فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

درس تفسیر نهج البلاغه(خطبه234 ) -جلسه نود و چهارم


شرح خطبه دویست و سی و چهار نهج البلاغه - جلسه 94 0 - -  

 در فرازي كه مورد بحث است، اميرالمؤمنين (ع) اشارة مفصلي به روحيات و حالات قابيل مي‌كنند، يا به عنوان كسي كه به خاطر اين حالات و روحيات و اختلال فكري خودش شد يك شيطان، چون ملاحظه كرديد در قرآن مجيد خداوند متعال كل شيطان‌ها را بر دو بخش تقسيم كرده؛ شياطيني كه جنّي هستند، يعني ناپيدا و پنهانند. ظاهراً اين شياطين جنّي يك آثاري در انسان مي‌توانند بگذارند، انساني كه ضعيف است از نظر ايمان، ولي بر عباد مؤمن پروردگار طبق قرآن تسلطي ندارند.
خيلي جالب است كه قرآن مجيد مي‌فرمايد: تسلط‌پذيرها زير سلطة شياطين قرار مي‌گيرند، آنهايي كه فكر مي‌كنند لذت حيات به شكم و شهوت و بي‌قيد و بند بودن اميال و غرائض و آمال خود اين مسئله عامل سلطه‌پذيري است، يعني فكر مي‌كند كه اگر دلالت‌هاي باطل شيطان را بپذيرد، بيشتر به نان و نوا مي‌رسد. ولي تسلطي بر كساني كه اهل توحيدند و حيات را آن گونه معنا نمي‌كنند، ندارد. تو يك نوع شياطين انسي هستند كه اثرگذاري اينها به خاطر اين كه آشكارند خيلي بيشتر است، چون انسان آنها را مي‌بيند حرف‌هايشان را مي‌شنود و قيافه‌شان را مي‌بيند، ابزارشان را مي‌بيند كه اين شياطين انسي همين فرعون صفت‌ها هستند. در طول تاريخ كه با تشكيل حكومت و با ايجاد قدرت در يك بدنة عظيمي از جامعه تسلط پيدا مي‌كنند و فرهنگشان را تحميل مي‌كنند.
سه آيه در سورة فرقان مهم است كه آنجا پروردگار عالم داستاني را نقل مي‌كند كه در مكه اتفاق افتاد تنها در اين داستان اسم پيغمبر اكرم را مي‌برد و بقيه را اسم نمي‌برد، ظاهراً‌ دو نفر در مكه در ايجاد اين داستان نقش داشتند كه يكي از آ»ها به ظاهر مسلمان شده بود، بعد رفيقش آنقدر او را وسوسه كرد چون اول اسلامش بود و هنوز ايمانش ثباتي پيدا نكرده بود. بالأخره او را از اسلام برگرداند و به او تحميل كرد كه علامت برگشت از اسلام اين است كه بروي در مسجد الحرام و آب دهان به صورت پيغمبر 9 بيندازي و او نيز اين كار را كرد.
