فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

محمد صلى الله عليه و آله يا عظيم‏ترين خبر آفرينش‏

 

منابع مقاله:

کتاب  : تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد دو

نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

زبان از بيان اوصاف و شخصيّت انسانى كه در گردونه خلقت نمونه ندارد و بالاتر و والاتر و افضل از او وجود ندارد عاجز است، قلم به روى صفحه كاغذ براى نشان دادن چهره او نمى چرخد، فكر از دريافت تمام حقيقت او ناتوان است.

من براى وصف او چاره اى جز مراجعه به آيات قرآن كه بيان خداست و روايات و اخبار، كه بيان معجز آساى اولياى حقّ است ندارم. در اين زمينه از آيات و روايات نمونه هايى را نقل مى كنم تا بتوانيد دور نمايى از واقعيّت او را ببينيد.

عقل اوّل، مخلوق و اقرب به حقّ و اعظم و اتمّ موجود است، چون از تمام حجاب هاى مُلكى و نفسى و فلكى به دور است. در روايات بسيار مهم در موثّق ترين كتب روايى آمده:

1- أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلُ. «1»

اوّلين مخلوق خدا عقل است.

2- أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ نُورى. «2»

اوّلين مخلوق خدا نور من [پيغمبر صلى الله عليه و آله ] است.

3- أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ رُوحى. «3»

اوّلين مخلوق خدا روح من [پيغمبر صلى الله عليه و آله ] است.

4- أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ الْقَلَمُ. «4»

اوّلين مخلوق خدا قلم است.

5- أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ الْمَلائِكَة. «5»

اوّلين مخلوق خدا فرشتگان مقرّب مى باشند.

اين پنج مرحله، اوصاف يك حقيقت و يك نور است، اسمايى است متعدّد براى مسمّاى واحد، مسمّاى واحدى كه بالاترين نشأه وجود است كه نسبت به او و حقّ واسطه نمى خورد، احتياج و نيازى در او به وجودى جز حقّ نيست. و نظرى به ما سوا ندارد و التفاتى جز به محبوب براى او نيست.

تعبير به قلم يعنى واسطه حقّ در تصوير حقايق و علوم به الواح نفسانيّه. اين بى واسطگى و عدم قيودات و مرزها، وسعت جلال و جبروت و عظمت رسول الهى صلى الله عليه و آله است.

موجود هر چه از قيد و بند دور باشد و به حضرت محبوب نزديكتر، خير و بركتش بيشتر است. او وجود نازنينى بود كه به بدن هم مقيّد نشد بلكه بدن و جسم، روى او بود به سوى خلق!

أقْبَلَ إلَى الدٌّنْيا وَأَهْبَطَ إلى الأَرْضِ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ. «6»

[پيغمبر صلى الله عليه و آله ] روى به دنيا كرد و به زمين فرود آمد به خاطر رحمت براى جهانيان.

و اين همه بدان معناست كه نور وجود مقدّسش در باطن تمام اشيا و عوالم موجودات هست كه او احبّ اشيا و صاف ترين و خالص ترين موجودات است.

انسان در ارتباط به او اهل كمال و نجات و شايسته بهشت است و در صورت روى گردانى از وى اهل، شقاوت و هيزم جهنّم است و اين حقايق در روايت زير كه بيشتر كتب حديث نقل كرده اند، منعكس است:

عَنْ أبى جَعْفَرٍ عليه السلام قال: لَمّا خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قالَ لَهُ: أقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قالَ لَهُ: أدْبِرْ، فَادْبَرَ ثمَّ قالَ: وَعِزَّتى و جلالى ما خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إلىَّ مِنْكَ، وَلا أكْمَلْتُكَ إلّافيمَنْ احِبُّ. اما انِّى إيّاكَ آمُرُ وَإيّاكَ أنْهى وَإيّاكَ أُعاقِبُ وَإيّاكَ اثيبُ. «7»

امام باقر عليه السلام مى فرمايد: زمانى كه خداوند عقل را آفريد از او بازپرسى كرد و سپس به او فرمود: روكن، پس او رو كرد، سپس به او فرمود: برگرد، پس برگشت. سپس فرمود: به عزّت و جلال خودم قسم! خلقى محبوب تر از تو به سوى من نيست، و تكميل نكردم تو را مگر در حق كسى كه او را دوست مى دارم. آگاه باش! من فقط تو را امر مى كنم و تو را نهى مى كنم و به تو عقاب مى كنم و به تو پاداش مى دهم.

