فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

كفر

 

 


منابع مقاله:

کتاب   : تفسير حكيم جلد یک

نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

 

 

اين كلمه در لغت به معناى پنهان كردن و پوشانيدن چيزى از نظر است، و در اصطلاح شرع و معارف الهيه به معناى انكار خدا و صفات او، و آخرت و شئون آن، و نبوت پيامبران، و كتاب هاى آسمانى به ويژه قرآن، احكام ضرورى اسلام، و نعمت هاى الهى است، كه از روى لجاجت و عناد و توجه نكردن به دلايل و برهان هاى استوار و آلوده بودن به هواى نفس و كبر و غرور و حسد و دشمنى و گاهى علم و عمد صورت مى گيرد.

در كتاب با ارزش كافى نوشته ثقة الاسلام كلينى از حضرت صادق (ع) روايت شده است كه كفر در قرآن مجيد در پنج معنا به كار گرفته شده است:

1- انكار حقايق (قطعى و مسلمى چون خدا، پيامبر، قرآن، قيامت) از روى بى خبرى و نادانى و به خاطر مطالعه نكردن در واقعيات و بى توجهى به دلايل و حجت ها و براهين محكم و استوار.

وَ قالُوا ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ: «1»

و گفتند: اين زندگى ما جز همين زندگى دنياى ما نيست، مى ميريم و زندگى مى كنيم و جز طبيعت و روزگار هلاكمان نمى كند، آنان در اين زمينه آگاهى و علم ندارند اينان نيستند مگر جمعى خيال پرداز.

2- انكار اصول اساسى اسلام چون توحيد ونبوت و قيامت در عين شناخت و آگاهى:

وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ: «2»

و عالمان يهود و وابستگانشان از پيش با اميد به ظهور پيامبر اسلام طمع پيروزى بر كافران را داشتند، هنگامى كه پيامبر كه بر اساس كتاب آسمانى خودشان تورات او را مى شناختند به سوى آنان آمد در مقام انكار و كفر به او برآمدند، پس لعنت خدا بر كافران باد.

3- بيزارى و برائت:

ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ: «3»

آنگاه روز قيامت (به خاطر اين كه هر يك سبب بدبختى و شقاوت ديگرى بود) از يكديگر بيزارى و برائت مى جوئيد.

4- سرپيچى از فرمان هاى حق:

وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ: «4»

و كسيكه حج خانه را در صورتى كه داراى استطاعت است ترك كند، (زيانى به خدا نمى رساند) زيرا خدا از جهانيان بى نياز است.

5- ناسپاسى و كفر نعمت:

لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ: «5»

خدا مى خواهد مرا بيازمايد كه نسبت به نعمتش سپاس گزار و شاكرم، يا كفران كننده و ناسپاس.

 

انذار

اين كلمه در لغت و در اصطلاح دينى به معناى اخطار و هشدار دادن به خطر و بلا پيش از وقوع آن است.

كتاب هاى آسمانى، و پيامبران خدا، و امامان معصوم، و اولياء الهى به امت ها اعلام كردند كه گناهان و معاصى آشكار و پنهان سبب ظهور عذاب استيصال در دنيا و عذاب اليم در آخرت است، و ادامه گناه و معصيت و پيوسته بودن فسق و فجور به طور قطع سبب تحقق هر دو عذاب دنيا و آخرت است.

خداى مهربان و پيامبران عاشق، و امامان دلسوز، و اولياء با محبت به هيچ عنوان راضى نبودند و نيستند كه يك نفر از هر قوم و ملتى و از هر نژادى و از هر سرزمينى چه در دنيا و چه در آخرت دچار عذاب گردد، به اين جهت از آنان مصرانه مى خواستند پيش از ظهور عذاب استيصال، و وقوع عذاب آخرت به گردونه ايمان درآيند، و به عمل صالح و اخلاق حسنه آراسته شوند، و ريشه گناه و معصيت را در سرزمين زندگى بسوزانند، و با اميدى قطعى و مسلم در انتظار دنيائى سالم و آباد، و آخرتى با عيش راضيه باشند، اين گونه سخن گفتن با مردم كه سخنى حكيمانه و موعظتى عاشقانه، و كلامى استوار، و خطابى مستدل و محكم، و عتابى دلسوزانه و از روى مهر و محبت است در اصطلاح قرآن مجيد انذار است.

إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ: «6»

ما نوح را به سوى قومش در رابطه با اين حقيقت فرستاديم كه قومت را پيش از آن كه عذاب دردناك به سوى آنان آيد هشدار و بيم ده.

وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ: «7»

و آنان را از روز اندوه و حسرت آن روزى كه كار از كار بگذرد هشدار و اخطار ده.

پس انذار هشدار دادن به مردم است نسبت به خطر و بلا و رنج و عذاب پيش از وقوع آن.

ختم

اين كلمه چنان كه در لغت آمده در اين آيه شريفه به معناى مهر زدن بر قلب و بستن روزنه آن به روى حقايق، و به عبارت ديگر سد كردن آن نسبت به فهم واقعياتى است كه سبب سعادت دنيا و آخرت و رهائى از عذاب امروز و فردا است.

اين كه آيه شريفه فعل لازم ختم را به وسيله حرف على متعدى كرده و قلب را مفعول آن گرفته است دلالت بر اين حقيقت دارد كه ختم به معناى لغوى آن يعنى مهر كردن و بستن و سد است.

بعضى از مفسران بزرگ كه از دانشمندان قابل قبول در ميان همه مسلمانان اند چه دانشمندان شيعه و چه از اهل سنت ختم را در مرحله اى به معناى شهادت و گواهى گرفته اند و آيه شريفه را اين گونه تفسير كرده اند: «8» خدا بر دلهاشان گواهى مى دهد (كه بر اثر ريشه دار شدن كفر در خون و گوشت و پوستشان) حق را در هيچ زمينه اى نمى پذيرند، و گوش هايشان سخنان حق و پيامبران را نمى شنود.

 

سمع

اين لغت مصدر است و مصادر جمع بسته نمى شود زيرا صلاحيت معناى مفرد و تثنيه و جمع را دارد، بنابراين اگر در ترجمه سمع در آيه شريفه بيايد كه خدا بر گوش هايشان مهر زده و گوش هاى آنها را به روى شنيدن حقايق بسته است معناى صحيحى است.

 

عذاب اليم

اين كلمه به معناى شكنجه دائم و مستمر توأم با دردى سخت و فشارى دردناك است، كه در دنيا براى كافران به صورت كشته شدن در جنگ، اسارت، و بلاهاى آسمانى و زمينى، و در آخرت به صورت آتش هولناك دوزخ است.

با توجه به مفاهيم و معانى لغات دو آيه شريفه شايد بتوان گفت:

تفسير دو آيه چنين است:

اى پيامبر آنان كه با بودن دلايل استوار، و براهين محكم و حجت هاى متين كه نشان دهنده توحيد، و صدق نبوت پيامبران، و قيام قيامت، و سلامت صراط مستقيم است، بر اثر كبر و عناد و حسد و لجاجت در كمال آزادى و اختيار و بدون اجبار، با كنار گذاشتن عقل و فطرت، و محجوب نمودن خود از انصاف و وجدان راه انكار حقايق و كفر به واقعيات را انتخاب كردند، و خدا آگاه است كه اينان بر كفرشان ثابت و پايدارند، و تا لحظه آخر عمر قصد ايمان آوردن و توبه از گناه ندارند، براى آنان مساوى است كه آنان را از وقوع عذاب استيصال در دنيا و عذاب دردناك در آخرت هشدار دهى يا ندهى ايمان نمى آورند.

