فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حديث عقل و نفس آدمى درآيينه قرآن - جلسه سوم - (متن کامل + عناوین)

حواس باطنى و ظاهرى و تأثير آنها در رشد و سقوط انسان

 

تهران، حسينيه همدانيها رمضان 1386

بسم اللّه الرحمن الرحيم. الحمد للّه رب العالمين و صلّى اللّه على جميع الأنبياء و المرسلين و صلّ على محمّد و آله الطاهرين.

 

حقيقتى كه از ديرباز براى همه دانشمندان معلوم بوده اين است كه انسان داراى دو نوع حس يا ابزار درك و فهم است: حواس ظاهرى و حواس باطنى.

حواس ظاهرى همان پنج حس معروف بينايى و شنوايى و چشايى و بويايى و لامسه اند كه انسان را با نمودهاى ظاهرى عالم هستى مرتبط مى كنند و حواس باطنى حس هايى هستند كه انسان را با عوالم و حقايق معنوى و عناصر باعظمتى، كه رابط بين انسان و عالم ملكوت است، ارتباط مى دهند و باعث مى شوند انسان در همين دنيا قادر به لمس و درك حقايق اصيل عالم و واقعيات عالم ماوراء باشد. ازاين رو، هرچه اين حس قوى تر باشد، انسان به وجود مقدس پروردگار عالم نزديك تر است.

به كمك اين حس ها، انسان در گردونه عمل صالح و اخلاق حسنه و تقوا قرار مى گيرد، و وجودش منبع توليد خيرات و مبرّات و عبادات و خدمات باارزش ديگر مى شود، به طورى كه همواره با نيتى پاك و صاف در راه جلب رضايت پروردگار عالم گام برمى دارد و كارش به ايثار، كه برتر از انفاق است، مى رسد؛ يعنى در حال شدت نياز؛ ديگران را بر خود مقدم مى دارد.

اگر انسان حس هاى باطن مثل عقل، وجدان، حالات بسيار باارزش قلب و نفس را به كار نگيرد و فقط از حس هاى ظاهر استفاده كند، رابطه اش با زندگى به رابطه اى حيوانى بدل مى شود؛ درحالى كه اگر از اين حس ها بهره بردارى كند، حس هاى ظاهرى هم به استخدام آن ها در خواهند آمد و انسان را به اوج آزادى و حريّت (به معناى واقعى كلمه) خواهند رساند. ازاين رو، كسى كه حس باطنش بيدار است حتى وقتى با حس ظاهر به عالم نگاه مى كند چنين مى بيند:

برگ درختان سبز در نظر هوشيار

 

هر ورقش دفترى است معرفت كردگار [1]

     

يعنى برگ درختان نيز براى او نردبانى براى رسيدن به توحيد و شناخت پروردگار و به دست آوردن كرامت و ادب مى شود.

اما اگر انسان با حس هاى باطن خود رابطه نداشته باشد، شهوات و هواهاى نفسانى حواس ظاهرى او را به كار مى گيرند و شروع به ساختمان سازى مى كنند، ولى چون ديد انسانى ندارند هرچه مى سازند طويله يا ساختمان حيوانى است.

 

پيروان حس هاى ظاهرى و باطنى در نگاه قرآن

 

الف. راهيان دوزخ

 

قرآن كريم درباره اين موضوع آيات جالبى دارد. نخستين آيه اى كه بدان مى پردازيم آيه 179 سوره اعراف است:

«و لقد ذرأنا لجهنّم كثيرا من الجن و الإنس ...».

و مسلما بسيار از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريديم ...

چرا؟ دليلش چيست؟ زيرا:

«لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا يصرون بها و لهم ءاذان لا يسمعون بها اولئك كالأنعم بل هم اضلّ اولئك هم الغافلون».

آن ها را دل هايى است كه به وسيله آن (معارف الهى را) در نمى يابند و چشمانى است كه توسط آن (حقايق و نشانه هاى حق را) نمى بينند و گوش هايى است كه به وسيله آن (سخن خدا و پيغمبران را) نمى شنوند.

آنان مانند چارپايان بلكه گمراه ترند. اينانند كه بى خبر و غافل از معارف و آيات خدايند.

