فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

معناى عرفانى دين

دين در مرحله اوّل معرفت است ، معرفت از طريق قرآن و سنّت منطبق با قرآن كه ميوه آن معرفت عشق به كمال مطلق و نتيجه آن عشق ، عمل به تمام خواسته هاى معشوق است . دين در مرتبه اوّل آگاهى است كه ثمره آن عشق به مولا و نتيجه آن عشق رنگ گرفتن از صفات اوست . دين ، صفاى باطن و وفاى به عهد و بصيرت به كار و عاقبت آن و خلوص در عبادت و رفاقت كردن با اوليا و عاشقان است . دين ، نَفَس زدن به ياد او و براى او و در راه او و جلا دادن آينه دل با اطاعت از دستورهاى او و دورى از نواهى او براى تجلّى جمال اوست . دين ، عشق است و عمل ، عهد است و وفاى به عهد ، علم است و صدق ، راستى است و درستى ، طهارت ظاهر و پاكى باطن و حرام كردن هر چيزى كه مانع بين عاشق و معشوق است .
دين ، محبّت عبد است به خدا و اطاعت از حق و نتيجه اش عشق حق به عبد :
قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللّهُ  .
بگو : اگر خدا را دوست داريد ، پس مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد .  اين آيت ازروى حقيقت رمز ديگرى دارد و ذوقى ديگر ، مى گويد : هركه را از اين حديث سودايى در سينه مى بُود ، بگوى بر پى ما بيرون آى كه كارها همه در قدم ما تعبيه كرده اند ، دل خود را به عقل در مبند كه عقل ، پاسبانى است ، راهبر نيست ، تا عنان به او دهى و راه نيست تا روى در وى آرى ، آنچه طلب كنى از عقل طلب مكن ، از نبوّت طلب كن ؛ عقل ، غاشيه كش احكام دين است ، عزّت و كبرياى دين در ميزان عقل نگنجد و در حيّز جوهر و عرض نيايد ، دينِ ما همان دين است كه صد و بيست و چهار هزار انبيا و رسل را بوده است . و شهادت عزّت قرآن بر اين سخن شامل است كه مى گويد :  شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى ... .
از دين آنچه را به نوح سفارش كرده بود ، براى شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحى كرديم و آنچه را به ابراهيم و موسى و عيسى به آن توصيه نموديم .
مرتبت دارِ دين ما دو چيز است : «قال اللّه» و «قال رسول اللّه» و گر آن چه مايه دين اهل بدعت است از جواهر و اعراض و فصول متكلّمان و تصرّفات عقول ايشان در آفرينش ، يك بار نيست گردد و متلاشى شود و با كتم عدم رَود . يك ذرّه نقصان در آستانه عزّت دين و سده عظمت سنّت نيايد ، تا از ربّ العزّة به حكم اقبال به اهل اسلام اين خطاب مى آيد كه :  الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً  .
امروز [ با نصبِ على بن ابى طالب به ولايت ، امامت ، حكومت و فرمانروايى بر امت ] دينتان را براى شما كامل و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را برايتان به عنوان دين پسنديدم .
اينجا نه كلام متكلّمان در گنجد ، نه فصول متفلسفان ، نه بيان عرض و جوهر ايشان .
قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِى ... : پيش از وجود عالم و خاك آدم به هزاران سال ارواح خلائق جمع كرديم و عهدى بر ارواح انبيا و رسل گرفتيم كه قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِى ... هركه خدمتِ درگاهِ آن صدر مملكت و نقطه دولت مى خواهد ، از امروز به خدمت او كمر بندد و به چاكرى وى اقرار دهد ، اين است كه ربّ العالمين از ايشان حكايت كرد : ... قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا ....
پس همه را به يك بار به كتم عدم برديم ، تا در ميدان قدرت و قضاى ربوبيّت يك چند آمد و رفت ، ابراهيم عليه السلام آمد و رفت ، موسى آمد و رفت ، عيسى آمد و رفت و على هذا چندين هزار پيامبران به خاك فروشدند ، پس ندا كرديم كه يا محمّد ! اكنون ميدان خالى است و وقت ، وقتِ تو است ؛ سيّد ، قدم در مملكت بنهاد ، چهارده كنگره قصر كسرى بيفتاد و در كعبه سيصد و شصت بت بود ، همه در روى درافتادند و از چهارگوشه عالم بانگ برآمد كه ... جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ... ، گوهر نبوّت بر بساط عزّت قرار گرفت و سراپرده رسالت بر عرصه زمين زدند و اطناب آن از شرق عالم تا غرب عالم برسيد ، نقاب از چهره جمال برگرفته شد ، جهان ازنثار لفظِ شيرين پُر درّ و جوهر گشت و از مكارم اخلاق كريم آراسته و پيراسته گشت كه فرمود :  بُعِثْتُ بِجَوامِعِ الْكَلِم .
من به سخن جامع مبعوث شدم .
إنَّما بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكارِمَ الْأَخْلاقِ .
جز اين نيست كه من براى به كمال رساندن والايى هاى اخلاقى برانگيخته شدم .
حبيب صلى الله عليه و آله گفت : هركه بر پى ماست ، دوست خداست و برتر از حال دوستى حالى نيست و خوش تر از ايّام دوستى روزگارى نيست .
دوستى سه منزل است : هوى ، صفت تن (هوا : طلب و خواستن و ميل) محبّت ، صفت دل ؛ عشق ، صفت جان .