خدا اينان را به كيفر كفرشان، و به سبب جناياتشان به مهر زدن بر دلهايشان براى اينكه از فهم حقايق محروم باشند و بر گوش هايشان براى اين كه از شنيدن حقايق محجوب باشند دچار كرده است، زيرا با علمى كه نسبت به وضع آنان دارد اگر قلب ها و گوش هايشان هم باز باشد سودى به حال آنان ندارد.

اينان غير از اين كه از سوى خدا بر دلها و گوش هايشان حجاب قرار دارد، به دست خود هم چشم خود را دچار حجاب كرده اند به اين خاطر از چشم خود براى ديدن آثار حق، و دقت در واقعيات، و مشاهده آثار نبوت و امامت، و مطالعه علوم مفيد به ويژه مطالعه قرآن و معارف الهيه استفاده نمى كنند، و چشمشان چون چشم حيوانات در پرده ى ظلمت نسبت به حقايق قرار دارد، به جاى اين كه آسمان ها و زمين و موجودات ميان آن دو را از نشانه ها و آيات توحيد، و قدرت، و علم و عدل و حكمت خدا ببينند، تراكمى از سنگ و گل، و آب و خاك، و مواد و عناصر، و فعل و انفعالات فيزيكى و شيميائى مى بينند، و حاضر نيستند با حق بينى بر توحيد حق گواهى دهند و به شئون حضرت او ايمان بياورند.

پس اينان مستحق قهر الهى اند و چون اراده بازگشت از كفر ندارند هشدار و اخطار سودى به حالشان ندارد، و فرمان حق بر آنان ثابت شده كه اهل دوزخ اند و لهم عذاب عظيم.

تمام راه هاى نجات، و ابواب رهائى، و فرود آمدن فيوضات ربانى به خاطر اصرارشان بر كفر به روى آنان بسته است، چون راه فهم حقايق و ايمان به واقعيات را كه قلب و گوش و چشم است براى هميشه به روى خود بسته اند، به اين خاطر در دنيا مستحق عذاب ختم قلب و گوش و در آخرت سزاوار عذاب عظيم اند.

حضرت رضا (ع) در پاسخ ابراهيم بن ابى محمود كه توضيح خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ را از آن حضرت پرسيد فرمود:

«الختم هو الطبع على قلوب الكفار عقوبة على كفرهم:» «9»

ختم به معناى مهر خوردن بر قلوب كافران به كيفر كفر آنان است.

اينان اگر نسبت به حضرت حق و در پذيرش حقايق لطف و نرمى و مهر و محبت نشان مى دادند و از كفر خود باز مى گشتند، و در آغوش توبه قرار مى گرفتند يقيناً بر دلها و گوش هايشان مهر نمى خورد، و به محروميت از فيوضات و محجوب ماندن از حقايق دچار نمى شدند، ولى چون حضرت حق از بى لطفى و بى مهرى آنان خبر داشت و مى دانست كه اينان تا لحظه ى آخر عمر ايمان نخواهند آورد بر دلها و گوشهايشان مهر شقاوت زد و بر آنان دچار شدن به عذاب دنيا و آخرت را قطعى و مسلم نمود.

اعتقاد مفسران بزرگ اين است كه مورد آيه گر چه عام است ولى از آن اراده خاص شده، زيرا اينطور نيست كه همه كافران در همه روزگاران ايمان نياورند، بلكه آيه شريفه متوجه معاندان و لج بازانى است كه كفر هم چون طبيعت و اخلاق ذاتى آنان شده، و به دست خود و به سوء اختيار و انتخاب خويش روزنه هر خيرى را به روى دل وجانشان بسته اند.

آيه شريفه متوجه كافرانى در صدر اول اسلام هم چون ابوجهل و ابولهب و زير مجموعه آنان مى باشد و نيز در رابطه با عالمان يهود و نصارى است كه در عين شناختى كه از پيامبر و قرآن داشتند از روى حسادت و دنيا پرستى به انكار آن حضرت و كتاب آسمانى اش بر خاستند، و مصداقش هر كافرى در هر زمانى است كه خدا خيرى در او نمى بيند و آگاه و داناست كه تا لحظه پايان عمر ايمان نمى آورد، و بر عناد و لج بازى اش و دشمنى و مخالفتش با اسلام، و انكارش نسبت به حقايق هستى پا فشارى و اصرار مى ورزد.