به عبارت ديگر، حسّ باطن در آنان تعطيل و چراغ باطن در ايشان خاموش است. در تاريكى زندگى مى كنند و راه مى روند و تاريكى هم عاقبتش سقوط و دوزخ است.

وقتى حس باطن به كار گرفته نشود، حواس ظاهر نيز دچار خطا در ديدن و شنيدن مى شوند و فتنه و فساد انسان را فرا مى گيرد، لذا در هيچ زمينه اى به كسى رحم نمى كند، حتى به خودش و خانواده اش. در آيه 28 سوره ابراهيم مى خوانيم:

«ألم تر إلى الّذين بدّلوا نعمت اللّه كفرا و احلّوا قومهم دار البوار».

آيا كسانى را كه شكر نعمت خدا را به كفران و ناسپاسى تبديل كردند و قوم خود را به سراى نابودى و هلاكت درآوردند نديدى؟

چنين كسى هم خودش را اهل جهنم مى كند و هم خانواده و خاندان و وابستگانش را. او چند امانت الهى را دور خود جمع كرده و چون خودش با حس هاى باطن كارى ندارد، اجازه نمى دهد آن ها هم كارى داشته باشند و اگر يكى شان هم بخواهد از او جدا شود، همه را وادار مى كند مسخره اش كنند تا از به كارگيرى حس باطن دست بردارد. در نهايت نيز، همه را با خود به جهنم مى برد و براى ابد به آتش مى كشاند.

اما موضوع به همين جا ختم نمى شود. آيه 68- 66 سوره مباركه احزاب مى گويد وقتى چهره همسر و فرزند و متعلقان اين فرد را در آتش جهنم از سويى به سويى مى گردانند، آنان به پروردگار مى گويند:

«يوم تقلّب وجوههم فى النّار يقولون يليتنا اطعنا اللّه و اطعنا الرّسولا. و قالوا ربّنا إنّا اطعنا سادتنا و كبراءنا فاضلّونا السبيلا».

اى كاش از خدا و پيامبر اطاعت كرده بوديم! و مى گويند: پروردگارا، همانا ما از فرمانروايان و بزرگانمان اطاعت كرديم و آنان گمراهمان كردند.

ما از بزرگان خود اطاعت كرديم و با تو و پيغمبران و قرآنت رابطه برقرار نكرديم و جهنمى شديم، اما تقاضايى از تو داريم:

«ربّنا ءاتهم ضعفين من العذاب»

پروردگارا، بهره آنان را از عذاب دوچندان كن.

عذاب كسانى كه ما را با خود به دوزخ كشيدند دو برابر كن.

«و العنهم لعنا كبيرا».

و كاملا از رحمتت دورشان ساز!

 

ب. راهيان بهشت

 

در مقابل راهيان دوزخ، كسانى هم هستند كه با حس هاى باطن و هدايت انبياء رابطه برقرار كرده و با مشاهده عالم باطن از عيب ها درآمده وارد غيب ها شده اند. اين افراد همسر و فرزندانشان را با خود همسو كرده و آنان را نيز در حدّ امكان از عيب و نقص درآورده اند. قرآن كريم درباره حضور آنان در عرصه قيامت مى گويد:

«جنّات عدن يدخلونها و من صلح من ءابائهم و ازواجهم و ذرّياتهم و الملئكة يدخلون عليهم مّن كل باب. سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدّار». [2]

بهشت هاى جاويدى كه آنان و پدران و همسران و فرزندان شايسته و درستكارشان در آو وارد مى شوند. و فرشتگان از هر درى بر آنان درآيند (و گويند:) سلام بر شما به سبب استقامت و صبرتان. پس نيكوست فرجام اين سراى.

در حقيقت، به چنين انسانى در قيامت مى گويند پدران و همسر و فرزندان درستكارت را با خود به بهشت ببر، زيرا تو انسان ارزشمندى هستى.

آرى، همسر خوب كسى است كه يار دنيا و آخرت انسان باشد. هم دنياساز باشد و هم آخرت ساز. دراين باره، پيغمبر اكرم چقدر زيبا فرموده اند:

- «ما استفاد المؤمن بعد تقوى اللّه عز و جل خيرا له من زوجة صالحة». [3]

- «نعم العون الزوجة الصالحة على الدنيا و الاخرة».

