار گيرند و افق طلوع حق شوند. اين نقطه آغاز راه است، زيرا وقتى انسان به اين نتيجه رسيد سراغ انبياء و امامان مى رود و از آنان سوال مى كند كه چگونه مى تواند اعضاء و جوارحش را افق طلوع فعاليت و عمل به حق قرار دهد. تعاليم انبياء از اين بع بعد پاسخگوى اين سوالات هستند؛ يعنى راه را نشان مى دهند و مى گويند براى اين كه چشم افق طلوع حق باشد چگونه بايد نگاه كند و به چه نگاه كند؛ براى اين كه گوش افق طلوع حق باشد چه چيزى را بايد بشنود؛ براى اين كه زبان افق طلوع حق باشد، چه بايد بگويد و چه نگويد؛ براى اين كه شكم افق طلوع حق باشد، چه بخورد؛ براى اين كه شهوت افق طلوع حق باشد، كجا بايد مصرفش كند؛ براى اين كه پا افق طلوع حق باشد، كجا بايد برود و .... انبياء الهى تمام اين ها را ياد مى دهند و مى گويند براى اين كه قلب افق طلوع حق باشد، بايد زلف آن را به پروردگار، به قيامت، به انبياء، و به قرآن گره زد؛ يعنى دل تبديل به كشور توحيد، جلوه گاه انبياء و ائمه، جلوه گاه ايمان و معرفت شود و نفس انسان صفحه اى شود براى ثبت حسنات و فضائل اخلاقى و از افق آن، تواضع و مهربانى، نرمى و خوش خلقى، صدق و صفا و كرامت، و در نهايت ولايت ظهور كند.
منبع : پایگاه عرفان