هوى به نفس قائم ، محبّت به دل قائم ، عشق به جان قائم ، نفس از هوى خالى نه و دل از محبّت خالى نه و جان از عشق خالى نه ، عشق مأواى عاشق است و عاشق مأواى بلاست ، عشق عذاب عاشق است و عاشق عذاب بلا . اين عشق كه صفتِ جان آمد نيز بر سه قسمت است : اوّل : راستى ؛ ميانه :
مستى ؛ آخر : نيستى .
راستى عارفان راست ، مستى والهان راست ، نيستى بى خودان راست ؛ راستى آن است كه آنچه گويى كنى و آنچه نمايى دارى و آنجا كه آواز دهى باشى .
مستى بى قرارى واله زدگى است ، كه نظر مولا دائم گردد ، دل هائم گردد ؛ كه عطا بزرگ گردد ، از طاعت يافت برگذرد .
مستى هم نفس راست ، هم دل را ، هم جان را ؛ چون شراب عشق بر عقل زور كند ، نفس مست گردد ، چون آشنايى بر آگاهى زور كند ، دل مست شود ، چون كشف بر انس زور گيرد ، جان مست شود ، چون ساقى خود متجلّى گردد ، هستى آغاز كند و مستى صحو شود .
امّا نيستى آن است كه در سر دوستى شوى ، نه بدين جهان پديد آيى نه در آن جهان، دو گيتى در سر دوستى شد و دوستى در سر دوست ، اكنون نمى يارم گفت كه منم ، نمى يارم گفت كه اوست .
دين ، تسليم خدا شدن است و بس ؛ دين از ديدن خود كور شدن و او را ديدن است و بس ؛ دين ، حركت از فراق به سوى وصال است و بس . دين ، تصفيه باطن از شرك خفى و آراسته نمودن نفس به اخلاق و زينت دادن اعضاء به اعمال صالحه است .
دانى كه جمال اسلام چرا نمى بينيم ؟ از بهر آن كه بت پرستيم و از اين قوم شده ايم كه هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً ...  بت نفس امّاره را معبود ساخته ايم : أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ ...  همين معنى دارد .
جمال اسلام آن گاه بينيم كه رخت از معبود هوايى به معبود خدايى كشيم ، عادت پرستى را مسلمانى چه خوانى ؟ اسلام آن باشد كه خدا را منقاد باشى و او را پرستى و چون نفس و هوى را پرستى بنده خدا نباشى ، از مصطفى صلى الله عليه و آله بشنو كه مى فرمايد :  ما عُبِدَ اللّهِ تَحْتَ السَّماءِ إله أبْغَضُ إلى اللّهِ مِنْ الهَوى.
در زير آسمان ، معبودى بدتر از هواى نفس پرستيده نشده است .
جاى ديگر فرمود :  تَعِسَ عَبْدُ الدِّرْهَمِ ، تَعِسَ عَبْدُ الدّينارِ .
تيره بخت بنده درهم ، تيره بخت بنده دينار .
ابراهيم خليل را بين چه مى گويد : از بت پرستى شكايت مى كند كه :
وَاجْنُبْنِى وَبَنِىَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ  .
و من و فرزندانم را از پرستش بت ها دور بدار .
از آن مى ترسيد كه مبادا مشرك شود :
وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ  .
و او هرگز از مشركان نبود .
او را برى كردند ازنفس و هوى پرستى تا شكر كرد كه :  إنّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ  .
من به دور از انحراف و با قلبى حق گرا همه وجودم را به سوى كسى كه آسمان ها و زمين را آفريد ، متوجه كردم و از مشركان نيستم .  چون تسليم حق شد ، او را حنيفاً مسلماً درست آمد .  دريغا كه خداى تعالى همه اهل اسلام را با خود مى خواند كه :  وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِى مِنَ الْمُسْلِمِينَ  .
و خوش گفتارتر از كسى كه به سوى خدا دعوت كند و كار شايسته انجام دهد و گويد : من از تسليم شدگان [ در برابر فرمان ها و احكام خدا ]هستم ، كيست ؟
و جايى ديگر فرمود :
يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ كَافَّةً  .
اى اهل ايمان ! همگى در عرصه تسليم و فرمان برى [ از خدا ] در آييد .
با تصديق باش اى عزيز كه اوّل درجات ، تصديق است ، اقلّ درجاتِ اين تصديق آن باشد كه باعث باشد مرد را بر امتثال اوامر و اجتناب نواهى ، چون اين مايه از تصديق حاصل آمد مرد را بر آن دارد كه حركات و سكنات خود به حكم شرع كند ، چون در شرع محكم و راسخ آمد ، او را به خودى خود راه نمايند كه إِنْ تُطيعُوا تَهْتَدُوا ، از طاعت جز هدايت برنخيزد :  وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا  .
و كسانى كه براى] به دست آوردن خشنودى] ما [ با جان و مال ]كوشيدند ، بى ترديد آنان را به راه هاى خود [ راه رشد ، سعادت ، كمال ، كرامت ، بهشت و مقام قرب ]راهنمايى مى كنيم .  چون اين هدايت پديد آيد تصديق دل يقين گردد ، اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام از اين حالت ، خبر چنين داد :
لَوْ كُشِفَ الْغِطاءُ ما ازْدَدْتُ يَقيناً.

