فارسی
چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 14 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

راه علاج غفلت‏


منابع مقاله
:

کتاب : عرفان اسلامى جلد دو         

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

چه راهى براى علاج غفلت، اين ريشه امراض معنوى و مايه شقاوت دنيايى و آخرتى، بهتر از بازگشت به خويش است؟

بازگشت به خويش يعنى عرفان نفس، آن گاه شناخت ربّ و در نتيجه آگاهى به خواسته هاى سعادت بخش حق و تطبيق وضع نفس با آن خواسته ها.

نفس در ارتباط با ملكوت عالم، قدرت پيدا مى كند كه از ميان امواج پرخطر انواع حوادث سالم بيرون آمده و با سيرتى زيباتر از هر چيز به مالك واقعى خود برگردد.

نفس با توجّه به يك سلسله مسائل تكان دهنده و بيدار كننده، مى تواند خود را از طناب غفلت و بند شيطنت و زندان هوا آزاد كرده، در فضاى پر بهاى معنويت به پرواز آيد.

 

نسخه شفابخش

دانشمند بزرگ شيعه، استاد علّامه مجلسى رحمه الله، مرحوم ملا طاهر قمى در ترجمه «رسالة تنبيه الراقدين» جملاتى عالى و تكان دهنده خطاب به اهل قبور و جواب اهل قبور به آن مسائل به صورت زبان حال و خطاباتى به نفس دارد كه ذكر آن براى هر انسانى بهترين نسخه شفابخش غفلت و برترين راه ايجاد حال مراقبت در قلب و نفس است. آن بزرگ مرد بيدار چنين مى گويد:

سلام باد بر شما اى صاحبان قبرها، از پيران و جوانان!

سلام باد بر شما اى جدا شدگان از خويشان و دوستان!

سلام باد بر شما اى دور افتادگان از برادران و مصاحبان!

سلام باد بر شما اى محروم شدگان از اموال و اسباب!

سلام باد بر شما اى تكيه زدگان بر بالش خاك!

سلام باد بر شما اى ساكنان منزل هاى خالى!

سلام باد بر شما اى صاحبان صورت هاى تغيير يافته!

سلام باد بر شما اى صاحبان روى هاى خاك آلوده!

سلام باد بر شما اى اهل خانه هاى خراب و مندرس شده!

سلام باد بر شما اى اهل اثرهاى محو و برطرف شده!

شما بوديد- خدايتان رحمت كند- مغرور به قوّت و جوانى و بوديد مشغول به لهو رفاقت و طلبكاران زندگى و بقا و غافلان از مردن و فنا و متنعّم در خانه ها و قصرها و انس گرفتگان با زنان صاحب ستر و مشغول شدگان به لذّت و راحت و خوشحالى.

خانه هاى فراخ را گذاشتيد و بدون رغبت و رضا در تنگناهاى قبر ساكن شديد و در شكم هاى خاك سپرده گشته و از جسم خلق پنهان شديد. با مرگتان خشم دل حسودان فرونشست، دوستان و فرزندان را دلگير ساختيد. اى كاش مى دانستم در عوض دوستان چه يافتيد و مونس شما در خاك كيست و در وحدت و تنهايى چه مى كنيد و بدن هايتان در خاك چگونه پوسيد و كرم ها چسان از جسم شما خلق شد و چگونه همان ها گوشت و پوست شما را خوردند؟!

به چه صورت حدقه هاى شما بر صفحه رويتان روان شد و چگونه عضوها و بندهاى شما از هم گسست و پاى و دست راست و چپ بدنتان به چه نحو جدا شد؟!

اگر اى ترك كنندگان اهل و عيال و از آرزوها و اميدها بريده! از اوضاع بعد از خود از من بپرسيد، من پاسخ شما را مى دهم، اگر حاضريد بشنويد.

ديگران در خانه هاى شما ساكن شده و با زنان شما ازدواج كردند و اموالتان را بين خود تقسيم نمودند. اهل بيت شما از فرزندان و كودكانتان بر آن طفلانى كه به نعمت و ناز پرورش داديد، بريدند و ياران و دوستان براى هميشه شما را فراموش كردند و خويشان و هم نشينان از شما غافل شدند!!

اسمى از شما نمى برند و از ياد شما در دل و قلب آنان خبرى نيست. اين است آنچه پس از شما واقع شد.

اهل قبور پاسخ مى دهند: اى بنده حق! گفتگويت را شنيده و سخنت را حفظ كرديم، جواب ما را بشنو و آن را حفظ كن.