در آية سوم قيامت اين مرتد را بيان مي‌كند. در آية اولش و در آية سومش تعبير شيطان را براي رفيقش مي‌آورد. نمي‌گويد شيطان‌‌صفت، مي‌گويد: ( و لقد اضلني ان الذكر) ذكر در اينجا به معني قرآن است. من را منحرف كرد، گمراهم كرد نسبت به قرآن و (كان الشيطان) از رفيق اين آدم مرتد، تعبير به شيطان مي‌كند (و كان الشّيطان للانسان خذولا)  شيطان كارش اين است كه همة ارزش‌ها را از شما بگيرد و شما را خار و پست و بي‌مقدار كند. اميرالمؤمنين (ع) مفصل راجع به قارون و قابيل حرف مي‌زند، به عنوان شيطان يا شيطان‌صفت. قبل از اين كه جملات حضرت را ببينيم، علت برخوردش را با هابيل اميرالمؤمنين كبر و حسد مي‌دانند كه اين يك اختلال رواني است، به خصوص حسد كه در قرآن مجيد پروردگار عالم راجع به حسود و حسد در آية شريفة سورة مباركة فلق مي‌فرمايد: (ومن شر حاسد اذا حسد)  معلوم مي‌شود اين اختلال سنگيني است در روان حسود كه يك تعبير هم پيغمبر اكرم دارند از حسد خيلي تعبير مهمي است «فأن الحسد يأكل الحسنات كما تأكل النار الحطب»  اين تشبيه حسد به آتش يك حقيقت است، چون شما در آيات قرآن كريم ملاحظه مي‌كنيد پروردگار، تمام گناهان را خود آتش مي‌داند، تمام گناهان را يعني صورت قيامتي‌اش جهنّم است. صورت دنيايي‌اش هم اين اختلالات است (الذين يأكلون اموال اليتمي ظلماً انما يأكلون في بطونهم نارا)  نمي‌گويد: يأكلون علت و سبب نار را مي‌گويد: خود آتش را مي‌خوردند و روز قيامت جهنمي‌ها در حقيقت خودشان ذغال و آتش‌گيرة جهنمند (فاتقوا النّار التي وقودها النّاس و الحجارة)  حالا علت كبر و حسد در برابر حق اين را مي‌دانند كه همسر برادرش هابيل مثلاً زيباتر بود و يك مقدار به نظر او آمده بود و باارزش‌تر است و رفت در اين فكر كه چرا او بايد نصيب اينگونه داشته باشد و من نبايد داشته باشم. حالا به يك شكلي آتش اين حسد در مقابل برادر ظهور كرد. براي سلب نعمت از او كه منتهي شد به اين كه از حيات خود هابيل را سلبش كند.
دربارة ازدواج قابيل و هابيل مطالب مختلفي نقل كردند هم در روايات و هم در تفاسير شيعه و سني صاحب الميزان مي‌گويند: اين عقود و ايقاعات يك امر اعتباري است، يك امر تكويني نيست. اين امر تكويني قابل تغيير نيست، اما عقود و ايقاد چرا. آدم يك معامله كند بعد هم چند تا خيار در كنار اين داد و ستد هست، خيار غبن، خيار مجلس، خيار حيوان و امثال اينها. مي‌تواند به هم بزند. يعني اين گره را باز بكند و كان لم يكن كند. اين را هم پروردگار عالم اعتبار كرده. بعضي‌ از قراردادها را حرام اعلام كرده مثل ربا، خيلي از قراردادها را حلال اعلام كرده و اعتبار كرده است. حليت آن را نظر ايشان اين است كه حوّا وقتي كه آبستن شد در شكم اول يك دختر و يك پسر زائيد. قابيل و خواهرش را بعد هابيل و خواهرش را زائيد. ايشان مي‌فرمايد: آن وقت حكم پروردگار بود «فأنك فعال لما تشاء»  خداوند خواست براي تداوم نسل، خواهر شكمي هابيل را قابيل و خواهر شكمي قابيل را هابيل بگيرد و خداوند اين قرار داد را براي يك بار و اين اعتبار را براي يك بار پذيرفت و بعدش هم به هم زد، چون تكويني نبود به هم زد و گفت: از اين به بعد ازدواج با خواهر ممنوع است، ولي يك بار چون خودش فعال ما يشاء است و براي تداوم نسل، خواست اين كار را بكند.
يك روايتي از حضرت زين العابدين (ع) به تأييد مطلب خودشان الميزان نقل مي‌كند. رواياتي هم ضد همين مسأله داريم از امام صادق (ع) بر مبناي اين كه حلال خدا از اول حلال بوده و حرام خدا از اول حرام بوده است.