ماه فرو ماند از جمال محمّد

 

سرو نباشد به اعتدال محمّد

قدر فلك را كمال و منزلتى نيست

 

در نظر قدر با كمال محمّد

وعده ديدار هر كسى به قيامت

 

ليلةالإسرا شب وصال محمّد

آدم و نوح و خليل و موسى و عيسى

 

آمده مجموع در ظلال محمّد

عرصه گيتى مجال همّت او نيست

 

روز قيامت نگر مجال محمّد

شمس و قمر در زمين حشر نتابند

 

نور نتابد مگر جمال محمّد

وآن همه پيرايه بسته جنّت فردوس

 

بو كه قبولش كند بلال محمّد

     

همچو زمين خواهد آسمان كه بيفتد

 

تا بدهد بوسه بر نعال محمّد

شايد اگر آفتاب و ماه نتابند

 

پيش دو ابروى چون هلال محمّد

چشم مرا تا به خواب ديد جمالش

 

خواب نمى گيرد از خيال محمّد

سعدى اگر عاشقى كنى و جوانى

 

عشق محمّد بس است و آل محمّد

     

(سعدى شيرازى)

 

حقيقت محمّديه

در رسائل قيصرى آمده است:

«حقيقت محمّديه در مقام قوس نزولى و معراج تحليلى بعد از تجلّى و ظهور در صُور عقول و نفوس و حقايق برزخى و مثالى و ظهور در عالم شهادت و تنزّل از مقام غيب و استقرار در رحم مادّى؛ از آن جهت كه صعود بر طبق نزول است و رجوع به بدايات كه همان حقيقت نهايات باشد، جهت پيوند به اصل خود كه غايت خلقت و كمال استجلا بر آن مترتّب مى شود از نواحى تكامل جوهرى و عروج و صعود تركيبى جهت استيفاى آنچه راكه در مقام نزول در مراتب و درجات و تنزّلات به وديعه نهاده بود، بعد از طىّ درجات معدنى و نباتى و حياتى و كسب وجود عقلانى و عبور از منازل بوادى، به كسب وجود حقّانى نايل آيد و بعد از نيل به مقام اعلاى از تمكين و خلاصى از اقسام تلوين و عبور از مرتبه و مقام واحديّت و فنا در احديّت و تحقّق به مقام مظهريّت اسم الله ذاتى و مشاهده خواص و آثار كلّيّه اسماى الهيّه و اعيان ثابته در مقام مظهريّت تجلّى ذاتى و احاطه به عوالم وجودى، رجوع به كثرت مى نمايد.

اين حقيقت كليّه در مقام «أوأدنى» و مرتبه مظهريّت تجلّى ذاتى و مقام ظهور سرّ تامّ و تمام:

فَأحْبَبْتُ أنْ اعْرَفَ. «8»

پس دوست دارم شناخته شوم.

به حكم:

أبيتُ عِنْدَ رَبّى، يُطْعِمُنى وَيَسْقينى. «9»

بيتوته كردم من نزد پروردگارم كه اطعام داد مرا و سيرابم كرد.

و:

لى مَعَ اللهِ وَقْتٌ لايَسَعُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَلانَبِىٌّ مُرْسَلٌ. «10»

براى من با خدا زمانى است كه هيچ فرشته مقرّبى و هيچ پيامبر مرسلى قدرت رسيدن به آن را ندارند.

از نحوه ظهور مفاتيح غيب و احكام اسما-

مُسْتأثَرَةٌ الّتى لايَعْرِفُها إلّا هو

- و كيفيّت ظهور و تجلّى اسماى كلّيّه و امّهات اسما در مرتبه واحديّت، مطّلع و به اسرار وجود واقف و به نحوه سريان آن مفاتيح به صور استعدادات، عالم و آگاه مى شود.