ما جامه پشيمانى پوشيديم و به درهاى قيامت داخل شديم. مرگ ما، وجود ما را در عجيب ترين وضع انداخته، ما را در تنگ ترين خوابگاه ها بر دست راست خواباندند و صورت ما را بر خاك قبر نهادند و سقف خانه ما را از خشت ساختند.

برادران و اهل ما براى هميشه با ما وداع كردند، از ما برگشته و ما را واگذاشتند!

فرشتگان در قبر ما حاضر شدند و از خواسته هاى پروردگارمان از ما پرسيدند.

كرم ها دور بدن ما جمع شده و ما را خوردند و آن قامت رعنا و صورت زيباى ما را تغيير دادند در خانه هاى خالى از وسائل، بدون اهل و عيال روز و شب خود را مى گذرانيم.

ما در امرى سخت و هولناك و پر خطر درافتاده و از قبر خويش جز برنامه هاى ترسناك و تهديد و سرزنش سخت چيزى نمى شنويم. بعضى از قبرها فرياد مى زنند: من خانه ظلمتم، من خانه فتنه ام، من خانه محنتم، من خانه غربت و غمم، من خانه وحدت و وحشتم، من زندان نافرمانم، من حفره اى از حفرات آتشم و بعضى از قبرها مى گويند: من خانه راحت و نعيمم براى كسى كه خداى رحيم را بندگى كرده، من خانه نعمت و خوشحاليم براى كسى كه از خدا ترسيده و از گناه اجتناب ورزيده.

قطعه هاى زمين ندا مى كنند و مى گويند: اى فريفته به ظاهر دنيا! اى كه امروز زنده اى! چرا از وضع كسانى كه در ما دفن شدند عبرت نگرفتى؟ اهل وحشم برادران و همسايگانت را نديدى در دل خاك دفن شدند؟!

حرص آنان و جمع آورى مال و واگذاشتن جمع شده هاى آن ها را نديدى و توجه نكردى كه از آنچه داشتند بى اختيار اميد برداشته و به خوارى و ذلّت در ما دفن شدند؟!

چرا به آنچه آنان عمل نكردند، در حالى كه به خير آنان بود تو عمل نمى كنى؟! چرا در جمع مال و پيدا كردن آرزوهاى دراز بى رغبت نمى شوى؟

مردگان در خاك خفته كه ماييم، زندگان را ملامت مى كنيم و با صداى بلند به آنان مى گوييم: اى واپس مانده در دنيا كه برادران و همسايگان را زير خاك كردى! آيا در حال ما براى تو عبرت نيست؟! آيا به پيش رفتن ما را در خاك گور فكر نمى كنى؟! آيا نمى بينى كه ما از خط عمل جدا گشته در حالى كه تو مهلت دارى و به فكر عمل نيستى؟

چرا آنچه از ما فوت شد تو تدارك نمى كنى؟! چرا به آنچه همسايگانت از آن محروم شدند عمل نمى نمائى؟

اى ساكن خانه غرور و خطاب كننده به اهل قبور، ما آرزو مى كنيم كه بر درست كردن توشه قادر شويم و براى حركت در راه آماده گرديم، از ما وقت عمل خير گذشت تو امروز را كه در آنى غنيمت بدان و از عاقبت بد اهمال كارى بترس.

تو اى خطاب كننده به ما! عن قريب رحلت نموده نزد ما خواهى آمد و پس از چند روزى بر ما وارد خواهى شد، بر نفس لطيف ضعيف خود رحم كن و در خلاصى جان شريف خويش بكوش. بدان به همين زودى، همان معامله اى كه با خانه هاى ما كردند، با خانه تو خواهند كرد و آثار تو نيز همانند آثار ما فانى و برطرف خواهد شد و به حالى در افتى كه هيچ يار و مصاحبى قدرت نفع رساندن به تو را نداشته باشد و نزديك و برادر توانايى نجات تو را نداشته و تو هم به سوى خانه غربت و وحشت روان گردى، در حالى كه از تمام علايق و اسباب بريده باشى.

قبرت و پرسش كنندگانت به انتظار تواند، به سوى آنچه از ما شنيدى شتاب كن و براى جايى كه ما انتقال به آن يافته ايم مهيّا شو. آنچه بر ما گذشت بر تو هم خواهد آمد. به خدا قسم تو را خطر هولناك در پيش است ما تو را خبر كرديم و راه توفيق را به تو نمايانديم.