اميرالمؤمنين (ع) نظرشان را راجع به قابيل چگونه اعلام مي‌كنند؟ البته اين يك نظر نصيحتي است، يعني خطاب به كل مردم دارند «و لا تكونوا كالمتكبر علي ابن امه من غير ما فضلٍ جعله الله فيه»  خداوند دو تا زن را آفريده و بناي خداوند هم اين نبوده كه كل زنان را يك شكل و در كمال زيبائي خلق بكند. يكي از اين خانم‌ها آراسته‌تر بوده چهره‌اش و يكي يك مقدار معمولي‌تر بوده و اميرالمؤمنين (ع) مي‌فرمايد برتري نبوده اين جزء موارد طبيعي است نمي‌شود به آن افتخار كرد.
يك روايتي نقل مي‌كنند از وجود مبارك امام صادق (ع)بسيار روايت ديدني است كه فكر مي‌كنم در خصال شيخ صدوق من اولين بار ديدم كه امام صادق (ع) يك روز به يكي از شاگردانشان مي‌فرمايند چند سال است پيش من در درس من حاضر مي‌شوي؟ عرض كرد مثلاً هشت سال است. حالا بايد روايت را در باب هشت‌گانه ببينيد. گفت اين هشت ساله از من چه از من ياد گرفته‌اي؟ گفت هشت تا مطلب ياد گرفتم. حضرت فرمودند: برايم بگو. تمامش را براي حضرت بيان كرد خيلي زيباست يكي از آنها بود گفت يابن رسول الله من ديدم همه مردم به همين امور اعتباري افتخار مي‌كنند من ثروتمندم، من خوشگلم، من صندلي دارم، من قبيله دارم، من قوم دارم، ولي من ديدم تنها افتخار كه در قرآن مجيد آمده به تقواست آن هم نه اين كه تقوا را روي سرش بگذارد و بيفتد در مردم به مردم افتخار بكند نه آن افتخاري بين خودش و پروردگار مهربان عالم است بنابراين عيبي نبوده در زندگي قابيل و فضلي در مقابل قابيل براي هابيل در همسرش نبوده حالا دو تا زن بودند هر دو بندة پروردگار، هر دو آفريدة حضرت حق و نبايد هم هم‌شكل بودند خود اختلاف در الوان و السنه و اشكال اين از آيات خدا و نشانه‌هاي وجود پروردگار است حتي دو تا سرانگشت يكي نيست و دو تا مردمك چشم در كل عالم يكي نيست اين هم چند سال است كه پي بردند كه مردمك چشم دو نفر با همديگر يكي نيست ميلياردها ميليارد خدا مردمك چشم خلق كرده همه با هم از نظر حجم تفاوت دارند يا سرانگشتان يك مقدار خط ولي چه مقدار اين خطوط را بلد بوده جابجا بكند كه دو تا سرانگشت يك جور پيدا نمي‌شود كه در سوره قيامت به همين سرانگشتان اشاره كرده در آن آيه هم به چشم (الم نجعل له عينين و لساناً و شفتين) از هفت عضو رئيسه زبان را فرموده و چشم را فرموده حالا لب كه جزء اعضاي رئيسه نيست منظور حضرت با اين جمله من غير ما فضل جعل الله فيه» امتيازي نبود كه حالا اين بنده خدا نشسته اين را امتياز حساب كرده كه چرا او دارد و من ندارم؟
«ولا تكونو علي ابن امه من غير ما فضل جعله الله فيه» شما اي مردم مانند كسي كه بر فرزند مادرش تكبر كرد و حالت بزرگ‌بيني به او دست داد كه ما مثلاً مهم‌تريم بايد وضع ما غير وضع تو باشد بدون اين كه هيچ امتيازي در زندگي ابن امش باشد آن هم خوب يك خانمي با او ازدواج كرده بود اين هم يك خانمي با او ازدواج كرده بود هر دو هم بندة خدا بودند چرا مي‌فرمايد «علي ابن امه» شروع نهج البلاغه تأويلات مختلفي براي ابن ام دارند ولي بهتر اين است كه ما