اين تصديق ، تربيت صورت باشد اهل دين را در راه دين و اهل سلوك را در راه سلوك ، تصديق چندان باعث باشد كه عمل صالح مؤثّر آيد ، چون عمل صالح مؤثّر شد عمل خود مرد را به يقين رساند ، چون به يقين رسيد : يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ ...  بر ديده او عرضه كنند ، آخرت و احوال آن عالم و علوم و معارف آن جهان او را خود ذوق گردد .

 


منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

مدیر عامل مرکز دارالعرفان الشیعی : دو میلیون نسخه ...
نفس سلیم و نفس پلید
حبس در عناوین نشویم
عرفان از زبان امام على عليه‏السلام
مسئله شگفت‏انگيز نعمت‏ها
اقسام انديشه‏
انسان‏هاى پست‏تر از حيوان
لذّت اميد
در آداب خروج از منزل
مربیان و پنج دوره حیات انسان

بیشترین بازدید این مجموعه

صراط مستقیم ساوه (مسجد انقلاب) دهه دوم صفر ...
حالت جذب و انجذاب
حبس در عناوین نشویم
نفس سلیم و نفس پلید
مربیان و پنج دوره حیات انسان
عرفان از زبان امام على عليه‏السلام
نمونه‏هايى از تاريخ
لذّت اميد
در آداب خروج از منزل
اقسام انديشه‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^