و در مقام واحديّت به اعتبار تحقّق به اسم اعظم و اسم الله آثار و احكام و مفاتيح اسماى مستأثره را به تفصيل در اعيانْ شهود نموده و حافظ عهد:

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يبَنِى ءَادَمَ أَن لَّاتَعْبُدُواْ الشَّيْطنَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ» «11»

اى فرزندان آدم! آيا به شما سفارش نكردم كه شيطان را مپرستيد كه او بى ترديد دشمن آشكارى براى شماست؟

إلى قوله:

وَأَنِ اعْبُدُونِي هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ» «12»

و اين كه مرا بپرستيد كه اين راهى است مستقيم.

و به ياد آورنده ميثاق:

مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ» «13»

از مؤمنان مردانى هستند كه به آنچه با خدا بر آن پيمان بستند [و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان بود] صادقانه وفا كردند.

و چون به سرّ اعيان و استعدادات لوازم اعيان واقف مى شود، در مقام هدايت تشريع احكام هر ذى حقّى را به حق خود و هر ممكنى را به كمالات لايقه خود مى رساند و چون صدور حوادث و وقوع وقايع را مستند به اسماى الهيّه و استعدادات و قابليّات ذاتيّه لازمه اين استعدادات را ناشى از حكمت بالغه الهيّه مى داند.

فَلا يَهُمُّ بِالنَّوازِلِ، وَلا يَغْتَمُّ بِالْحَوادثِ أصْلًا ولا تُؤَثِّرُ فيهِ، فَلايُرى فى عَيْنِ الْبَلايا إِلّا هَشَّاً بَشّاً بَسّاماً مَزّاحاً كعلىّ عليه السلام. «14»

پس به پيشامدها و حوادث اصلًا اهميّت نمى دهد و در حركت او تأثيرى ندارد؛ در عين بلا جز رضايت و خرسندى و شادى و خنده رويى چيزى براى او نيست مانند امام على عليه السلام.

از آن جا كه متجلّى در حقيقت كلّيّه محمّديّه، مفاتيح مختصّ به حضرت احديّت جمع و صاحب مقام اكمليّت مى باشند و قلب مبارك او به مقام برزخيّت كبرى و تجلّى احدى جمعى و مظهريّت اسم اللَّه ذاتى نايل آمده و تجلّيات الهيّه از ناحيه ذات و حقيقت او به عالم اسما و صفات و عوالم عقول و مراتب عالم مثال و عالم ماده و طبيعت واصل مى شود و آن حقيقت كلّيّه به حكم جامعيّت تامّه مشتمل بر كافّه حضرات است و جميع حقايق ابعاض و اجزاى وجود اويند، مفاتيح غيبى در هر درجه از درجات وجود او، اثرى از مقام غيب ذات به او مى رسانند.

در مقام غيب وجود، مُلهمَ از ذات حقّ است بدون وساطت امرى:

كَالْعِلْمِ بِالْأسْماءِ الْمُسْتَأْثَرَةِ الْغَيْبِيَّةِ.

مانند علم به اسماى برگزيده غيبى و پنهانى.

چه آن كه فرمود:

اللّهُمَّ إنّى اسْألُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ أو أنْزَلْتَهُ فى كِتابِكَ أوْ علَّمْتَهُ أحَداً مِنْ خَلْقِكَ أَوِ اسْتَأثَرْتَ بِهِ فى مَكْنُونِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ. «15»

بار پروردگارا! از تو مى خواهم به حق هر اسمى كه به آن، خود را ناميدى يا در قرآنت نازل كردى يا به يكى از بندگانت ياد دادى و يا هر اسمى كه در علم غيب و پنهان خود برگزيدى.

اين اسما متضمّن علوم و اسرارى هستند كه إنباى از غيب ذات و علم تفصيلى به آثار و مقتضيات اسماى كليّه و جزئيّه و استعدادات و قابليّات لازمه اعيان و حقايق خلقيّه بر آنها توقّف دارد و اين اسما در عالم جبروت و حضرت عمليّه علّت و منشأ سير آن حقيقة الحقايق در اسمايى كه رقايق اسماى مستأثره و صور ابهامات غيبيّه مخصوص به مقام احديّت جمع الجمع هستند مى باشند.

تقلّب و سير در اسماى ظاهره و باطنه و تحقّق به مقام جمعيّت اين اسما و افاقت و خلاصى از سُكر فناى در فنا و نيل به مقام تمكين تام، ناشى از استمداد از اسماى مستأثره و تجلّيات واصله از غيب ذات است.

[پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد]:

إنَّ اللَّهَ ضَرَبَ بِيَدِهِ بَيْنَ كِتْفَىَّ فَوَجَدْتُ بَرْدَ أنامِلِهِ بَيْنَ ثَدْيَىَّ فَعَلِمْتُ عِلْمَ الْأوَّلينَ وَالْآخِرينَ. «16»

خداوند با قدرت لايزالى خود بر دو شانه ام زد كه سردى آن را بين دو سينه ام حس كردم و علم اوّلين و آخرين را دانستم.

اثر اين مفاتيح در عالم ملكوت و ارواح، مكاشفات معنويّه و واردات و تنزّلات روحانيّه و مجرّده است كه علوم شريعت و طريقت و حقيقت و رموز و اسرار آنها ثمره آن مى باشد.

و مكاشفات صورى و شهود مقامات و درجات انبيا و اعمال خلايق در عوالم برزخى، رقائق و صور مكاشفات معنويّه اند و عبد سيّار قبل از نيل به مكاشفات معنويّه از باب عدم جواز طفره در صعود و نزول وجود، به مكاشفات صوريّه نايل آيد.

و اين مكاشفات به صورت دحيه كلبى و مشاهده مقامات انبيا در سماوات برزخى جهت آن حضرت، منافات با كشف حقايق معنوى در عالم ارواح و شهود مقدّرات و حقايق خواصّ اسما در واحديّت و قبول تجلّيّات ذاتيّه در احديّت ندارد، چه آن كه آن حقيقت كلّيه جامع جميع اين حضرات است.

از آن جا كه حضرت ختمى مرتبت، خاتم انبيا و شريعت او مكمّل كلّيّه شرايع الهيّه است و به مظهريّت تجلّى ذات حق و اسم اللَّه ذاتى نايل آمده است و حقيقت او مشتمل است بر جميع مراتب وجودى، ناچار كتاب نازل بر قلب او نيز مشتمل است بر جميع درجات و مراتب وجود كه مرتبه نازله آن، الفاظ قرآنيّه و نقوش و ارقام و سور و آيات و كلمات مابين الدَّفَّتَين است و خطابات قرآنيّه از اين جهت السنه احوال مخاطبين و استعدادات آنان و معرّف احوالات و مقامات و نشئات مكلّفين در مقام صعود وجود، بلكه السنه احوال و مقامات و درجات كلّيّه نفوس و جميع حقايق در قوس نزولى است.

لذا مرتبه عاليه قرآن كتاب الهى كه از آن به مطلع كتاب و مرتبه تعيّن حق به اسم «متكلّم» تعبير نموده است مقام احديّت جمع است و مراتب و درجات آن بعينها متّحد است با درجات و مراتب وجودى آن، كه اين كتاب بر او نازل شده است!!» «17»

 

پيامبر صلى الله عليه و آله از ديدگاه آيات و روايات

آرى، او خاصّه بنى آدم و خلاصه هر دو عالم، سراج سراچه كاينات و گل گلزار موجودات، نور حديقه آفرينش و نور حدقه بينش است. صدر نشين صُفّه لولاك و تكيه گزين مسند وَما أرْسَلْناكَ ، طوطى شكرفشان شكرستان سُبْحانَ الَّذى

اسْرى» «18» عندليب خوش الحان گلستان وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى». «19»

مفتاح خزائن غيب و مصباح انجمن لارَيْب، تا جدار ايوان

«كُنْتُ نَبِيّاً وَآدَمُ بَيْنَ الْماءِ وَالطّينِ» «20»

و شهسوار ميدان و ما أرْسَلْنَاكَ إلّارَحْمَةً لِلْعالَمينَ» «21».

مصدر انوار عدم و وجود و مظهر اسرار غيب و شهود، حقايق گوى راز

«مَنْ رَآنى» «22»

، مبرهن ساز وحى آسمانى، نكته سراى معنى

«نَحْنُ الْآخِرونَ السْابِقُونَ» «23»

و پرده گشاى صورت

«اهْدِ قَوْمِى إنَّهُمْ لا يَعْلَمون» «24»

، بيدار دلِ

«لا يَنامُ قَلْبى» «25»

، صاحب منزل

«أبيتُ عِنْدَ رَبّى» «26»

، محفل

«لى مَعَ اللَّه» «27»

را شمع و پروانه؛ مقام محمود جمع الجمع رسولى، شافع روز جزا و مقتداى اهل صفا، ابوالقاسم مصطفى، احمد و محمود و محمّد صلى الله عليه و آله است.

