فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 2
100% این مطلب را پسندیده اند

تو را رها نمی کنم

مامقانى گوید : عبدالله بن عمیر مکنّى به ابووهب ، مردى دلاور و شجاع و در شهر کوفه نزدیک بئر الجعده که در قبیله هَمْدان است منزل داشت و همسرش از قبیله بنى نمرین قاسط بود .روزى از خانه بیرون شد ، مشاهده کرد سپاهى انبوه و لشگرى فراوان به طرف نخیله ، سان مى دهند . پرسید این لشگر براى چیست و عزم کجا دارد و به جنگ چه کسى عازم است ؟گفتند عازم کربلا براى جنگ با حسین (علیه السلام)هستند .
عبدالله گفت : به خدا سوگند من بى تردید و شک به جنگ با کفار بسیار حریصم ، و جنگ با این قوم را که براى ریختن خون پسر پیامبر بیرون مى روند ثوابش را کمتر از جنگ با کافران نمى دانم و به ثوابش امیدوارم .آنگاه به خانه درآمد و همسرش را از آن ماجرا خبر داد . آن زن صالحه شایسته گفت : اندیشه خوبى کردى و به فکر مناسبى افتادى ، مرا هم با خود ببر . عبدالله شبانه با همسرش به سوى کربلا حرکت کرد و شب هشتم به محضر حضرت حسین (علیه السلام)مشرف شد .
هنگامى که روز عاشورا رسید اول کسى که به سوى لشگر حضرت حسین (علیه السلام)تیر انداخت عمر سعد بود ، و اول کسى که قدم به میدان مبارزه بر ضد لشگر حق گذاشت و مبارز طلبید یسار ، آزاد کرده پدر ابن زیاد بود .حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر خواستند به میدان او روند حضرت حسین (علیه السلام)فرمود : شما در جاى خود باشید . عبدالله بن عمیر پیش آمد و از حضرت رخصت میدان رفتن خواست .
حضرت به او نظر کرد ، مردى دید گندم گون ، بلند قامت ، داراى بازوانى قوى ، فرمود : گمان دارم که عبداللّه ، قرین و حریف مناسبى براى این دشمن خداست . سپس او را براى مبارزه رخصت داد .عبداللّه به میدان تاخت . یسار گفت : کیستى که به مبارزه با من بیرون شدى ؟ عبداللّه خود را معرفى کرد . یسار گفت : بازگرد که توهم کفو و حریف من نیستى حریف من حبیب یا زهیر است . عبداللّه گفت : حرام زاده مگر مبارزه و جنگ به فرمان توست که هر که را بخواهى بیاید و هر که را نخواهى برگردد . این بگفت و با یک ضربت کارى ، یسار را به خاک هلاک انداخت .
این زمان همسر صالحه و وفادارش ستون خیمه را برگرفت و به سوى شوهر شتافت و گفت : پدر و مادرم فدایت براى ذریه پاک محمد (صلى الله علیه وآله)فداکارى کن . شوهر به سوى او نظر کرد ، خواست او را به خیمه بازگرداند نپذیرفت ، او جامه شوهر را مى کشید و مى گفت تو را رها نمى کنم تا با تو یکجا شهید شوم .در « ابصارالعین » آمده : عبداللّه چون نتوانست همسر خود را از میدان جنگ دور کند و او را به خیام حرم برگرداند به حضرت حسین (علیه السلام) متوسل شد . امام (علیه السلام)به میدان آمد و به آن زن شیردل فرمود : خدا شما را از جانب خاندان پیامبر پاداش خیر دهد ، به سوى حرم برگرد . خداى رحمتت کند جهاد بر زنان مقرر نیست .
زن اطاعت نموده به خیمه ها بازگشت ، عبداللّه در مبارزت همى کوشید تا شربت شهادت نوشید .
زن وقتى از شهادت شوى خود آگاه شد به سوى کشته شوهر شتافت و بر بالین او نشست و خاک و خون از چهره اش پاک مى کرد و مى گفت : بهشت بر تو گوارا باد . من از خدایى که بهشت را روزى تو گردانید درخواست مى کنم که به زودى مرا به تو ملحق سازد .شمر به غلام خود گفت برو این زن را به شوهرش ملحق کن . آن نابکار غدار ، و مطرود از رحمت پروردگار پیش آمد و عمودى بر فرق آن زن صالحه زد که مغز سرش پریشان شد و همانجا جان به جان آفرین تسلیم کرد !

برگرفته از کتاب داستانهای عبرت اموز

0
100% (نفر 2)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

چند داستان عجيب در مسئله توبه‏
بالاتر از چهل سال عبادت‏
شفا گرفتن بال فطرس توسط امام حسین(ع)
داستان عجيب سليمان اعمش‏
حکایت دعاى خفى اللُّطف و نجات از مرگ‏
درخت دين
حکایت دزدی که با یاد خدا عاقبت بخیر شد
حکایتی از چوپان و حضرت مسيح (ع)
زائران حسینی، شریک ثواب شهدای کربلا
حالات معنوى آخوند كاشى‏

بیشترین بازدید این مجموعه

درخت دين
راه خدا
حکایت دعاى خفى اللُّطف و نجات از مرگ‏
چند داستان عجيب در مسئله توبه‏
داستان عجيب سليمان اعمش‏
خوبان چرا؟
عاصى نمى‏تواند مجاور من باشد
سهولت عفو امام رضا(ع)
شفا گرفتن بال فطرس توسط امام حسین(ع)
حضور امام حسين(ع) در لحظه جان دادن

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^