تعبير اميرالمؤمنين (ع) را به پسر مادرش ببريم سراغ قرآن مجيد كه اتفاقاً يكي از تعابير قرآن را هم حضرت در اينجا به كار گرفتند امّ به معني ريشه است تعبير ديگري كه از زن خدا در قرآن مجيد دارد تعبير بسيار لطيفي است «نساءكم حرث لكم» زن يك زمين كشاورزي الهي است يك زمين طبيعي خدايي است و اين زمين را پدران و مادران اين دختر از اول وظيفه دارند يك زمين شايسته و يك زمين پاكي تربيت كنند «والبلد الطيب يخرج نباته باذن ربه» خداي نكرده اگر پدر و مادر دربارة اين زمين زراعتي پروردگار در تربيتش در اصلاحش در مؤمن بالا آوردنش كم بگذارند و يا اين كه گمراهش بكنند. تبديل مي‌شود به زمين خبيث «والذي خبث لا يخرج الا نكدا» كه اگر پدر و مادر مقصر باشند و بعد هم يك داماد بي‌دين بيايد اين را بگيرد خوب معلوم مي‌شود اغلب بچه‌هاي اينها خوب درنمي‌آيند «و لا تلدوا الا فاجرا كفارا» كه پيغمبر (ص) دربارة بعضي از زنان آخرالزمان در روايتي دارد كه اگر آنها مار و عقرب بزايند بهتر از اين است كه جنس دو پا بزايند.
اين تعبير قرآن است «ام» «حرث» دربارة موسي بن عمران هم در سورة مباركه قصص ملاحظه كرديد همين تعبير را دارد (اوحينا الي ام موسي ان ارضعه كه اين ان ارضعه ) يك دليل بسيار مهم بر عظمت شير مادر است و در دنبالة آن آيات قرآن مي‌گويد اگر تمام مراضع يعني زنان شيرده را بر او ممنوع كردم كه سينة هيچ زني را نگيرد و آمدند دستگاه فرعون دلالت كردند بر اين كه يك خانمي هم هست نگفتند مادر موسي است آن هم شير دارد و مي‌تواند بچّه را شير بدهد و بالاخره برگرداندنش با ارادة پروردگار به سينة خود مادر.
يكي ارزش شير مادر و خود مادر كه در قرآن مجيد مطرح است و كمتر به اين آيه شريفه توجه شده كه خود مادر بچه را شير بدهد حالا مگر اين كه به خاطر بيماري يا علتي شيرش از بين برود باز بروند سراغ شير حيوانات حلال گوشت كه از قديم مادران مسلمان معمولاً‌ بچه‌هايي كه شير مادر نداشتند شير گاو به آنها مي‌دادند كه در تحقيقات دانشمندان است كه نزديك‌ترين شير به شير مادر در حيوانات از نظر محتويات و عناصر و ويتامين‌ها همين شير گاو است ولي تا جايي كه ممكن است ان ارضه خود مادر به بچه شير بدهد حتي اگر مرضعه باشد مي‌توانند حقوق بدهند مثل اين كه قرآن خيلي راضي نيست اين كار را بكنند مگر اين كه مورد خاص پيش بيايد و مادر شير نداشته باشد مثل پيغمبر اكرم كه ظاهراً‌ مادرشان شير نداشد و عبدالمطلب مجبور شدند دايه برايش بگيرند و سعي كردند يك داية باوقار، باكمال به قول ما درست حسابي گرچه روستايي بود برايش انتخاب بكنند چون روستايي‌ها اينجور است كه دست نخورده‌تر از شهري‌ها هستند كمتر آلوده به فرهنگ باطل شهر‌نشين‌ها هستند البته امروزه موج باطل با ماهواره‌ها همه جا رفته بالاخره تا سي چهل سال پيش خيلي از روستاهاي ما بچه‌هايشان خانم‌هايشان مردانشان آدم‌هاي دست‌نخورده بودند و متدين بودند و در آن دنياي پاكي و ساده خودشان حقايق ديني را قبول داشتند و در معرض حملات  و وسوسه‌ها و ترفندهاي دشمن نبودند.