گفتا به صورت ار چه ز اولاد آدمم

 

از روى مرتبت به همه حال برترم

چون بنگرم در آينه عكس جمال خويش

 

گردد همه جهان به حقيقت مصوّرم

خورشيد آسمان ظهورم عجب مدار

 

ذرّات كاينات اگر گشت مظهرم

ارواح قدس چيست نمودار معنيم

 

اشباح انس چيست نگهدار پيكرم

بحر محيط رشحه اى از فيض فايضم

 

نور بسيط لمعه اى از نور ازهرم

     

از عرش تا به فرش همه ذرّه اى بود

 

در پيش آفتاب ضمير منوّرم

روشن شود ز روشنى ذات من جهان

 

گر پرده صفات خود از هم فرو درم

آبى كه زنده گشت ازو خضر جاودان

 

آن آب چيست قطره اى از حوض كوثرم

آن دم كزو مسيح همى مرده زنده كرد

 

يك نفخه بود از نَفَس روح پرورم

فى الجمله مظهر همه اشياست ذات من

 

بل اسم اعظمم به حقيقت چو بنگرم

     

(فخرالدين عراقى)

 

پيامبر صلى الله عليه و آله در كلام لاهيجى

لاهيجى در «شرح گلشن راز» در تفسير و توضيح:

يكى خطّ است ز اوّل تا به آخر

 

بَرو خلق جهان گشته مسافر

     

(شيخ محمود شبسترى)

و اشعار بعد از آن مى گويد:

«از اوّل مراتب موجودات كه عقل اوّل است تا آخر تنزّلات كه مرتبه انسانى است و از مرتبه انسانى تا مرتبه الهيّت كه نقطه آخرين دايره به اوّل متّصل مى شود، يك خطّ مستدير موهوم است كه از تجدّد تعيّنات نقطه وحدت نموده مى شود.

«بَرو خلق جهان گشته مسافر» و بر اين خطّ مذكور خلق عالم مسافرند كه از بطون به ظهور مى آيند و از ظهور به بطون مى روند:

كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ» «28»

همان گونه كه شما را آفريد، [پس از مرگ به او] بازمى گرديد.

و مبدأ و معاد و تقدّم و تأخّر و جان و جسم و عقول و نفوس به حسب قلّت و كثرت مناسب با نقطه وحدت نموده مى شود.

سوى هستى از عدم در هر زمان

 

هست دائم كاروان در كاروان

باز از هستى روان سوى عدم

 

مى روند اين كاروانها دم بدم

جزوها را رويها سوى كُل است

 

بلبلان را عشق بازى با گل است

آنچه از دريا به دريا مى رود

 

از همان جا كآمد آن جا مى رود

     

(مولوى)

 

رهبرى انبيا و اوليا

و حكمت بالغه حضرت الهيّه مقتضى آن است كه رفتن و آمدن خلايق در اين راه خطّ موهوم كه مذكور شد بى رهبرى كه متّصف به كمال اعتدال جمعى الهى باشد ميسّر نگردد. و آن جماعت كه متّصف بدين كمالند أوّلًا و بالذّات انبيايند كه مظاهر حقيقت نبوّت روح اعظم اند و ثانياً به سبب متابعت انبيا اوليايند، قدّس اللَّه أسرار هم، فلهذا فرمود كه:

در اين ره انبيا چون ساربانند

 

دليل و رهنماى كاروانند

     

(شيخ محمود شبسترى)

يعنى در اين راه مبدأ و معاد و نزول و عروج، انبيا كه به حسب كمال ذاتى اطّلاع بر حقايق امور و منازل و مراحل و حمدات و موانع راه حقيقت يافته اند چون ساربانند، يعنى چنانچه، ساربان در كاروان ضبط و نگاهبانى اشتران مى نمايد كاروان را با احمال و اثقال به وسيله اشتران باربردار به منزل مى رساند، انبيا نيز ضبط و نگاهبانى نفوس خلايق از افراط و تفريط اخلاق و اوصاف و اعمال مى نمايند به صراط مستقيم عدالت هدايت فرموده به منزلگاه كمال كه وصول به مبدأ است مى رسانند.