چنين همسرانى هم حس هاى ظاهر را درست به كار مى گيرد و هم از حس هاى باطن درست استفاده مى كنند، زيرا مى دانند اگر حس هاى باطنى و هدايت خداوند در كار نباشد، حس هاى ظاهر دچار اشتباهات جبران ناپذيرى مى شوند.

ز روى دوست دل دشمنان چه دريابد

 

چراغ مرده كجا شمع آفتاب كجا؟ [4]

     

 

يكى بود، يكى نبود

 

در روزگاران قديم، عطارى زندگى مى كرد كه چشم شاگردش چپ بود و يكى را دو تا مى ديد. روزى، به شاگردش گفت: برو آن شيشه اى را كه لب طاقچه دكان است بياور! شاگر رفت و دست خالى برگشت و به استاد گفت: كدام شيشه را بياورم؟ گفت: يك دانه شيشه كه بيشتر آن جا نيست، همان را بردار بياور. شاگر رفت و دوباره پرسيد: كدام را بياورم؟

چهار پنج بار اين ماجرا تكرار شد تا اين كه بالاخره عطار گفت: پسرجان، هر كدام را كه دلت مى خواهد بردار، اما ديگر پيش من نياور، بزن زمين و بشكن. شاگر هم شيشه را از طاقچه برداشت و به زمين زد. عطار گفت: حالا آن يكى را بياور؟ گفت: حالا ديگر شيشه اى نيست! [5]

چپ چشم ها و دوبينان همين بى دينان و بى قلب ها و بريدگان از خدايند كه يكى را دوتا مى بينند و در نهايت، آن يك دانه را هم مى زنند مى شكنند و چيز ديگرى در زندگى برايشان باقى نمى ماند. بعد، در قيامت هم سوال مى كنند چرا بايد به جهنم بروند؟ خداوند نيزهمان طور كه گذشت دليلش را نابينايى و ناشنوايى و نافهمى و كورى حس هاى باطنى شان عنوان مى كند:

«هم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا يبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها».

بويايى اين افراد بوى خوش مجالس خدا و بوى بد مجالس گناه را استشمام نمى كند و چشمشان حقيقت اشيا را نمى بيند. درحالى كه پيغمبر اكرم وقتى جلسات علم و معرفت و اخلاق را مى ديد مى فرمود:

«روضة من رياض الجنة». [6]

يعنى مكانى كه در آن طالبان علم و معرفت نشسته اند باغى از باغ هاى بهشت است. اين حقيقت اين نوع مجالس است و اگر خدا پرده را كنار بزند، قطعا معلم و متعلّم خودشان را وسط بهشت مى بينند.

 

لباسى كه محفوظ ماند

 

شايد بعضى ها در زندگى شان اين مسائل را نديده باشند، اما به شخصه بعضى از اين آدم هاى بينا و شنوا را ديده ام. 17- 18 سالم بود و تازه طلبه شده بودم و تازه هم لباس روحانيت پوشيده بودم. واقع مطلب اين است كه لباس را يكى از اولياء الهى به من پوشاند كه نفس حقش در زندگى من خيلى تاثير داشت و هنوز در حسرت ديدارش هستم؛ قيافه اش، نگاهش، حرف زدنش، اتصالش به پروردگار، تقوايش، پاكيش، و علمش مثال زدنى بود. خدا رحمتش كند! روزى به ايشان گفتم: به نظر شما، در اين اوظاع و شرايط و با اين مشكلاتى كه در راه طلبگى هست و منى كه 18 سال بيشتر ندارم، اين لباس ماندنيد است؟

خب، سل 42- 43 بود و انقلاب تازه شروع شده بود. بگير و ببند شديدى بود و عمّال حكومت مى زدند و مى بردند و به سربازخانه مى فرستادند و ... گاهى هم از طرف دولت به طلبه ها پيغام مى دادند كه قم نمانيد با ماهى 30- 40 تومان زندگى بكنيد. بياييد به شما كارى بدهيم با ماهى چهار هزار تومان. آن زمان، با 40 تومان، طلبه فقط مى توانست نان و سيب زمينى و ماست بخورد و چيز ديگرى نمى شد خريد، ولى با چهار هزار تومان مى توانست خانه بخرد، قسطهايش را بدهد و هزار كار ديگر بكند. ايشان فرمود: چيزى يادت مى دهم تا انجام بدهى! همين الان مى روى حرم حضرت معصومه و از ايشان مى خواهى خواسته ات را به خدا عرضه بدارد. اگر خدا قبول كند و لازم باشد در طلبگى بمانى، اين لباس در مقابل هر نوع فتنه اى محفوظ مى ماند.