پس از گفت و شنيد با مردگان نوبت خطاب به نفس است: اى غافل فريفته شده! جواب صاحبان قبر را شنيدى و از آنچه شرح دادند خبر شدى، فردا نزد مولا و آقايت چه عذرى دارى، به هنگام رسيدنت به او و رسيدنش به تو چه خواهى گفت؟!

به خدا قسم اگر اهمال كنى و از آنچه به سوى آن مى روى غافل بمانى، در حالى كه تو را ترساندند و از خطرات برحذر داشتند، نزد پروردگارت با يك دنيا هول و ترس رسوا شوى و با خطرهاى فراگيرنده روبرو گردى، عازم سفر و كوچ كردن باش و براى جمع كردن توشه جهت روز خطر بزرگ آماده شو.

به سوى مولايت بازگرد، بازگشتن بنده خوار و ذليل كه بر نفس خود ظلم كرده و حرمت خدايش را ارج ننهاده. توبه كن، مانند بنده اى كه گناهانش سخت عظيم است و عمرش از كف رفته، آن چنان از كف رفتنى كه گويا به انتها رسيده و فرصت انجام كار از دستش رفته!

آن چنان بنده اى كه پناهى نمى بيند كه از خدا به سوى آن رود و گريزگاهى نمى جويد كه از پروردگارش به سوى او بگريزد. بنده اى كه در چنين حال ناگهان متوجه خداى خود گشته، با دلى پاك به سوى او روى آورد و خدايش را به آوازى متغيّر و آهسته بخواند و آن چنان فروتنى كند كه گويى منحنى شده كمرش خم گشته و از شدت سر به زيرى دو تا شده و دو پايش از شدّت ترس مى لرزد و اشك هايش پهناى صورت او را گرفته و در حال دعا و مناجات است و فرياد مى زند:

واى از دورى سفر، واى از بزرگى خطر، واى از تاريكى قبر، واى از ايامى كه ضايع كردم، واى از خجالتم بر گناهانى كه جمع نمودم.

آه اگر با عدل خود با من معامله كنى و فضلت را از من دريغ دارى.

آه اگر پرونده ام را به دست چپم دهى و بدى حال و عملم را بر مردمان ظاهرسازى.

آن گاه خطاب كنى: او را بگيريد و به غل ببنديد و به آتش جهنم بسوزانيد. آن وقت مبتلا شوم به بلايى كه خويشان از نجاتم، ناتوان و قوم و قبيله ام از نفع رساندن به من، حقير و زار.

واى از آتشى كه پشت جگر را بسوزاند.

آه از آتشى كه سر و دست و پا را از هم جدا كند.

واى از آتشى كه نورش تاريكى، آسانش رنج آور و دورش نزديك است.

آه از آتشى كه رحم نكند و طلب مرحمت احدى را نپذيرد و بر تخفيف عذاب قادر نباشد و توان نجات زارى كننده را نداشته باشد.

آه از ضريع و زقّوم و غسّاق جهنّم، كه هر سه خوراكى اهل عذاب است.

آه از شراب جهنم كه روده و دل اهلش را پاره پاره كند.

اى مولاى من! آيا براى شقاوت آفريده شده ام تا بدين سبب گريه ام را طولانى كنم، يا براى سعادت، تا اميد بر تو دوزم؟

آيا اعضايم را براى عذاب كشيدن از گرزهاى آتشين آفريده اى و روده هايم را براى خوردن حميم جهنّم.

مولاى من! به من بگو بعد از اين كه به تو ايمان آوردم مرا عذاب مى كنى؟! يا پس از اين همه عشق به تو، از پيشگاه رحمتم مى ميرانى؟! از ذات كريمت دور است كه مرا از خود نااميد كنى؟

آيا مسير گمانم را به خود عوض مى كنى و اميدم را به نااميدى بازمى گردانى؟ نه اين چنين نيست، بدون شك اميدم به تو يك اميد حتمى و رجايم نسبت به عنايتت رجايى عظيم است.

