فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

گسترش حرکتهای مردمی

روحانیون مبارز برای انجام وظیفۀ انقلابی خود ، به شهرهای مختلف سفر می کردند . من نیز به چند شهر که در بعضی سابقۀ منبر داشتم ، سفر کردم ؛ اما این بار با روحیه ای انقلابی و با قصد بر هم زدن سکوت کور و کنار زدن خاکستر روی آتش خشم مردم ، وارد شدم . دو – سه نفر از درجه داران ارتش ، که آدمهای متدین و انقلابی بودند ، خودشان پیشنهاد کردند که اگر خواستی به شهری بروی و آنجا را به هم بریزی ما را هم خبر کن ! آنها با لباس مبدل و کلاه پوستی دنبال ما می آمدند . ما به چند شهر رفتیم و تظاهرات اولیه را به راه انداختیم . یکی از این شهرها ، اقلید فارس بود . هم اکنون نیز هر وقت به آنجا می روم ، خاطرۀ جالب آن سالها برایم زنده می شود .
مرجعیت و رهبریت امام پذیرفته شده بود و ما با اتکا به دستورات و پیامهای ایشان، وظایف حساس و مهم مردم را گوشزد می کردیم ( در یکی از پیامها ، امام اشاره کرده بودند که ترس از نبود شیطان است ) . در شهرستان اقلید ، با ایراد سخنرانی تند و بی پرده بر ضد سردمداران و افشای برنامه های استبدادی و ضد مذهبی شان ، ترس مردم را ریختیم . در آن روزگار روسای اداره ها نزد مردم خیلی شخصیت و منزلت داشتند . رییس ژندارمری ، رییس آموزش و پرورش و ...هر کدام بر ای خود شاهی بودند . اما در آن زمان وقتی مردم مشاهده می کردند بر روی منابر و در حضور خود همان روسا ، به عالی ترین مقامات کشور عتاب می شود و اعمال و رفتارشان زیر سئوال می رود ،  شگفت زده می شدند و روز به روز جمعیت بیشتری پای منبر می آمد . روزهای آخر ، آن حسینیه ، که خیلی هم بزرگ بود و پیش تر فقط گوشه ای از آن را جمعیت پر می کرد، مملو از مردم هیجان زده می شد . همه گردنها را کشیده و گوشها را تیز کرده بودند تا بفهمند چه خبر شده و این آقا چه می گوید ؟ او با چه جرأتی به شاه و رضا شاه حمله می کند ؟! آن منبرها داستان عجیبی شده بود . نوارهایش را نزد خود نگاه داشته ام و گاهی برای تنوع گوش می کنم.
رییس ژندارمری چند بار پیغام داد که خیلی تند می روی ، مقداری کم ملات تر بگیر . یک روز ، دقایق آخر منبر ، رییس آموزش و پرورش آمد و میکروفون را از دست من گرفت و از مردم خواست تا بعد از منبر متفرق نشوند . من نمی دانستم منظور او از این کار چیست و چه هدفی دارد . اما بعد معلوم شد او جزو روسای حزب رستاخیز منطقه است و با مشاهدۀ منبرهای ما در آن شهر کوچک ، دریافته که مسلما در شهرهای بزرگ تر خبرها خیلی داغ تر است و اوضاع دارد نابسامان می شود و به زودی کار حکومت یکسره می گردد. بدین ترتیب او پیش دستی کرد و با مقداری سخنان مذهبی و مقدمه چینی اعلام کرد که « من هم اکنون از حزب رستاخیز کناره می گیرم و ابتدا هم برای خدمت به آنجا رفته بودم . ایها الناس ! شاهد باشید که من همین الان از حزب رستاخیز استعفا دادم . ای مردم شما مرا ببخشید ، ان شاء الله خداوند هم مرا ببخشد . »
به خانه که آمدیم صاحب خانه گفت که رییس ژندامری ما را خواسته و گفته ست اگر انصاریان فردا منبر برود ، او را دستگیر می کنیم و چنان چه به هر صورت دیگر اخلالگری اش را در اینجا ادامه بدهد ، او را با تفگ می زنیم . امام فرموده بودند اگر در مساجد را هم روی شما بستند ، در خیابان سخنرانی کنید . من این آمادگی را داشتم و هیچ ترس به خود راه نمی دادم ، ولی احساس کردم که همان مقدار بس است و به اندازۀ کافی مردم در کم و کیف قضایا قرار گرفته اند .
ما را سوار ماشین بنز کهنه ای کردند و از جادۀ خاکی کوهستان به حدود آباده رساندند . همان جا ماشین دیگری منتظر ما بود ، بدین ترتیب سریع خود را به تهران رساندم . بعد از آن در نشتارود سخنرانی کردم و خیلی علنی بر ضد هویدا و آموزگار و شاه حرف زدم که این سخنرانی سبب شد در آنجا نیز برای اولین بار مردم و بخصوص جوانان بیرون ریخته ، در سطح خیابان شروع به تظاهرات کردند .


منبع : منتشر شده توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

نامه ای به رزمندگان
تشدید مبارزات
توسل به حضرت حجت برای آمدن میهمان
برگزاری دعای کمیل در فاو
دعای آیت الله سید محمد تقی خوانساری در حق من
ترس از نزول عذاب الهی
انتشار کتاب شهید جاوید
وسوسۀ شیطانی
حسینیۀ ارشاد
توسل به حضرت رضا (ع) برای آمدن میهمان

بیشترین بازدید این مجموعه

تشدید مبارزات
نامه ای به رزمندگان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^