و در تشبيه انبيا به ساربان اشارتى است دقيق كه نفس انسانى را گاهى كه مستعدّ رياضت و مخالفت وى بوده باشد در اصطلاحات عارفان «بَقَره» مى نامند و بعد از اشتغال به سلوك «بَدَنه» مى خوانند و بَدَنه شترى است كه روز عيد اضحى در مكّه ذبح مى نمايند.

خلاصه سخن اين است كه چون انبيا عليهم السلام جهت هدايت خلقند و هدايت حقيقى كه رجوع به مبدأ است آن جماعتى را ميسّر گشته كه بدنه نفس را به تيغ مخالفت نفس و هوا و موت اختيارى ذبح نموده باشد؛ كأنَّه كه بعثت انبيا عليهم السلام به جهت ايصال نفوس اين جماعت است و به منزل وصول هر چند كه حكم نبوّت شامل همه است كه:

وَاللَّهُ يَدْعُوا إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» «29»

[مردم را] به سراى سلامت و امنيت [كه بهشتِ عنبر سرشت است ] دعوت مى كند و هر كه را بخواهد به راهى راست هدايت مى نمايد.

اين طايفه اند اهل معنى

 

باقى همه خويشتن پرستند

فانى زخود و به دوست باقى

 

اين طُرفه كه نيستند و هستند

     

(محمد اسيرى لاهيجى)

دليل كاروان راه شريعتند كه عامّه خلايقند و راهنماى كاروان راه طريقتند كه خواصّند، چو هر طايفه به قدر استعداد فطرى كه دارند قبول فيض هدايت هادى مى توانند نمود.

سير هر كس تا كمال وى بود

 

قرب هر كس حسب حال او بود

لاجرم چون مختلف افتاد سير

 

هم رَوِش هرگز نيفتد هيچ طير

هست با هر ذرّه درگاهى دگر

 

پس ز هر ذرّه بدو راهى دگر

     

(عطار نيشابورى)

اگر چه انسان مظهر جامع اسم كلى «اللَّه» است وفى الحقيقه از جميع اسما وصفات الهى من حيث الجامعّية محظوظ است امّا انسان كامل كه انبيا و اوليا از باقى افراد انسانى از آن جهت به كمال ممتاز گشته اند كه به طريق تصفيه، رجوع به مبدأ حاصل كرده اند ودر پرتو تجلّى احديّت او، هستى موهوم خويش فانى كرده باقى باللَّه شده اند و صفات جزئى ايشان عين صفات كلّى حق گشته است و در اين مرتبه بقاء باللَّه تفاوت مراتب كمال به حسب تحقّق و اتّصال به صفات الهى بسيار است، بعضى متحقّق به اكثر صفات الهى شده اند و بعضى به اقّل و باز در اين اقّل و اكثر تفاوت بسيار است.

و آن فرد كامل كه مستعدّ آن باشد كه به حسب حقيقت و معنى مظهر ذات و مجموع اسما و صفات اللَّه باشد و خواصّ و احكام اسم كلّى اللَّه به جزئيات و كليّات در او ظاهر مى شود و آن متحقّق به همه صفات الهى مى گردد حضرت خاتم محمّدى است و باقى انبيا و تمامت اولياى الهى اگر چه مظهر اين اسم كلى اللَّه اند، امّا هر يك مظهر اين اسم به بعضى صفاتند و مظهر تامّ اللَّه، كه مجموع صفات در او بالفعل به ظهور پيوسته باشد حضرت سيّد كونين است، پس نشأه ختمى محمّدى من حيث الحقيقة و المعنى سابق بر جميع انبيا باشد كه:

كُنْتُ نَبِيًّا و آدَمُ بَيْنَ الْماءِ و الطّينِ. «30»

من نبى بودم در حالى كه حضرت آدم در بين آب و گل بود.

ومن حيث الصّورة، متأخّر؛ چه علّت غايى «اوّل الفكر آخر العمل» است

«و نَحْنُ الْآخَرُونَ السّابِقُونَ». «31»

و از جهت اين تقّدم ذاتى كه بيانش بر سبيل اجمال گفته شد، فرمود:

و ز ايشان سيّد ما گشته سالار

 

هم او اوّل هم او آخر در اين كار

     

(شيخ محمود شبسترى)

«و ز ايشان» يعنى از انبيا «سيّد ما» كه حضرت رسالت پناه محمّدى صلى الله عليه و آله است «گشته سالار» يعنى مقدّم و بزرگ و مقتداى خلايق از انبيا و غيرهم.