و خدا را شكر، اين لباس تا امروز به نفس آن مرد حق محفوظ مانده است وگرنه دويست باره از دست رفته بود.

 

ياد باد آن روزگاران ...

 

بعد از آن، يك روز جمعه، من براى اولين بار با گروهى آشنا شدم كه حدود 20 سال از عمرم را با آن ها گذراندم. خدا رحمتشان كند! 14- 15 نفر بودند كه الان همگى از دنيا رفته اند. فقط خدا مى داند كه اين ها كه بودند و چگونه بودند. واقعا اهل نماز و ذكر و اهل اشك بودند؛ واقعا اهل شناخت حلال و حرام بودند و خيلى راحت حرام را درك مى كردند؛ واقعا اهل دعاى عرفه بودند. يادم هست روز عرفه مى رفتند در كوه ها مى نشستند و دعا مى خواندند و گريه مى كردند. زن جوان مرده را ديده ايد چطور گريه مى كند؟ (عرب به اين كار مى گويد نال ثكل). آن ها اين طور عرفه مى خواندند و گريه مى كردند و با عرفه و ندبه و ذكر و نماز بازى نمى كردند.

نكته ديگر اين كه در ميان اين جمع كسى بود كه حضور حضرات معصومين را درك مى كرد؛ يعنى گاهى همان طور كه مثل سيل اشك مى ريخت مى گفت: بوى حضرت سيد الشهداء با بوى حضرت زين العابدين، يا امام رضا، عليهم السلام، دارد مى آيد. بعد هم مى گفت به اين دليل؛ و نشانى مى داد.

 

بركت يعنى اين

 

دلتان مى خواهد باور كنيد مى خواهيد باور نكنيد، ولى يكى از دوستان قديمم كه الان زنده است حداقل اين حكايت را به ياد دارد.

يكى از اين افراد راننده بود و مسافركشى مى كرد. جلسه ذكرى هم بين دوستان بود كه به نبوت مى چرخيد. ياد دارم يك بار نوبت به ايشان رسيده بود، به خانواده اش گفته بود قصد دارم اين ده دوازده نفر را ناهار نگه دارم. يك كيلو گوشت و مقدارى نخود و لوبيا و مقدارى سبزى هم به خانمش داده بود تا بپزد. از آن طرف، هر كدام از ميهمانان به شش- هشت نفر ديگر گفته بودند كه امروز خانه فلانى هستيم. آن جا نورش زياد است، شما هم بياييد.

به همين ماه رمضان و به على بن ابى طالب، شهيد اين ماه، قسم كه نزديك دويست نفر آن روز آمدند در آن جلسه شركت كردند و از آن غذاى اندك خوردند و رفتند. بعد، ايشان خانواده اش را هم صدا كرد كه براى شما هم غذا هست، بياييد بخوريد.

آرى، عيب ها كه رد بشود آدم وارد غيب مى شود. مشكل اين است كه ما عيب ها را رد نكرده ايم و در نتيجه چيزى هم از عالم غيب دستيگرمان نمى شود. به قول حافظ:

هرچه هست از قامت ناساز بى اندام ماست

 

ورنه تشريف تو بر بالاى كس كوتاه نيست

     

 

انحراف تا كجا؟

 

آن ها كه با خدا و انبياء نيستند و حس باطنشان خاموش است و ارتباطى ميان باطنشان و اين حقايق نيست، حس هاى ظاهرشان هم اشتباه كار و لذت پرست مى شود و هرچه اين لذت پرستى بيشتر شود انحراف هم بيشتر مى شود؛ مثلا، ذهن به جاى لذت بردن از ازدواج لذت زنا را دنبال مى كند، حتى بعضى ها ديگر به زناى معمولى هم راضى نمى شوند و از زنايى لذت مى برند كه زن حتما شوهر داشته باشد يا حتما به زور انجام بپذيرد!!

اين انحراف در حسّ ظاهر كم كم به جايى مى رسد كه اگر صاحب چنين گوش يا چشمى را به مجلس روضه يا قرآن ببرند از اين صداها منزجر مى شود و نفرت پيدا مى كند. سعدى مى گويد:

رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند ....