حليمة سعديه يك خانمي بود براي روستا بود و خيلي زن باوقاري بود و بعداً مورد احترام پيغمبر عظيم الشأن اسلام بود چرا حضرت مي‌گويد «كالمتكبر علي ابن امه» بهترين حرفي كه در اين زمينه است و ابن ميثم اين عالم بزرگ و شارح عالم نهج البلاغه همين را قبول كرده دو سه مورد ديگر را نقل مي‌كند و مي‌گويد پسنديده‌تر در توضيح حرف اميرالمؤمنين (ع) اين است كه انسان چند ساعت بيشتر به صورت نطفه مهمان پدر نيست از آنجا سفر مي‌كند به اراده خدا وارد رحم مادر مي‌شود حداقل شش ماه و حداكثر نه ماه در رحم مادر است و از تمام وجود مادر تغذيه مي‌كند به اين خاطر اميرالمؤمنين (ع) هابيل را به مادرش نسبت مي‌دهد ديگر اسمي از حضرت آدم نمي‌آورد. اينجا من يك مطلب مهمي هم براي شما بگويم كه در كتاب‌ها نيست اين در تحقيقات پزشكي است در كتاب‌هاي مربوط به امام حسين نيست و آن اين است كه اطبا مي‌گويند نطفه‌اي كه وارد رحم مادر مي‌شود سه قرارگاه در رحم مادر است كه نطفه در يكي از اين قرارگاه‌ها قرار مكيني كه قرآن مي‌گويد استقرار پيدا مي‌كند يا طرف راست مادر است، طرف راست رحم يا طرف چپ رحم است و يا وسط رحم است اگر نطفه وسط رحم قرار بگيرد اطباي جنين شناس مي‌گويند هم براي خود بچه خطرناك است هم براي مادر. اگر در طرف چپ رحم قرار بگيرد چون در مسائل عصبي از طرف اعصاب راست مادر كه به مغز وصل است و فعاليت بيشتري دارد جنين استفاده مي‌كند خيلي بابنيه‌تر و از نظر فكري و عقلي قوي‌تر رشد مي‌كند اگر در طرف راست قرار بگيرد يك مقدار كم‌تر از آن جنيني كه در طرف چپ است از فيوضات وجود مادر بهره‌مند مي‌شود حالا نه خيلي زياد كه اگر بگوييم كه جنين در طرف راست رحم رشد كرد ديوانه به دنيا مي‌آيد يك مقداري كه در طرف چپ رشد مي‌كند فرق مي‌كند اين را تا تقريباً پنجاه شصت يا صد سال پيش كشف نشده بود و در ولادت حضرت سيدالشهدا كه در روايت دارد از «فخذ ايسر» ايشان به دنيا آمد مي‌گفتند پهلوي چپ خودبه‌خود شكافته شد و بچه از آنجا به دنيا آمد و پهلوي چپ دوباره بسته شد و در حقيقت باز اين اسم را ننوشتند در كتاب‌ها امام حسين در سزارين خدا به دنيا آمده و طبيعي به دنيا نيامده درحالي كه مي‌دانيد الان تمام دنيا دارند با سزارين مخالفت مي‌كنند مي‌گويند بچه‌اي كه طبيعي به دنيا بيايد اصلاً قابل مقايسه با بچه‌اي كه با سزارين به دنيا مي‌آورند نيست اين مجراي طبيعي الهي كه پروردگار عالم قرار داده براي مادر سودمند است براي طفل هم سودمند است از اينجا به دنيا بيايد بعد يكي از بزرگان دين يك وقتي كه من خدمتشان مي‌رسيدم اوايل انقلاب از دنيا رفتند ايشان مي‌فرمودند اين «فخذ ايسر» اشاره بوده به اين كه حسين (ع) در طرف چپ رحم رشد و نمو پيدا كرده و اين ولادت ولادت طبيعي بوده نه اينكه پهلوي چپ را خدا پاره كرده و سزارين كرده حضرت زهرا را ايشان به دنيا آمده در مسئلة شيرخوردنش هم واقعاً عجيب است الان اطبايي كه متخصص نوزادان هستند ساعت براي شير قرار مي‌دهند دو ساعت دوساعت و نيم سه ساعت طبق رشته‌هاي علميشان.