و در اين محلّ، سالار به مناسبت كاروان فرمود.

«هم او اوّل هم او آخر در اين كار» يعنى در اين كار نبوّت.

 

حقيقت محمدى و تقدّم انسان كامل

بدان كه: «نبوّت» به معنى انبا است؛ يعنى اخبار و «نبى» آن است كه از ذات و صفات و اسماى الهى خبر دهد از سر تحقيق و اخبار حقيقى. پس اهل تحقيق اوّلًا و بالذّات، از آنِ عقل كلّ است كه مبعوث است به جهت انبا بى واسطه به جانب نفس كلّ و به واسطه به سوى نفوس جزئيّه. و هر نبى از انبيا، از زمان آدم تا زمان خاتم، مظهرى است از مظاهر نبوّت و روح اعظم كه عقل اوّل است؛ پس نبوّت عقل اوّل دائمى ذاتى باشد و نبوّت مظاهر زايل عرضى و حقيقت محمّدى عقل اوّل است كه روح اعظم مى باشد كه:

أوَّلُ ما خَلقَ اللَّهُ الْعَقْلُ. «32»

اوّلين مخلوق خدا عقل است.

أوَّلُ ما خَلقَ اللَّهُ نُورى. «33»

اوّلين مخلوق خدا نور من [پيغمبر صلى الله عليه و آله ] است.

أوَّلُ ما خَلقَ اللَّهُ رُوحى. «34»

اوّلين مخلوق خدا روح من [پيغمبر صلى الله عليه و آله ] است.

و صورت محمّدى صلى الله عليه و آله صورتى است كه: روح اعظم به تمامت اسما و صفات چنانچه گذشت در او ظاهر شده و نبوّت ذاتى كه اخبار از ذات و صفات حضرت الهى است، اوّلًا و بالذّات، روح اعظم است كه حقيقت آن حضرت است، در آخر نيز ختم نبوّت، عرضى بر صورت و معنى آن حضرت گشته؛ پس اوّل به حقيقت و آخر به صورت، درين كار نبوّت كه اخبار و اعلام است، آن حضرت بوده و باقى انبيا هر يكى مظهر بعضى از كمالات حقيقت آن حضرت اند.» «35»

آن خدايى كه فرستاد انبيا

 

نه به حاجت بل به فضل كبريا

آن خداوندى كه از خاك ذليل

 

آفريد او شهسواران جليل

پاكشان كرد از مزاج خاكيان

 

بگذرانيد از تك افلاكيان

برگرفت از نار و نور صاف ساخت

 

وانگه او بر جمله انوار تاخت

آن سنابرقى كه بر ارواح تافت

 

تا كه آدم معرفت زان نور يافت

نوح از آن گوهر چو برخوردار شد

 

در هواى بحر جان دُربار شد

جان ابراهيم از آن انوار زَفْت «36»

 

بى حذر در شعله هاى نار رفت

چونكه اسماعيل در جويش فتاد

 

پيش دشنه آبدارش سر نهاد

چون عصا از دست موسى آب خَورد

 

ملكت فرعون را يك لقمه كرد

نردبانش عيسى مريم چو يافت

 

بر فراز گنبد چارم شتافت

چون محمّد يافت آن ملك و نعيم

 

قرص مَه را كرد او در دَم دو نيم

چون ز رويش مرتضى شد دُرفشان

 

گشت او شير خدا در مرج جان

     

(مولوى)

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- عوالى اللآلى: 4/ 99، حديث 141؛ بحار الأنوار: 1/ 97، باب 2، حديث 8.

(2)- عوالى اللآلى: 4/ 99، حديث 140؛ بحار الأنوار: 1/ 97، باب 2، حديث 7.

(3)- بحار الأنوار: 54/ 309؛ شرح الأسماء الحسنى : 1/ 203، ينابيع المودة: 1/ 45، حديث 4.

(4)- بحار الأنوار: 57/ 93، باب 31، حديث 25؛ تفسير القمى: 2/ 198، ذيل آيه 3 سوره سبأ.