 

برعكسش هم هست؛ يعنى آدمى به جايى مى رسد كه به فرمايش قرآن حتى از شنيدن اسم اللّه نيز مشمئز مى شود [7]، انگار كه بدترين نام ها را شنيده است.

اين گوش آن قدر منحرف است كه فقط اين جملات برايش لذت دارد:

اگر تو نباشى، نمى خواهم دنيا باشد؛ هيچ كس را مثل تو دوست ندارم؛ قربانت بروم؛ فدايت بشوم؛ بيچاره ات هستم و ... حالا اگر يك نفر با صوت احسن برايش بخواند:

«قل يعبادى الّذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رّحمة اللّه إنّ اللّه يغفر الذّنوب جميعا إنّه هو الغفور الرّحيم». [8]

اى كسى كه همه وجودت را هزينه گناه كردى، حاضرم ببخشمت، نه تنها نمى آيد، مريض هم مى شود. اما اگر ساعت دو نصف شب كه در خواب شيرين است يك نامحرم به او تلفن بزند، مى گويد: كجايى؟ آمدم.

او اين صدا را دوست دارد و همان را هم مى شنود، لذا اگر پروردگار به او بگويد:

«ألم يأن للّذيم ءامنوا ان تخشع قلوبهم لذكر اللّه و ما نزل من الحقّ و لا يكونوا كالّذين اوتوا الكتب من قبل فطال عليهم الأمد فقست قلوبهم و كثير مّنهم فاسقون». [9]

نمى شنود.

اين تاثير رابطه حس باطن و حسن ظاهر است. اما يك سوال؛

بخت از دهان دوست نشانم نمى دهد

 

دولت خبر ز راز نهانم نم دهد

مُردم در اين فراق و در اين پرده راه نيست

 

يا هست و پرده دار نشانم نمى دهد. [10]

     

 

به راستى، چرا پرده از حقيقت اشيا برنمى دارند و حقايق را آن گونه كه هست نشانمان نمى دهند تا به دنبالشان برويم؟ چرا خسرو عالم صلاح نمى بيند پرده ها را كنار بزند؟

يك پاسخ اين است كه او دوست دارد انسان بر اثر ايمان به غيب حركت كند تا كارش ارزش بيشترى داشت هباشد. امام صادق مى فرمايد:

اگر پس پرده را نشانتان بدهند، با سر دنبال خوبى ها مى رويد. اما اين باارزش است كه نديده به دنبال آن باشيد. [11]

 

دوستان پيامبر اكرم

 

يك روز، پيامبر به مسجدى ها گفت: چقدر براى ديدن برادرانم اشتياق دارم! گفتند: يا رسول اللّه، پس ما كيستيم؟ فرمود: شما اصحاب منيد. شما مرا با همه معجزاتم، از نزول قرآن و صنف شدن ماه و سبزشدن درخت خشك ديديد و به من ايمان آورديد. اما دوستان من آن هايند كه فقط خبر مرا شنيدند و قبولم كردند. [12]

خوش به حال آن ها كه به پيامبر اين طور ايمان آورده اند و پيامبر آنان را دوست خود خوانده است و خوشا به پاداشى كه به واسطه اين معرفت در انتظارشان است.

 

عسل پاداش معرفت و خدمتى بود

 

چندى پيش، مطلبى خواندم كه خيلى برايم جالب بود. نوشته بود تا زمان به آتش انداختن حضرت ابراهيم ماده اى به نام عسل وجود نداشت.

وقتى نمروديان آن آتش مهيب را افروختند و ابراهيم را در منجنيق گذاشتند تا به آتش بيندازند، ملائكه گفتند: خدايا، در اين منطقه يك دوست بيشتر ندارى و او را هم دارند زنده زنده مى سوزانند!؟ سپس، جبرئيل گفت: اجازه مى دهيد كمكش كنم! خطاب رسيد: برو! جبرئيل آمد كنار منجنيق و گفت: اى ابراهيم، من چه كار مى توانم برايت بكنم؟

گفت: هيچ! علم پروردگار به وضع من برايم بس است. اگر بخواهد من بسوزم، مى سوزم و اگر نخواهد، نمى سوزم، حالا هم برو و بين من و محبوبم حائل نشو!