دربارة حضرت حسين (ع) است كه به فاطمه زهرا (س) فرمود: شيرش نده تا من بيايم بگويم به او شير بده و هر دو سه ساعتي پيغمبر (ص) مي‌آمدند خانه با آن همه كار زيادي كه داشتند ولي ببينيد چقدر ارزش به بچه و حتي به شيرخواره مي‌دادند. مي‌آمدند انگشت در دهان ابي‌عبدالله مي‌گذاشتند و يك مقدار صبر مي‌كردند حس مي‌كردند بچه با اشتها دارد انگشت را مي‌مكد يا دو سه مرتبه قوي مي‌مكد و رها مي‌كند امتحان مي‌كردند اشتها كاذب است يا صادق است اگر اشتها كاذب بود مي‌گفتند فاطمه‌جان شير الان به او نده اگر اشتها صادق بود مي‌گفتند الآن وقت شير است به او شير بده علتش هم همين است كه اگر اشتها كاذب باشد و مادر هم بي‌توجه باشد و بدون نظم شير بدهد بچه معده‌اش دچار بيماري تُخَمِه مي‌شود يعني شير در معده بچه مي‌بُرد، دلمه دلمه مي‌شود و معده اين شير را پس مي‌زدند بچه مرتب استفراغ مي‌كند جهاز هاضمه بچه ضعيف مي‌شود. حالا اينها مواردي بود كه بيرون از درس به خاطر همين كلمة «ام» بيان شد.
چه شد كه با هابيل درگير شد؟ امتيازي كه در زندگيش نبود «سوا» اين كلمه سوا به معني الا است (ما الحقه عظمة بانفسه) خودش را خيلي بزرگ ديد كه ما كجا و هابيل كجا (من عداوة الحسد) از باب دشمني حسد كه يك اختلال رواني است خودش را بزرگ ديد كه من كجا او كجا؟ براي او يك چنين زني داشته باشد يا يك چنين زندگي ما نداشته باشيم؟ (و قدحة الحميه في قلبه من النار غضب)اين كبر را آتش خشم او نسبت به برادرش در قلبش شعله‌ور كرد (و نفخ شيطان في انفه من ريح الكبر) اين باد تكبر را به وجود او انداخت شيطان كه در يك جمله‌اي از ملاصدرا ديدم مي‌گويد من اين مطلب را از استادم شيخ بهايي به دست آوردم كه هواي نفس را تعبير به شيطان درون كرد به اين خاطر اول بحث عرض كردم كه اميرالمؤمنين (ع) از او تعبير به شيطان مي‌كند كه شيطان خودش بود هي خودش را باد كرد و كبري كه (اعقبه الله به ندامه) پشت سرش بعد از اين كه برادرش را كشت يك پشيماني برايش آمد اعقبه الله يعني جريمه خداوند متعال دنبال كرد كبرش را به ندامت يعني جريمه‌اش كرد (و الزمه اسام القاتلين الي يوم القيامه) قيامت قتل هر قاتلي را هم در پروندة او انداخت چون اولين كسي بود (من سن سنة السيئة و عليه وزر من عمل بها) او بود كه پايه‌گذار قتل بي‌گناه شد لذا هر قاتلي كه بي‌گناهي را بكشد ايشان هم شريك قتل است.
يك سلسله مسائل هم راجع به قابيل و هابيل قرآن مجيد نقل مي‌كند ان‌ شاء الله فردا برايتان عرض مي‌كنم.


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها




گزارش خطا  

^