به راستى بايد به سوى حضرت حق دست دعا برداشت و براى حفظ خويش از فتنه ها و خطرات و لغزش ها، و سالم ماندن از كينه و عناد و لجاجت نسبت به حقايق درخواست عاجزانه و خاضعانه كرد كه:

«اللهم اجرنا من عذابك، و لا تبتلنا بسخطك، يا واسع المغفرة، و يا عظيم العفو و الرحمة بحق محمد و آله المعصومين:» «10»

پروردگارا ما را از عذاب دنيا و آخرتت پناه ده، و به خشم خود دچار مكن، اى كه مغفرت و آمرزشت فراگير، و بخشش و رحمتت بزرگ است، به حق محمد و اهل بيت معصومش.

در رابطه با قلب روايات بسيار مهمى در كتاب هاى معتبر حديث نقل شده كه با خواست خدا در ذيل تفسير آيه هفتاد و چهارم سوره ى بقره خواهد آمد و در اين سطور به عنوان تيمن و تبرك فقط به روايتى از رسول با كرامت اسلام قناعت مى كنم:

ابوذر از محبوبش پيامبر عزيز اسلام روايت مى كند كه آن حضرت فرمود:

«ان قلوب بنى آدم بين اصبعين من اصابع الرحمن فاذا شاء صرفها، و اذا شاء نكسها، و لم يعط الله احدا من الناس شيئاً هو خير من ان يسلك فى قلبه اليقين، و عند الله مفاتح القلوب فاذا اراد الله بعبد خيرا فتح له قفل قلبه و جعل قلبه وعاء واعيا لما يسلك فيه و جعل قلبه سليما و لسانه صادقا و خليقته مستقيمه، و جعل اذنه سميعة و عينه بصيرة، و لم يؤت احد من الناس شيئا هو شر من ان يسلك الله فى قلبه الشك لدينه و غلق الله الكفر على قلبه و جعله ضيقا حرجا كانما يصعد فى السماء:» «1 بى ترديد دل انسان ها در اختيار خداى رحمان است، هرگاه خدا بخواهد آن را (به خاطر شايستگى صاحبش) از فتنه ها و وسوسه ها و خطر كفر و شرك دور مى كند، و چون بخواهد (به خاطر بى لياقتى نشان دادن صاحبش) آن را واژگون مى سازد.

خدا احدى از مردم را چيزى كه بهتر از ورود يقين به قلبش باشد عطا نكرده است، كليدهاى قلوب نزد خداست، هنگامى كه خدا براى بنده اى خير بخواهد، قفل قلبش را باز مى كند، و قلبش را ظرفى گسترده براى حقيقى كه در آن وارد مى شود قرار مى دهد، و قلبش را سالم از هر آلودگى و زبانش را راستگو، و اخلاقش را مستقيم مى كند، و گوشش را شنواى حقايق و چشمش را بيناى به واقعيات قرار مى دهد، و به احدى از مردم چيزى كه بدتر از وارد شدن شك در قلبش نسبت به دينش باشد داده نشده، و اين كه خدا قلبش را براى پذيرفتن كفر بازكرده باشد، وآن قلب را به ننگى و فشار آورده، مانند اين كه صاحبش به هوا بالا رفته و در آن فضاى بياكسيژن به تنگى نفس مبتلا شده باشد.