در مسير بازگشت، جبرئيل ديد چند زنبور دارند به طرف آتش مى روند. گفت: كجا مى رويد؟ منطقه پر از آتش است. اشاره كردند كه آب در دهانمان كرده ايم. مى رويم بريزيم روى آتش. گفت: آخر با اين يك قطره آب آن آتش خاموش نمى شود! گفتند: ما دارى در حد توانمان به تكليف عمل مى كنيم و پيامبر خدا را يارى مى كنيم و «لا يكلّف اللّه نفسا الا وسعها». [13]

اين جا بود كه خطاب رسيد از اين به بعد آنچه از دهان زنبور بيرون مى آيد عسل باشد و شفاى تمام دردها را در آن بجويند. [14]

زنبور قطره اى آب براى كمك به پيامبر خدا مى برد، به بهاى آن وجودش را كارخانه عسل سازى كردند. خداوند به آنان كه مدت ها قبل از تكليف براى خدا و دين او تلاش كرده اند، چه پاداشى خواهد داد؟

قطعا، به آنان عسل رضايت و لقاء و محبت و جنت مى دهد و روز قيامت، طبق فرمايش قرآن مجيد [15]، با انبياء وص ديقين و شهداء و صالحين همنشينشان مى كند؛ «يا ليتنا كنا معهم فنفوز فوزا عظيما»!

 

پى نوشت ها

 

[ (1). از سعدى است.]

[ (2). رعد، 23- 24.]

[ (3). ميزان الحكمه، ج 2، ص 1187. نيز اين دو روايت: كافى، ج 5، ص 327 (من سعادة المرء الزوجة الصالحة)؛ و ابن فهد حلى، المهذب البارع، ج 3، ص 169 (خمسة من السعادة، الزوجة الصالحة و البنون الأبرار و الخلطاء الصالحون و ...)؛ و مستدرك الوسائل، ج 14، ص 171؛ و كتاب النوادر قطب الدين راوندى، ص 177؛ (رسول اللّه، صلى اللّه عليه و آله: [إنما] الدنيا متاع و خير متاعها الزوجة الصالحة صجصج صجصج. نيز: قال: سمعته يقول: من أعطى خمسا لم يكن له عذر فى ترك عمل الاخرة: زوجة صالحة تعينه على أمر دنياه و آخرته، و بنون أبرار، و معيشة فى بلده، و حسن خلق يدارى به الناس و حب أهل بيتى.]

[ (4). از حافظ است.]

[ (5) مثنوى معنوى، دفتر اول، بيت 327.

گفت استاد احولى را: كاندر آ

 

رو برون آر از وثاق آن شيشه را

گفت اوحل: زان دو شيشه من كدام

 

پيش تو آرم؟ بكم شرح تمام

گفت استاد: آن دو شيشه نيست، رو

 

احولى بگذار و افزون بين مشو

گفت: اى استا، مرا طعنه مزن

 

گفت استاد: زان دو يك را بر شكن

چون يكى بشكست هر دو شد ز چشم

 

مرد احول گردد از ميلان و خشم

شيشه يك بود و به چشمش دو نمود

 

چون شكست آن شيشه را ديگر نبود

خشم و شهوت مرد را احول كند

 

ز استقامت روح را مبدل كند

چون غرض آمد هنر پوشيده شد

 

صد حجاب از دل به سوى ديده شد.

     

[ (6). دو روايت دراين باره: صالحى شامى، سبل الهدى و الرشاد، ج 9، ص 277 (قال رسول اللّه، صلى اللّه عليه و آله، إذا مررتم برياض الجنة فارتعوا. قالوا: و ما رياض الجنة؟

قال: مجالس العلم)؛ و شيخ طبرسى، مكارم الأخلاق، ص 307 (و سئل صلى اللّه عليه و آله: أين رياض الجنة؟ فقال: مجالس الذكر، فاغدوا و روحوا فى ذكر اللّه تعالى).]

[ (7). اشاره است به اين آيه: « «و اذا ذكر اللّه وحده اشمأزت قلوب الذين لا يؤمنون بالآخرة و إذا ذكر الذين من دونه إذا هم يستبشرون». زمر، 45.]

[ (8). زمر، 53.]

[ (9). حديد، 16.]

[ (10). از حافظ است.]

