فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 1
100% این مطلب را پسندیده اند

حقيقت نيّت

انسان ، زمانى كه با كمك انبيا و امامان عليهم السلام ، و همت عالى عاشقان و دستگيرى پيران راه ، به نور معرفت آراسته شد و از طريق اين نور به اين حقيقت دست يافت كه حول و قوه اى جز حول و قوه او وجود ندارد و در تمام هستى مؤثرى جز حضرت او نيست و مالك و رازق و عالم و قادر و مرادى غير او وجود ندارد و براى او اين معنى كشف شد كه : « لَيْسَ فِى الدّارِ غَيْرُهُ دَيّارٌ » از ما سوى اللّه قطع علايق مى كند و جز دوست و نام و ياد و ذكر دوست چيزى براى او نمى ماند و تمام اشياى عالم را جز ابزار وسيله براى رسيدن به يار نمى نگرد و بود و نبود اشيا براى او مساوى مى شود ، در اين هنگام قلب خود را آيينه تجلى عشق دوست و وجود خويش را ظرف انعكاس صفات يار مى بيند . در اين وقت ملاحظه مى كند كه تمام خواسته ها و اراده و تدبيرش ، خواسته ها و اراده و تدبير محبوب شده و انانيّتش از ميان رفت و جز دوست در ميانه نمانده و قلب و جان و هستى و وجودش عين نيّت و محض قصد براى رسيدن به حقيقت لقا و وصل يار شده و عشقى جز عشق معشوق حقيقى برايش نمانده . اينجاست كه محرك او براى تمام برنامه ها فقط عشق به محبوب است و تنها آرزوى انسان اين است كه در همه شؤون حيات رضاى يار را جلب كند و اين عشقى كه با كمك معرفت نسبت به حضرت دوست به دست آورده حقيقت نيّت و جان اراده و قصد است .
با اين نيّت است كه عبادت به مفهوم واقعى اش تحقق پيدا مى كند و در پرتو اين نيّت و اين عشق است كه يار هم عاشق انسان شده و بين عاشق و معشوق آن چنان جاذبه اى ايجاد مى گردد كه اگر همه موجودات عالم بخواهند ، يك لحظه عاشق را از حركت به سوى معشوق باز دارند ، قدرت نخواهند داشت .
نيّت اگر غير از اين معنى باشد ، چه ارزشى دارد و چه حركتى مى تواند در درون و برون انسان ايجاد كند و چه گونه مى تواند آدمى را از حضيض پستى به اوج واقعيت و قله حقيقت برساند ؟
آيا غير از اين گونه نيّت ، بقيه خطورات قلب را مى توان نيّت گفت ؟ آيا بدون اين طرز نيّت ، مى توان به سوى معشوقى كه رفيع الدرجات است حركت كرد ، بدون نيّت رفيع ، رسيدن به رفيع الدرجات بدون شك بدانيد كه امكان ندارد !!
عطار آن شيفته كوى دوست مى گويد :
*
مركب لنگست و راه دورست
 اين راه بريدنم خيال است
صد قرن چو باد اگر بپويم
با اين همه گر دمى برآرم
دانى تو كه سر كافرى چيست
 بى او نفسى مزن كه ناگاه
 بگذر ز رجا و خوف كاين جا
چه جاى خيال و نار و نورست
    *
دل را چكنم كه نا صبورست
وين شيوه گرفتنم غرورست
هم باد بود كه يار دورست
بى او همه فسق يا فجورست
آن دم كه همى نه در حضورست
تيغت زند او كه بس غيورست
چه جاى خيال و نار و نورست


 


منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
0
100% (نفر 1)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اقسام انديشه‏
انسان‏هاى پست‏تر از حيوان
لذّت اميد
در آداب خروج از منزل
مربیان و پنج دوره حیات انسان
نمونه‏هايى از تاريخ
حالت جذب و انجذاب
عرفان اسلامي: شرح مصباح الشريعه (جلد 8)
حکایت طلبه شاهرودى
فراز و نشیب سیر و سلوک امتحان است

بیشترین بازدید این مجموعه

حکایت طلبه شاهرودى
حالت جذب و انجذاب
مربیان و پنج دوره حیات انسان
نفس و هفت مرحله آن
نمونه‏هايى از تاريخ
لذّت اميد
انسان‏هاى پست‏تر از حيوان
عرفان اسلامي: شرح مصباح الشريعه (جلد 8)
در آداب خروج از منزل
اقسام انديشه‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^