 

نفاق و منافق

در سطور گذشته به اين مسئله اشاره شد كه نفق به معناى خلأ و شكاف است، و براين اساس منافق كه از نظر ادبى اسم فاعل است به معناى انسانى است كه در ظاهر متظاهر به اسلام و ايمان و در باطن خالى از اسلام و ايمان است، و كارش در ميان امت اسلام از باب حسد و كينه و غرور و كبر اين است كه با فتنهگرى و وسوسه و شيطنت و خدعهگرى و تبليغ فرهنگ مخرّب خود در پوشش اسلام در مردم ايجاد خلأ فكرى و عقلى نمايد، و در وحدت و يكپارچگى امت ايجاد شكاف كند، و قدرت يك پارچه مردم را درهم بشكند و جاده را براى كنار زدن صالحان و به كرسى نشانيدن فاسدان صاف كند.

قرآن درباره جنايات اينان و تفرقه افكنى شان ميان امت، و ساختن پايگاه براى فاسدان در سوره توبه ميفرمايد: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ : «12»

منافقان كسانى هستند كه برپايه دوروئى و نفاق مسجد ساختند كه اين مسجد براى آسيب رسانيدن به جامعه اسلامى و ترويج كفر ميان آنان، و ايجاد تفرقه ميان اهل ايمان، و كمين گاهى براى گردآمدن كسانى است كه پيش از اين با خدا و پيامبرش جنگيدهاند، و براى پنهان داشتن نفاقشان سوگند سخت ميخورند كه با ساختن اين مسجد جز خوبى و خدمت قصدى ندارند، ولى خدا گواهى ميدهد كه بيترديد آنان دروغ ميگويند.

كتاب خدا در ابتداى سوره بقره پس از بيان اوصاف اهل تقوا، و توضيح كفر كافران، و زيانهائى كه از ناحيه كفر متوجه آنان است در سيزده آيه پى درپى به زندگى سراسر آلوده منافقان، و بيمارى شديد و بسيار خطرناك قلبشان، و كيفيت زندگى نحسشان ميپردازد. و اين كه اينان بر اثر قلب بيمارشان توجهى به نصايح دلسوزان و موعظه مشفقان ندارند، و به پيمان خطرناكشان با سردمداران نفاق و كفر و شياطين انسى بر ضد اهل ايمان پاى بندند، و نتيجه هولناك نفاقشان به خود آنان برميگردد، و حيات پر از آلودگى آنان جز پوچى و آثارى شوم و از كارافتادگى مشاعرشان چيزى نيست و اين كه حضرت حق بر عذابشان در دنيا و آخرت قدرت دارد.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- جاثيه 24.

(2)- بقره 89.

(3)- عنكبوت 25.

(4)- آل عمران 97.

(5)- نمل 40.

(6)- نوح 1.

(7)- مريم 39.

(8)- مجمع البيان ج 1، ص 96- منهج الصادقين ج 1، ص 151.- تفسير كبير فخر رازى ج 1، ص 50.

(9)- نورالثقلين ج 1 ص 27 حديث 16- عيون اخبار الرضا ج 1 ص 123.

(10)- منهج الصادقين ج 1 ص 152.

(11)- كشف الاسرار ج 1 ص 65.

(12)- توبه، 107.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

امام آسمانی (1)
قدرت و فرمانروائى مطلقه حق بر ظاهر و باطن هستى‏
صدقه عامل دفع بلا
امام سجاد (ع) و روشهای تفسیری
بی‌تفاوتی مصداق بی‌دینی است
بركرانه ی صحیفه ی سجادیه
ملحق شدن راس مطهر امام حسین (ع) به بدن مطهر
علامه شهید مطهری
وَ اَمّا حَقّ الْجَارِ فَحِفْظُهُ غَائِباً وَ ...
پنج درس آموزنده سعادت بخش

بیشترین بازدید این مجموعه

چشم زخم و راه های درمان
دعا به رزمندگان و مجاهدان اسلام‏
نشانه های خدا در قرآن
قدرت و فرمانروائى مطلقه حق بر ظاهر و باطن هستى‏
چهره ي بي زوال خورشيد عاشورا    
راه هایی برای بخشیده شدن گناهان !
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
ماه صفر و علت نحسی آن
سوره ای از قران جهت عشق و محبت
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^