و به قول سعدى در فصل مناجات:

تنم مى بلرزد چو ياد آورم

 

مناجات شوريده اى در حرم

كه مى گفت شوريده و دل فكار

 

الهى ببخش و به ذلّم مدار

به لطفم بخوان و مران از درم

 

ندارد به جز آستانت سرم

تو دانى كه مسكين و بيچاره ام

 

فرو مانده نفس امّاره ام

نمى تازد اين نفس سركش چنان

 

كه عقلش تواند گرفتن عنان

كه با نفس سركش برآيد به زور

 

مصاف پلنگان نيايد زمور

به مردان راهت كه راهى بده

 

وزين دشمنانم پناهى بده

خدايا به ذات خداونديت

 

به اوصاف بى مثل و ماننديت

به لبيك حجاج بيت الحرام

 

به مدفون يثرب عليه السلام

به تكبير مردان شمشير زن

 

كه مرد دغا را شمارند زن

به طاعات پيران آراسته

 

به صدق جوانان نوخاسته

كه ما را در آن ورطه يك نفس

 

زننگ دو گفتن به فرياد رس

اميد است از آنان كه طاعت كنند

 

كه بى طاعتان را شفاعت كنند

به پاكان كز آلايشم دور دار

 

وگر زلّتى رفت معذور دار

به پيران پشت از عبادت دوتا

 

زشرم گنه ديده بر پشت پا

كه چشمم ز روى سعادت مبند

 

زبانم به وقت شهادت مبند

چراغ يقينم فرا راه دار

 

ز بد كردنم دست كوتاه دار

بگردان زناديدنى ديده ام

 

مده دست بر ناپسنديده ام

     

من آن ذرّه ام در هواى تو نيست

 

وجود و عدم زاحتقارم يكى است

زخورشيد لطفت شعاعى بَسَم

 

كه جز در سعادت نبيند كَسَم

بدى را نگه كن كه كم تر كس است

 

گدا را ز شاه التفاتى بس است

مرا گر بگيرى به انصاف و داد

 

بنالم كه عفوت نه اين وعده داد

خدايا به ذلّت مران از درم

 

كه صورت نبندد درى ديگرم

ور از جهل غائب شدم روز چند

 

چو باز آمدم در برويم مبند

چه عذر آرم از ننگ تر دامنى

 

مگر عجز پيش آورم اى غنى

فقيرم به جرم گناهم مگير

 

غنى را ترحّم بود بر فقير

چرا بايد از ضعف حالم گريست

 

اگر من ضعيفم پناهم قويست

خدايا به غفلت شكستيم عهد

 

چه زور آورد با قضا دست جهد

چه برخيزد از دست تدبير ما

 

همين نكته بس عذر تقصير ما

خدايا مقصّر به كار آمديم

 

تهى دست و اميدوار آمديم «1»

     

 

ديدگاه روايت به مراقبان و محاسبان

در طول تاريخ حيات، به چهره هاى پرارزشى برمى خوريم كه بر اثر اتصال به نور حقيقت، در تمام زمينه هاى زندگى با مراقبه و محاسبه زيستند و هرگز به دشمنان ظاهر و باطن و غولان درونى و بيرونى، اجازه فعاليّت در حوزه حيات پرقيمتشان را ندادند.

اينان با گوش دل نصايح كتب آسمانى و انبيا و امامان را شنيدند و پس از شنيدن به كار بستند و از به كار بستن حقايق نتايج عالى گرفتند. قرآن به همه مردم براى اين كه نسبت به همه امور زندگى مراقب و مواظب باشند و با كمال بيدارى حساب همه برنامه هاى حيات را داشته باشند مى فرمايد:

[يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ ] «2».

اى اهل ايمان! از خدا پروا كنيد و هر كسى بايد با تأمل بنگرد كه براى فرداى خود چه چيزى پيش فرستاده است و از خدا پروا كنيد؛ يقيناً خدا به آنچه انجام مى دهيد، آگاه است.

از امامان بزرگوار نقل شده كه مى فرمودند:

حاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحاسَبُوا وَزِنُوا أَعْمالَكُمْ بِميزانِ الْحَياء قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا «3».

خود به حساب خود برسيد قبل از آن كه به حسابتان برسند و با ترازوى حيا اعمال خويش را بسنجيد، قبل از اين كه با آتش قهر حق اعمالتان را بسنجند.

وفى الْخَبَرِ، أَنَّهُ عليه السلام جاءَهُ رَجُلٌ فَقالَ: يا رَسُولَ اللّهِ أَوْصِنى. فَقالَ: أَمُسْتَوْصٍ أَنْتَ؟ قالَ: نَعَمْ. قالَ: إِذا هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عاقِبَتَهُ، فَإِنْ كانَ رُشْداً فَامْضِهِ وَإِنْ كانَ غَيّاً فَانْتَهِ عَنْهُ «4».