(5)- الولاية التكوينية لآل محمد عليهم السلام: 93.

(6)- شرح اصول الكافى، مازندرانى: 1/ 72.

(7)- الكافى: 1/ 10، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 15/ 204، باب 8، حديث 20286.

(8)- بحار الأنوار: 84/ 199، باب 12، ذيل حديث 6؛ شرح الاسماء الحسنى : 1/ 37.

(9)- بحار الأنوار: 16/ 403، باب 12، حديث 1؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 1/ 214.

(10)- بحار الأنوار: 18/ 360، باب 3؛ شرح اصول كافى: 3/ 82؛ سنن النبى صلى الله عليه و آله: 412، حديث 75.

(11)- يس (36): 60.

(21)- يس (36): 61.

(13)- احزاب (33): 23.

(14)- رسايل قيصرى: 127.

(15)- بحار الأنوار: 83/ 324، باب 45، ذيل حديث 69، در مصدر «فى علم الغيب» آمده است؛ المصباح، كفعمى: 214؛ مصباح المتهجّد: 509.

(16)- عوالى اللآلى: 1/ 52، با كمى اختلاف در عبارت؛ الفتوحات المكية: 1/ 214.

(17)- رسايل قيصرى: 125- 130.

(18)- اسراء (17): 1.

(19)- نجم (53): 3.

(20)- المناقب، ابن شهر آشوب: 1/ 214؛ بحار الأنوار: 16/ 403، باب 12، حديث 1.

(21)- انبياء (21): 107.

(22)- بحار الأنوار: 58/ 234، باب 45، ذيل حديث 1؛ من لايحضره الفقيه: 2/ 585، حديث 3191.

(23)- المناقب، ابن شهر آشوب: 3/ 219؛ كشف الغمه: 1/ 11.

(24)- الخرائج والجرائح: 1/ 164؛ اعلام الورى : 83، باب 4.

(25)- الخرائج والجرائح: 1/ 103؛ الصراط المستقيم: 1/ 204، فصل 15.

(26)- عوالى اللآلى: 2/ 232، باب الصوم، حديث 1؛ المناقب ابن شهر آشوب: 1/ 214.

(27)- بحار الأنوار: 18/ 360، باب 3، ذيل حديث 66؛ الكافى: 8/ 208، حديث 251.

(28)- اعراف (7): 29.

(29)- يونس (10): 25.

(30)- المناقب، ابن شهر آشوب: 1/ 214؛ بحار الأنوار: 16/ 403، باب 12، حديث 1.

(31)- المناقب، ابن شهر آشوب: 3/ 269؛ كشف الغمة: 1/ 11.

(32)- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد: 18/ 185، ذيل حكمت 52؛ عوالى اللآلى: 4/ 99، حديث 141.

(33)- عوالى اللآلى: 4/ 99، حديث 140؛ بحار الأنوار: 1/ 97، باب 2، حديث 7.

(34)- بحار الأنوار: 54/ 309؛ شرح الاسماء الحسنى : 1/ 203.

(35)- مفاتيح الاعجاز فى شرح گلشن راز: 18- 20.

 (36)- زفت: زياد، هنگفت.

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

نقش امام رضا علیه السلام در وحدت ملی و انسجام ...
شهادت امام حسن عسگری(ع)
تکیه گاه شما در زندگی چه کسی است؟
برکات امام حج نرفته!
اشاره به برخی از فواید نماز شب
پاداش صبر
خدا؛ خریدار خون شهدا
یار درباریِ امام جواد علیه السلام!
درخواست نابجا و اثر شوم آن و برانگيخته شدن پس از ...
به مناسبت وفات حضرت زینب(س) ؛ قهرمان صبر و شهامت

بیشترین بازدید این مجموعه

گفته‌هایی از «جرج جرداق» درباره امام علی(ع)
ولادت حضرت امام علی النقی الهادی (ع )
صفات یک مسلمان
توصیه های اخلاقی و تربیتی به والدین
اسم اعظمی که خضر نبی به علی(ع) آموخت
لزوم هزینة جانی و مالی براي مجالس عزاداری سرور ...
ولادت امام حسین (ع) از دیدگاه مورخین و محدثین
زیارتی برابر با زیارت پیامبر و برتر از هزار حج !
اشاره به برخی از فواید نماز شب
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^