[ (11). بحار الأنوار، ج 24، ص 216: «قال على بن إبراهيم فى قوله: (اولئك يؤتون أجرهم مرتين بما صبروا) قال: هم الائمة. و قال الصادق عليه السلام: نحن صبر و شيعتنا أصبر منا، و ذلك أنا صبرنا على ما نعلم، و صبروا هم على ما لا يعلمون».

[ (12). التحصين، ابن فهد حلى، ص 23: «... مرفوعا الى النبى (ص) انه قال: أتدرون غمى؟ و فى أى شئ تفكرى؟ والى أى شئ اشتاق؟ قال اصحابه: يا رسول اللّه ما علمنا بهذه من شئ اخبرنا بغمك و تفكرك و تشوقك؟ قال النبى (ص): اخبركم شاء اللّه! ثم تنفس و قال: هاه شوقا الى اخوانى من بعدى! فقال أبو ذر: يا رسول اللها لسنا اخوانك؟ قال: لا، انتم اصحابى و اخوانى يجيئون من بعدى شانهم شان الانبياء قوم يفرون من الاباء و الامهات و من الاخوه و الاخوات و من القرابات كلهم ابتغاء مرضات اللّه يتركون المال و يذلون انفسهم بالتواضع للّه لا يرغبون فى الشهوات و فضول الدنيا مجتمعون فى بيت من بيوت اللّه كأنهم غرباء محزونين لخوف النار و حب الجنة، فمن يعلم قدرهم اللّه ليس بينهم قرابة و لا مال يعطون بها بعضهم لبعض اشفق الابن على الوالد و من الوالد على الولد و من الاخ على الاخ. هاه شوقا إليهم يفرغون انفسهم من كد الدنيا و نعيمها بنجاة انفسهم من عذاب الابد و دخول الجنة لمرضات اللّه! و اعلم يا أبا ذر، ان للواحد منهم اجر سبعين بدريا. يا أبا ذر، واحد منهم اكرم على اللّه من كل خلق اللّه على وجه الأرض. يا أبا ذر قلوبهم اللّه و عملهم للّه لو مرض احدهم له فضل عبادة الف سنة صيام نهارها و قيام ليلها و ان شئت حتى ازيدك أبا ذر! قال: نعم يا رسول اللّه زدنى! قال: لو ان احدا منهم مات فكانما مات من فى السماء من فضله على اللّه. و ان شئت ازيدك! قال: نعم رسول اللّه زدنى! قال: يا أبا ذر، لو ان احدهم تؤذيه قملة ثيابه فله عند اللّه اجر اربعين حجة و اربعين عمرة و اربعين غزوة و عتق اربعين نسمة من ولد اسماعيل و يدخل واحد منهم اثنى عشر الفا فى شفاعته. قال:

فقلت سبحان اللّه و قالوا مثل قولى سبحان اللّه ارحمه بخلقه و الطفه و اكرمه على خلقه.

فقال (ص) أ تعجبون من قولى؟ و ان شئتم حتى ازيدكم! قال أبو ذر: نعم يا رسول اللّه زدنا! فقال النبى (ص): يا أبا ذر، لو ان احدا منهم اشتهى شهوة من شهوات فيصبر و لا يطلبها كان له من الاجر بذكر اهله يغتم و يتنفس كتب اللّه له بكل نفس الفى الف حسنة و محا عنه الفى الف سيئة و رفع له الفى الف درجة و ان شئت حتى ازيدك يا أبا ذر! قال: حبيبى اللّه زدنى؟ قال: لو ان احدا منهم يصبر مع اصحابه يقطعهم و يصبر فى مثل جوعهم و مثل غمهم كان من الاجر كاجر سبعين ممن غزا معى غزوة تبوك و إن شئت حتى ازيدك! قال: نعم يا رسول اللّه زدنا! قال: لو ان احدا منهم وضع جبينه على الأرض ثم آه فتبكى ملائكه السماوات السبع لرحمتهم عليه. قال اللّه تعالى: يا ملائكتى ما لكم تبكون؟ فيقولون: الهنا و سيدنا، و كيف لا نبكى و وليك على يقول فى وجعه آه؟ فيقول اللّه: يا ملائكتى، اشهدوا انتم انى راض عن عبدى بالذى يصبر فى الشدة و لا يطلب الراحة. فتقول الملائكه: يا الهنا و سيدنا، تضر الشدة بعبدك و وليك بعد ان تقول هذا القول، فيقول اللّه: يا ملائكتى، ان وليى عندى كمثل نبى انبيائى و لو دعانى وليى و شفع فى خلقى شفعته اكثر من سبعين الفا و لعبدى و وليى فى جنتى ما يتمنى. يا ملائكتى، و عزتى و جلالى لانا ارحم بوليى و انا خير من المال للتاجر و الكسب للكاسب و فى الاخرة يعذب وليى و لا خوف عليه. ثم قال رسول اللّه: طوبى يا أبا ذر لو ان احدا منهم يصلى ركعتين فى اصحابه افضل عند اللّه من رجل يعبد اللّه فى جبل لبنان عمر نوح و ان شئت حتى ازيدك يا أبا ذر! قال: نعم يا رسول اللّه! قال:

لو ان احدا منهم يسبح تسبيحه خير له من ان يصير له جبال الدنيا ذهبا و نظره واحد منهم احب الى من نظره الى بيت اللّه الحرام. و لو ان احدا منهم يموت فى شدة بين اصحابه اجر مقتول بين الركن و المقام و له اجر من يموت حرم اللّه. و من مات فى حرم اللّه آمنه اللّه من الفزع الاكبر و ادخله الجنة و ان شئت حتى ازيدك يا أبا ذر! قال: نعم يا رسول اللّه! قال: يجلس إليهم قوم مقصرون مثقلون من الذنوب فلا يقومون من عندهم حتى ينظر إليهم فيرحمهم و يغفر لهم ذنوبهم لكرامتهم على اللّه. ثم قال النبى (ص): المقصر منهم افضل عند اللّه من الف مجتهد من غيرهم يا أبا ذر ضحكهم عبادة و فرحهم تسبيح و نومهم صدقة و انفاسهم جهاد و ينظر اللّه إليهم فى كل يوم ثلاث مرات. يا أبا ذر، انى إليهم لمشتاق. ثم غمض عينيه و بكى شوقا، ثم قال: اللهم احفظهم و انصرهم على من خالف و لا تخذلهم واقر عينى بهم يوم القيامة، ألا ان اولياء اللّه لا خوف عليهم و لا هم يحزنون».

[ (13). اين عبارت را با اندكى اختلاف در آيات زير مى بينيم: بقره، 233؛ بقره، 286؛ انعام، 152؛ اعراف، 42؛ مؤمنون، 62.]

[ (14). اين حكايت در كتاب انسان ملا اسماعيل سبزوارى آمده است. (مولف)]

[ (15). اشاره است به اين آيه: «و من يطع اللّه و الرسول فأولئك مع الذين أنعم اللّه عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن أولئك رفيقا* ذلك الفضل من اللّه و كفى باللّه عليما». نساء، 69- 70.]

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تهران حسینیهٔ همدانی‌ها - رمضان 1396 – سخنرانی ...
فضل و رحمت الهی - جلسه چهاردهم (1) - (متن کامل + ...
گناه و سبب آن - جلسه سیزدهم – (متن کامل + عناوین)
4 پرهيز از آزار شوهر و تندخوئى و بدزبانى‏
اهل بهشت همراه خويشان خود
تفکر در وجود پیامبراکرم (ص)
كرامات اخلاقى مرحوم حاج آقا رحيم ارباب
كسب رحمت در تجارت‏خانه دنيا
تهران/ حسینیهٔ بنی‌الزهرا/ دههٔ سوم صفر/ پاییز1396 ...
ظهور اشک از قلب صاف و پاک از گناه

بیشترین بازدید این مجموعه

موضوعات اخلاقی - جلسه پنجم - عنايات امام عصر عجل ...
آيات قرآن در تفاوت بين دو گروه‏
اسم اعظم و ظرفيت دانستن آن‏
نكته‌‏اى درباره آيه 90 سوره نحل‏ | عمل به همین یک ...
فرشته ندا دهنده مرگ
هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه سوم (2) – (متن کامل + ...
توحيد امام زين العابدين (علیه السلام)
جامعۀ پاك در گرو خانه‏هاى پاك‏
تهران/ حسینیهٔ بنی‌الزهرا/ دههٔ سوم صفر/ پاییز ...
آزادی انسان در انتخاب راه زندگی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^