در خبر است كه مردى خدمت رسول اسلام صلى الله عليه و آله آمد، عرضه داشت: مرا سفارش كن. فرمود: تو سفارش پذيرى؟ گفت: آرى. فرمود: چون كارى را تصميم گرفتى در عاقبت و نتيجه آن انديشه كن، اگر كمال و منفعتى در آن بود آن را بجاى آر، اگر گمراهى بود از آن دست بردار.

وَفى الْخَبَرِ، يَنْبَغى أَنْ يَكُونَ لِلْعاقِلِ أَرْبَعَ ساعاتٍ: ساعَةٌ يُحاسِبُ فيها نَفْسَهُ «5».

در خبر آمده كه عاقل بايد داراى چهار ساعت باشد: يكى از آن ها ساعتى است كه در آن بايد به حساب خويش برسد.

عَنْ مَيْمُونِ بْنِ مِهْران أَنَّهُ قالَ: لا يَكُونُ الْعَبْدُ مِنَ الْمُتَّقينَ حَتّى يُحاسِبَ نَفْسَهُ أَتَمَّ مِنْ مُحاسَبَةِ شَريكِهِ، وَالشَّريكانِ إِنَّما يَتَحاسَبانِ بَعْدَ الْعَمَلِ «6».

ميمون بن مهران [ظاهراً از نبىّ اكرم صلى الله عليه و آله ] نقل مى كند كه حضرت فرمود: عبد از گروه پرهيزكاران نيست مگر به حساب نفس برسد، آن هم كامل تر از كسى كه به حساب شريكش مى رسد، كه دو شريك به طور طبيعى به حساب خود بعد از عمل مى رسند. (اما عبد با تقوا قبل از عمل به حساب خود رسيده و بعد از عمل هم در حساب و در نگرانى است).

عَنِ الصَّادِقِ عليه السلام: أَقْصِرْ نَفْسَكَ عَمّا يَضُرُّها مِنْ قَبْلِ أَنْ تُفارِقَكَ، وَاسْعَ فى فَكاكِها كَما تَسْعى فى طَلَبِ مَعيشَتِكَ فَإِنَّ نَفْسَكَ رَهينَةٌ بِعَمَلِكَ «7».

امام صادق عليه السلام فرمود: جلوى نفس را قبل از جدايى از بدن، از آنچه برايش زيان بار است بگير و در آزادى آن هم چنان كه براى معيشت فعاليت مى كنى بكوش، كه نفست در گرو عمل تو است.

با توجّه به اين آيات و روايات، خردمندان به نفس مهلت گناه نمى دادند و نيز نمى گذاشتند خيرى گرچه كوچك باشد از دست نفس برود!

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- كليات سعدى: 395 (به نقل از باب دهم بوستان)

(2)- حشر (59): 18.

(3)- محجّة البيضاء: 8/ 167، كتاب المراقبة والمحاسبة؛ بحار الأنوار: 68/ 265، باب 76.

(4)- محجّة البيضاء: 8/ 165، كتاب المراقبة والمحاسبة.

(5)- محجّة البيضاء: 8/ 165، كتاب المراقبة والمحاسبة.

(6)- محجّة البيضاء: 8/ 165، كتاب المراقبة والمحاسبة.

(7)- الكافى: 2/ 455، باب محاسبة العمل، حديث 8؛ محجّة البيضاء: 8/ 166، كتاب المراقبة والمحاسبة.

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

نام سيدالشهداء بر درب بهشت و عرش نقشه بسته است
ايمان يهودى
صداق و مهريه‏  
كثرت صدقات امام سجاد(ع)
نماز در فرهنگ پيامبران و امت‏ها
کربلا در بقیع (شهادت امام سجاد علیه‏السلام)
امام سجاد ( عليه السلام ) و عبادت
احمد بن محمّد بن عقيل‏
زان فتنه خونین که به بار آمده بود از حسین اسرافیلی
حضرت رقیه (س) از محمدمهدی عبدالهی

بیشترین بازدید این مجموعه

جهاد ، مقابله با بى‏مهرى
حجاب از نگاه استاد انصاریان
جلوه هایی از فرهنگ شهادت در شعر انقلاب.
فرهنگ گریه
تسخیر قلب به محبت الهی
فلسفه عید سعید قربان چیست؟
جنایات وهابیت در طول تاریخ
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
غبار زائر اهل بيت عليهم السلام‏
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^